می دانی اولین بوسه ی جهان، چطور کشف شد؟
دستهاش تا آرنج گلی بود. گفت: در زمان های بسیار قدیم، زن و مردی پینه دوز، یک روز هنگام کار، بوسه را کشف کردند. مرد دستهاش به کار بود. تکّه نخی را به دندان کَند. به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بیانداز. زن هم دستهاش به سوزن و وصله بود. آمد نخ را از لب های مرد بردارد، دید دستش بند است. گفت چه کار کنم و ناچار با لب برداشت… شیرین بود، ادامه دادند.
کابوس ها دست از سر من بر نمیدارند
بعد از تو هر شب رفتنت را خواب میبینم...
چه کنم با دلِ سردِ تو به جز خو کردن...
برفِ دی را چه نیازی ست به پارو کردن...!
مثل کعبه شده در چادر و من معتقدم ،
بوسه روی حجر الاحمرِ لب مستحب است .
با خیالت، خواب در چشمم نمیگیرد قرار
خواب میداند که راه سیل، جای خواب نیست
اگر گمان میبری که دلم برایت تنگ نمیشود
بدان که بعضی گمانها گناه است...🫠`