eitaa logo
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
164 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
761 ویدیو
15 فایل
حس‌#حسین‌را‌هرڪس‌در‌وجودش‌ندارد‌ هیچ‌ندارد..(؛" ڪل‌الارض‌ڪربلا‌ ‌ڪل‌یوم‌عاشورا‌ یعنی ‌‌باید‌در‌هر‌زمانی‌، هرمڪانی‌، هر‌لحظه‌اے ‌یاور#‌مهدے‌ باشی حرفے❣💭 سخنے🗣 انتقادے بود💥 در خدمتم🤝🏻 ناشناسمونه https://harfeto.timefriend.net/464676878
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ❁﷽❁ 💠 🌷🍃🌷🍃 .... مادر تصمیم گرفته بود برای نوروز امسال دستی به سر خانه قدیمی و البته زیبایمان بکشد تا چهره ای تازه به خود بگیرد و اولین قرعه به نام پرده ها در آمده و قرار بر این شده بود تا پرده های حریر ساده جایشان را به پرده های رنگب جدید تری که تازه مد شده بود، بدهد. پرده ای زیبا که چند روز پیش در بازار پسندیده و سفارش دوختش را داده بودیم، آماده شده و امروز عبدالله رفته بود تا از مغازه تحویل بگیرد. چهارپایه را از زیرزمین بالا آوردم تا وقتی عبدالله باز می گردد، همه چیز برای نصب پرده های جدید، آماده باشد. مادر از تغییری که قرار بود تا لحظاتی دیگر در خانه مان رخ دهد، حسابی سر ذوق آمده بود و با نگاهی به قاب شیشه ای و قدیمی اتاق نشیمن که تصویری از یک قایق محلی در دریا بود، پیشنهاد داد:" این قاب هم دیگه خیلی کهنه شده، باید عوضش کنیم." در تایید حرف مادر، اشاره ای به ظرف بلورین تزئینی روی میز کردم و گفتم:" مثل این! از وقتی من بچه بودم این ظرف روی این میز بوده! به جای این یه گلدون تزئینی بذاریم، خونه مون خیلی قشنگ تر میشه!" که صدای در حیاط بلند شد و خبر آمدن پرده های نو را با خود آورد. عبدالله با چند کیسه بزرگ وارد اتاق شد و با گفتن" چقدر سنگینه!" کیسه ها را روی زمین گذاشت. مادر با عجله به سمت کیسه ها رفت و همچنان که دست در کیسه ها می کرد، گفت:" بجنبید پرده ها رو در بیارید تا بیشتر از این چروک نشده!" با احتیاط پرده ها را از کیسه خارج کردیم و مشغول آویختن شان شدیم. عبدالله چهارپایه را با خود به زیرزمین برد و مادر برای ریختن چای به آشپزخانه رفت. همچنانکه نگاهم به پرده ها بود، چند قدمی عقب تر رفتم تا دید بهتری از این میهمان تازه وارد داشته باشم. پنجره های قدی و بزرگ خانه که در دو سمت اتاق قرار می گرفت، فرصت خوبی برای طنازی پرده ها فراهم کرده بود؛ پرده هایی استخوانی رنگ با والان هایی مخملی که در زمینه مشکی رنگشان، طرح هایی نقره ای رنگ خودنمایی می کرد. حالا با نصب این پرده های جدید که بخش زیادی از دیوار های خانه را پوشانده و دامن شان تا روی فرش های سرخ اتاق کشیده می شد، فضای خانه به کلی تغییر کرده بود، به گونه ای که خیال می کردم خانه، خانه دیگری شده است. مادر با سینی چای به اتاق بازگشت و با گفتن:"خیلی قشنگ شده!" رضایت خودش را اعلام کرد. ✍🏻💞🍃🍃🌷🍃🍃💞 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 @porofail_me