[همیشہ میگفت:🍃
"این دو سال سربازی از بدترین ایّام عمر من است."
در زمان سربازی بہخاطر سرعت عملش، مسئول اشپزخانہ شده بود.
خودش تعریف میکرد:
"ماه رمضان بود، من به اشپزخانہ گفتم کہ برای بچہها سحری درست کنند، حدود سیصد نفر.
ناجی که فرماندهمان بود، متوجہ این قضیہ شد و صبح دستور داد همہ سربازها بہ خط شوند.
او آب اورده بود و سربازها را یکی یکی مجبور میکرد تا آب بخورند.
آن روز همه، روزههایشان باطل شد و من چنین بی دینی در عمرم ندیده بودم. بہ خدا گفتم:
"خدایا، خودت سزای اون رو بده."
و خدا هم سزایش را داد.
روز بعد دستور دادم کہ اشپزخانہ را کاملا تمیز کنند. بعد از این کہ کف اشپزخانہ کاملا تمیز شد، رفتم روغن اوردم و بہ کف اشپزخانہ مالیدم .
میدانستم ناجی آن شب حتما برای سرکشی بہ آنجا میآید و میخواهد مطمئن شود کہ غذایی پختہ نمیشود.
همان هم شد، ناجی آمد و سر دیگها رفت و وقتی خیالش راحت شد، موقع برگشتن چنان لیزی خورد کہ افتاد و پایش شکست.
او را بہ بیمارستان منتقل کردند و ما تا آخر ماه رمضان از دستش در امان بودیم.
هر شب هم برای بچهها سحری درست میکردیم و به این ترتیب توانستیم روزههایمان را بگیریم. "]
#خاطرهاےازشهیدمحمدابراهیمهمت♥️🌱
#شهداراباذکرصلواتیادکنیم.
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me