eitaa logo
روابط عمومی پلیس اردبیل
641 دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
8.5هزار ویدیو
135 فایل
#پلیس_تراز_انقلاب_اسلامی #پلیس_اردبیل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونواده‌ات فرق داشتی و به‌خاطر همین تفاوت در نهایت ترک‌شون می‌کردی! چه من تو زندگی‌ات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانواده‌ام را در محضر و سر سفره با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای ، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در شکستم داده که با فندک جرقه‌ای زد و تنها یک جمله گفت :« یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی می‌زد که ترسیدم. 💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک می‌لرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شب‌نشینی ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«می‌خوای چی‌کار کنی؟» 💠 دو شیشه بنزین و و مردی که با همه زیبایی و دلم را می‌ترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمی‌شد در شیشه‌های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟» بوی تند بنزین روانی‌ام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی می‌کرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا می‌گفتم اون‌روزها بچه بازی می‌کردیم؟» 💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سال‌ها انتظار برای چنین روزی برمی‌آمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از و و و و و ، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!» گونه‌های روشنش از هیجان گل انداخته و این حرف‌ها بیشتر دلم را می‌ترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگی‌اش زمزمه کرد :«من نمی‌خوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار هم دیگه تمومه!» 💠 و می‌دانستم برای سرنگونی لحظه‌شماری می‌کند و اخبار این روزهای سوریه هوایی‌اش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار می‌کنه! حالا فکر کن ناتو یا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!» از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر می‌شد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان می‌گرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه می‌خوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت می‌تونه به ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!» 💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانه‌اش فشار می‌داد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد که صدایش به زیر افتاد و تمنا کرد :«من می‌خوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمی‌شنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟» نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می‌شد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه‌ای چنگ می‌زدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درس‌مون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس می‌کنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟» 💠 به‌ هوای سعد از همه بریده بودم و او هم می‌خواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمی‌بری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، می‌تونی تحمل کنی؟»...
. مقایسۀ🔻قدرت خرید در سال ۱۳۵۷ با سال ۱۴۰۳ این مقایسه براساسِ میانگینِ کشوریِ قیمت‌ها و حداقل حقوق‌ها در سال ۱۳۵۷ و سال ۱۴۰۳ انجام شده است 🔻کالاهای نمونه🔻 نان، مسکن، خودرو، بنزین ‌و دلار است 👇توجه👇 در متن زیر حرفِ «ر» کنارِعدد،یعنی،ریال و حرف «م» یعنی، میلیون 👇ملاحظه بفرمائید👇 🔻حداقل حقوق🔻 سال ۱۳۵۷ = ۶۳۰۰ ریال سال ۱۴۰۳= ۱۱میلیون تومان 🥓 سنگکِ معمولی سال ۱۳۵۷، ۵ ریال سال ۱۴۰۳، ۵۰هزار ریال این☝️ یعنی: حقوقِ سال۵۷ = ۱,۲۶۰ نان حقوقِ سال۴۰۳= ۲,۲۰۰ نان حساب کنیم🔻 ا ۱,۲۶۰ = ۵ ÷ ۶۳۰۰ ا ۲،۲۰۰ = ۵۰,۰۰۰ ÷ ۱۱۰م_ر 🏠 👈 میانگینِ ۱مترمسکن درکشور 👇ا👇 سال۱۳۵۷ 👈 ۵,۵۰۰ تومان سال۱۴۰۳ 👈 ۵۵م تومان این☝️یعنی: ۹ماه حقوقِ ۵۷= ۱مترمسکن ۵ماه‌حقوقِ۴۰۳ =۱مترمسکن حساب کنیم🔻 ا ۹ = ۶۳۰ ÷ ۵,۵۰۰ ۵ = ۱۱م ÷ ۵۵م 🚙 👈 پیکان،سالِ۵۷= ۲۰هزارتومان کوئیک،سالِ۰۳ =۴۵۰م‌تومان این☝️یعنی: با تفااااااااوتِ کوئیک و پیکان ۳۳ماه حقوقِ۵۷ = پیکان ۴۰ماه‌حقوقِ۴۰۳ = کوئیک حساب🔻 کنیم پیکان👈۲۰،۰۰۰ =۶۳۰×۳۳ کوئیک👈 ۴۵۰م = ۱۱م×۴۰ ⛽️ 👈 سال ۵۷ = هر لیتر ۶ ریال سال۴۰۳=هرلیتر۳۰هزارریال این☝️یعنی: حقوقِ سال۵۷ = ۱،۰۵۰ لیتر حقوقِ ۱۴۰۳ = ۳،۴۴۴ لیتر حساب کنیم🔻 سال۵۷👈۱،۰۵۰=۶÷۶۳۰۰ر ۴۰۳👈۳،۴۴۴=۳،۰۰۰÷۱۱م 💵 نرخ 👈 سال۱۳۵۷،دلارِدولتی۷تومان سال۰۳،دلارِآزاد۶۵,۰۰۰تومان این☝️ یعنی: ۱ماه حقوقِ ۵۷ = ۸۹ دلار ۱ماه حقوقِ۴۰۳ = ۱۶۹ دلار حساب 🔻کنیم سال۵۷👈 ۸۹ = ۷÷۶۳۰ ۴۰۳👈 ۱۶۹ = ۶۵ه‍ ÷۱۱م 🔻یادآوری🔻 بجز طلا، قیمت سایر کالاها همین حدود افزایش داشته 👇لطفاً👇 را آگاه کنیم و مراقب باشیم تا مزدورانِ ا🇺🇸‌دشمنانِ‌حقوق‌بشر🇪🇺 را نکنند