«اِلهی، لَیْتَ اُمّی لَمْ تَلِدْنی» خدای من! ای کاش مادرم مرا به دنیا نمی‌آورد... «اِلهی، لَیْتَ السِّباعَ قَسَّمَتْ لَحْمی عَلی اَطْرافِ الْجِبالِ، وَلَمْ اَقُمْ بَیْنَ یَدَیْکَ» خدای من! ای کاش درندگان، بدنم را در اطراف کوه ها می‌دریدند و من، اینگونه مقابل تو حاضر نمی شدم. «اِلهی، لَیْتَنی کُنْتُ طَیْرا فَاَطیرَ فِی الْهَواءِ مِنْ فَرَقِکَ» خدای من! ای کاش پرنده‌ای بودم که در هوای فراق تو، پر می‌زدم... «اِلهی، اَلْوَیْلُ لی، اِنْ کانَ فِی النّارِ مَجْلِسی» خدای من! وای بر من اگر جایگاهم آتش باشد. «اِلهی، اَلْوَیْلُ لی، ثُمَّ الْوَیْلُ لی اِنْ کانَ الْحَمیمُ شَرابی» خدای من! وای بر من و باز هم وای بر من، اگر آب سوزان جهنم، نوشیدنی‌ام باشد. «اِلهی، اَلْوَیْلُ لی، ثُمَّ الْوَیْلُ لی اِذا اَنَا قَدِمْتُ اِلَیْکَ وَ اَنْتَ ساخِطٌ عَلَیَّ فَمَن ذا الَّذی یُرْضیکَ عَنّی» خدای من! وای بر من و باز هم وای بر من، اگر مقابل تو حاضر شوم، در حالی که تو بر من غضبناکی. پس چه کسی تو را از من راضی خواهد کرد؟ #صحیفه #قسمت_ششم 📌 @ponezs

إلهی أسألک أن تعصمنی حتى لا أعصیک خدای من! از تو می‌خواهم مرا عصمت دهی تا نافرمانی تورا نکنم فإنی قد بهت وتحیرت من کثرة الذنوب مع العصیان همانا من مبهوت و متحیر هستم از کثرت گناهان همراه با عصیان خویش ومن کثرة کرمک مع الاحسان و از کثرت کرم همراه با احسان تو وقد أکلت لسانی کثرة ذنوبی و همانا کثرت گناهان زبانم را به لکنت انداخته وأذهبت عنی ماء وجهی و آبروی من رفته است فبأی وجه ألقاک وقد أخلقت الذنوب وجهی؟ پس با چه رویی با تو روبرو شوم در حالی که چهره‌ام با گناهانم خو گرفته است؟ وبأی لسان أدعوک وقد أخرست المعاصی لسانی؟ و با چه زبانی تو را بخوانم در حالی که معصیت‌هایم زبان مرا از بین برده است ؟ #صحیفه #بخش_اول 📌 @ponezs

إِلَهِی ضَاقَ صَدْرِی خدایا ، سینه‌ام تنگ شده وَ لَسْتُ أَدْرِی بِأَیِّ عِلَاجٍ أُدَاوِی ذَنْبِی و نمی دانم با کدامین دوا، گناهم را درمان کنم؟ فَکَمْ أَتُوبُ مِنْهَا چقدر از گناهانم توبه کردم وَ کَمْ أَعُودُ إِلَیْهَا و دوباره به آن‌ها برگشتم؟ وَ کَمْ أَنُوحُ عَلَیْهَا لَیْلِی وَ نَهَارِی و چقدر به خاطر آن‌ها، روز و شب گریه کردم؟ فَحَتَّى مَتَى یَکُونُ پس تا کی باید این‌گونه ادامه دهم وَ قَدْ أَفْنَیْتُ بِهَا عُمُرِی؟ و عمرم را با این گناهان فنا کنم؟ إِلَهِی طَالَ حُزْنِی خدای من اندوهم طولانی شد، وَ رَقَّ عَظْمِی استخوان هایم شکسته شدند وَ بَلِیَ جِسْمِی و بدنم پوسید وَ بَقِیَتِ الذُّنُوبُ عَلَى ظَهْرِی و جز بارگناهان چیزی برایم نماند فَإِلَیْکَ أَشْکُو پس بر تو شکایت می برم سَیِّدِی فَقْرِی وَ فَاقَتِی وَ ضَعْفِی وَ قِلَّةَ حِیلَتِی‏ آقای من از فقر و بی طاقتی و ضعف و بیچارگی ام #صحیفه #بخش_دوم 📌 @ponezs