🔹 لحظهای بیکار نمینشست. یا کار میکرد یا کتاب میخواند و یا مینوشت. حتی اگر چند دقیقه جلسهای دیرتر تشکیل میشد از این فرصت کوتاه استفاده میکرد و در گوشهای شروع به نوشتن میکرد.
🔸 هر آنچه را که مینوشت برای خود و دل خود مینوشت، نه برای دیگران و نه به خاطر آنکه روزی منتشر شود، مکنونات قلبی او بود. گاهی با خدا راز و نیاز میکرد، گاهی با علی (ع) و گاهی با حسین(ع). زمانی گزارشی را ثبت میکرد و لحظه دیگر روحیه شاعرانه و عارفانه خود را پر و بال میداد و با دل خود به پروازی ملکوتی میپرداخت و زمانی دیگر به دردها و رنجهای خود که همه آنها درد و رنج مردم روزگارش بود میپرداخت.
🔹 او از هر چیزی که در آن ایام افکارش را به خود مشغول میداشت، با بیانی زیبا و قلمی ساده و صریح روی کاغذ میآورد. گاهی از شور و شوق و شیدایی، و گاهی از عشق و محبت الهی، و زمانی از دردها و رنجها، و هنگامی هم از جنگ و ستیز و مقاومت و شهادت صحبت به میان میآورد. مهمتر آنکه اینها را به نیت آن ننوشت که کسی بخواند و بر دل پررنج و پرخون او مرهمی بگذارد و دردها را بشناسد یا اینکه او را تحسین کند، بلکه راز و نیازی درونی و سیر و سلوکی عرفانی بوده است از شهیدی به اسم مصطفی...
#خدا_بود_و_دیگر_هیچ_نبود
#شهید_چمران
📌 @ponezs