eitaa logo
« پُرسانــــــــــــــ پُرسانــــــــــــــ » «...ن‌...»
27 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1هزار ویدیو
20 فایل
بسم‌الله الرحمن‌الرحیم انا اعطیناک #الکوثر فصل لربک #وانحر ان شانئک هو #الابتر قرآن،حدیث،دعا،احکام،متن،شعر،و... (جهان، انقلاب اسلامی، ولایت فقیه) پُرسان‌پُرسان تا آسمان
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 مختصر با ها در (•) نقطه نشانه درنگ است و در موارد زیر بکار میرود: ١) در پایان جمله های ساده و مرکب خبری؛ مثال: علی دیروز به شیراز رفت. ٢) در صورتیکه واژه ای به جای یک جمله بیاید، پس از آن نقطه گذاشته می شود؛ مثال:  آیا دیروز به مدرسه رفتی؟ بله. ٣) پس از حروفی که به عنوان نشانه اختصاری آمده اند؛ مثال: م.ت.ج  (محمد تقی جعفری) و ﮬ.ق ( هجری قمری) ٤) پس از اطلاعات کتاب شناختی کامل ؛ مثال: ناتل خانلری، پرویز، ١٣٦٥، تاریخ زبان فارسی، نشر نو. "نکته مهمی که فرد باید به آن توجه داشته باشد، این است که در پایان عنوان کتاب ها و عناوین اصلی و فرعی نوشته ها (حتی اگر این عناوین به صورت جمله کامل باشند)، نباید نقطه گذاشت و استفاده از نقطه، اشتباه است.  ■ (،) ویرگول نشانه درنگ کوتاه است و هرجا نویسنده، قصد مکث کردن دارد آن را بکار می برد. از ویرگول در موارد زیر استفاده میشود: ١) برای جدا کردن عبارات و کلمات یک جمله از هم و پرهیز از اختلاط مفاهیم؛ مثال: از بالای دیوار، شهر ما را میتوان دید. از بالای دیوار شهر، ما را می توان دید. ٢) برای عنوان هایی که پس از نام می آیند؛ مثال: سعدی، شاعر شیرین سخن شیراز، در نظامیه بغداد درس خواند. ٣) پس از کلماتی چون: بلی، آری، نه، بله و مانند آنها؛ مثال: نه، او را ندیده ام. ٤) بین دو واژه مشابه که در یک جمله، کنار هم قرار دارند؛ مثال: یکی از مهمترین شاخه های اقتصاد، اقتصاد نظری است. ٥) برای جدا کردن جمله های پایه و پیرو؛ مثال: وقتی رسید، علی هنوز در خانه بود. ٦) برای جدا کردن ساخت های دستوری مشابهی، که به طور متوالی و پشت سر هم در جمله آمده اند؛ مثال: دانش آموزان، دانشجویان، ورزشکاران و تماشاگران در ورزشگاه جمع شده بودند. ٧) پس از منادا؛ مثال: ای پسر، این خیال باطل را از سر به در کن. ٨) پیش از حروف تعلیل، از جمله: زیرا، چون، چون که، چرا که، چه وغیره؛ ٩) پس ازقیدها و عبارت های قیدی که در ابتدای جمله آمده اند و پیش از قیدها وعبارت های قیدی که در وسط جمله قراردارند. از جمله این قیدها می توان به وانگهی، با این همه و به علاوه اشاره کرد؛ ١٠) برای جدا کردن اجزای تاریخ و نشانی از هم؛ مثال: دوشنبه، ١٤ مهر. کوچه یاس، خیابان انقلاب، تهران. ١١) پس از ارقام و حروف؛ مثال: دانش آموزان کلاس اول ابتدایی در هفته اول، باید ارقام ۱، ۲، ٣، ٤ و حروف الف، ب، پ، ت را به خوبی یاد بگیرند. ١٢) برای جدا کردن اطلاعات کتاب شناختی؛ مثال: ناتل خانلری، پرویز، ١٣٦٥، تاریخ زبان فارسی، نشر نو.  ■ (؛) به نقطه – ویرگول، مکث میانه میگویند. زمان درنگ نقطه – ویرگول، بیش تر از ویرگول و کمتر از نقطه است. این نشانه، در موارد زیر به کار می رود: ١) بین جمله هایی که از نظر دستوری مستقل، ولی از نظر معنایی به هم مربوط هستند می آید؛ مثال: روز خوبی بود؛ همه شاد بودند؛ هیچکس به فکر بدی ها نبود. ٢) بین جمله ها یا گروه های اسمی که پس از عباراتی چون: از این قرار است، عبارتند از، شامل این موارد است و عباراتی از این دست، می آیند؛ مثال: شرایط عضویت در باشگاه موارد زیر است: دارا بودن کارت پایان خدمت؛ عضویت در کمیته های ورزشی؛  داشتن سابقه قهرمانی؛ نداشتن سوء پیشینه؛   ■ (:) علامت دو نقطه، در موارد زیر بکار میرود: ١) قبل از نقل قول مستقیم؛ مثال: سعدی در گلستان چنین گفته است: نصیحت از دشمن پذیرفتن خطاست... ٢) هنگام بر شمردن اجزای یک امر کلی، پس از مواردی مانند از این قرار است، عبارتند از و غیره؛ مثال: علوم اسلامی عبارتند از: تفسیر، کلام، حدیث، رجال و .... ٣) برای معنا کردن واژه ها؛ مثال:  نقی: پاکیزه ■ (...) از سه نقطه، در موارد زیر استفاده میشود ١) به جای واژه ها یا عبارتهای محذوف؛ مثال: ما باید از جنبه های دینی، فرهنگی، اقتصادی و... پیشرفت کنیم. ٢) برای نشان دادن بخشی از نقل قول، که در متن آورده نشده است؛ مثال: به گفته ابوسعید ابوالخیر: ... و طریقت همه محو کلی و حقیقت همه حیرت است. ■ ( ) کاربرد پرانتز به صورت زیر است: ١) برای آوردن توضیح معادل. در واقع در این جا، پرانتز، معنی «یا» و «یعنی» می دهد؛ مثال:  کتاب فردوسی (شاهنامه)، اثری جاودان است. ٢) برای آوردن عبارات و جمله های تکمیل کننده ای، که اهمیت آن ها کمتر از مطالب اصلی است؛ مثال: پسر عموی او (همان که دیروز به مسافرت رفته بود)، به تازگی درسش را تمام کرده است. ٣) برای درج اصطلاحاتی که بعد از نام پیامبران و ائمه می آید؛ مثال:  حضرت محمد (ص) ٤) برای ذکر منابع، در هنگام نقل قول از متون؛ مثال: هر خواننده ای حد معینی از اصوات موسیقی را می تواند بخواند (خالقی،١۳۷۳) ٥) برای آوردن تاریخ و سال ها؛ مثال: ابوالفتح رازی (٦١٠-٥٩٢)، تفسیر خود را به پارسی نگاشت. ٦) برای معنا کردن واژه ها؛ مثال: چلنگر (قفل ساز) ادامه👇
به نام الله هزاران درود و دو چندان تحیت ز ایزد بر آن جودت روحپرور ناصرخسرو : آفرین، درود، سلام، خوش آمد گفتن، درود گفتن، سلام گفتن متضاد تحیت: نفرین : نیک بودن. خوب شدن. نیکو گشتن. نیکویی. خوبی.
به نام الله هزاران درود و دو چندان تحیت ز ایزد بر آن جودت روحپرور ناصرخسرو : آفرین، درود، سلام، خوش آمد گفتن، درود گفتن، سلام گفتن متضاد تحیت: نفرین : نیک بودن. خوب شدن. نیکو گشتن. نیکویی. خوبی.
📚 مختصر با ها در (•) نقطه نشانه درنگ است و در موارد زیر بکار میرود: ١) در پایان جمله های ساده و مرکب خبری؛ مثال: علی دیروز به شیراز رفت. ٢) در صورتیکه واژه ای به جای یک جمله بیاید، پس از آن نقطه گذاشته می شود؛ مثال:  آیا دیروز به مدرسه رفتی؟ بله. ٣) پس از حروفی که به عنوان نشانه اختصاری آمده اند؛ مثال: م.ت.ج  (محمد تقی جعفری) و ﮬ.ق ( هجری قمری) ٤) پس از اطلاعات کتاب شناختی کامل ؛ مثال: ناتل خانلری، پرویز، ١٣٦٥، تاریخ زبان فارسی، نشر نو. "نکته مهمی که فرد باید به آن توجه داشته باشد، این است که در پایان عنوان کتاب ها و عناوین اصلی و فرعی نوشته ها (حتی اگر این عناوین به صورت جمله کامل باشند)، نباید نقطه گذاشت و استفاده از نقطه، اشتباه است.  ■ (،) ویرگول نشانه درنگ کوتاه است و هرجا نویسنده، قصد مکث کردن دارد آن را بکار می برد. از ویرگول در موارد زیر استفاده میشود: ١) برای جدا کردن عبارات و کلمات یک جمله از هم و پرهیز از اختلاط مفاهیم؛ مثال: از بالای دیوار، شهر ما را میتوان دید. از بالای دیوار شهر، ما را می توان دید. ٢) برای عنوان هایی که پس از نام می آیند؛ مثال: سعدی، شاعر شیرین سخن شیراز، در نظامیه بغداد درس خواند. ٣) پس از کلماتی چون: بلی، آری، نه، بله و مانند آنها؛ مثال: نه، او را ندیده ام. ٤) بین دو واژه مشابه که در یک جمله، کنار هم قرار دارند؛ مثال: یکی از مهمترین شاخه های اقتصاد، اقتصاد نظری است. ٥) برای جدا کردن جمله های پایه و پیرو؛ مثال: وقتی رسید، علی هنوز در خانه بود. ٦) برای جدا کردن ساخت های دستوری مشابهی، که به طور متوالی و پشت سر هم در جمله آمده اند؛ مثال: دانش آموزان، دانشجویان، ورزشکاران و تماشاگران در ورزشگاه جمع شده بودند. ٧) پس از منادا؛ مثال: ای پسر، این خیال باطل را از سر به در کن. ٨) پیش از حروف تعلیل، از جمله: زیرا، چون، چون که، چرا که، چه وغیره؛ ٩) پس ازقیدها و عبارت های قیدی که در ابتدای جمله آمده اند و پیش از قیدها وعبارت های قیدی که در وسط جمله قراردارند. از جمله این قیدها می توان به وانگهی، با این همه و به علاوه اشاره کرد؛ ١٠) برای جدا کردن اجزای تاریخ و نشانی از هم؛ مثال: دوشنبه، ١٤ مهر. کوچه یاس، خیابان انقلاب، تهران. ١١) پس از ارقام و حروف؛ مثال: دانش آموزان کلاس اول ابتدایی در هفته اول، باید ارقام ۱، ۲، ٣، ٤ و حروف الف، ب، پ، ت را به خوبی یاد بگیرند. ١٢) برای جدا کردن اطلاعات کتاب شناختی؛ مثال: ناتل خانلری، پرویز، ١٣٦٥، تاریخ زبان فارسی، نشر نو.  ■ (؛) به نقطه – ویرگول، مکث میانه میگویند. زمان درنگ نقطه – ویرگول، بیش تر از ویرگول و کمتر از نقطه است. این نشانه، در موارد زیر به کار می رود: ١) بین جمله هایی که از نظر دستوری مستقل، ولی از نظر معنایی به هم مربوط هستند می آید؛ مثال: روز خوبی بود؛ همه شاد بودند؛ هیچکس به فکر بدی ها نبود. ٢) بین جمله ها یا گروه های اسمی که پس از عباراتی چون: از این قرار است، عبارتند از، شامل این موارد است و عباراتی از این دست، می آیند؛ مثال: شرایط عضویت در باشگاه موارد زیر است: دارا بودن کارت پایان خدمت؛ عضویت در کمیته های ورزشی؛  داشتن سابقه قهرمانی؛ نداشتن سوء پیشینه؛   ■ (:) علامت دو نقطه، در موارد زیر بکار میرود: ١) قبل از نقل قول مستقیم؛ مثال: سعدی در گلستان چنین گفته است: نصیحت از دشمن پذیرفتن خطاست... ٢) هنگام بر شمردن اجزای یک امر کلی، پس از مواردی مانند از این قرار است، عبارتند از و غیره؛ مثال: علوم اسلامی عبارتند از: تفسیر، کلام، حدیث، رجال و .... ٣) برای معنا کردن واژه ها؛ مثال:  نقی: پاکیزه ■ (...) از سه نقطه، در موارد زیر استفاده میشود ١) به جای واژه ها یا عبارتهای محذوف؛ مثال: ما باید از جنبه های دینی، فرهنگی، اقتصادی و... پیشرفت کنیم. ٢) برای نشان دادن بخشی از نقل قول، که در متن آورده نشده است؛ مثال: به گفته ابوسعید ابوالخیر: ... و طریقت همه محو کلی و حقیقت همه حیرت است. ■ ( ) کاربرد پرانتز به صورت زیر است: ١) برای آوردن توضیح معادل. در واقع در این جا، پرانتز، معنی «یا» و «یعنی» می دهد؛ مثال:  کتاب فردوسی (شاهنامه)، اثری جاودان است. ٢) برای آوردن عبارات و جمله های تکمیل کننده ای، که اهمیت آن ها کمتر از مطالب اصلی است؛ مثال: پسر عموی او (همان که دیروز به مسافرت رفته بود)، به تازگی درسش را تمام کرده است. ٣) برای درج اصطلاحاتی که بعد از نام پیامبران و ائمه می آید؛ مثال:  حضرت محمد (ص) ٤) برای ذکر منابع، در هنگام نقل قول از متون؛ مثال: هر خواننده ای حد معینی از اصوات موسیقی را می تواند بخواند (خالقی،١۳۷۳) ٥) برای آوردن تاریخ و سال ها؛ مثال: ابوالفتح رازی (٦١٠-٥٩٢)، تفسیر خود را به پارسی نگاشت. ٦) برای معنا کردن واژه ها؛ مثال: چلنگر (قفل ساز) ادامه👇
📚 مختصر با ها در (•) نقطه نشانه درنگ است و در موارد زیر بکار میرود: ١) در پایان جمله های ساده و مرکب خبری؛ مثال: علی دیروز به شیراز رفت. ٢) در صورتیکه واژه ای به جای یک جمله بیاید، پس از آن نقطه گذاشته می شود؛ مثال:  آیا دیروز به مدرسه رفتی؟ بله. ٣) پس از حروفی که به عنوان نشانه اختصاری آمده اند؛ مثال: م.ت.ج  (محمد تقی جعفری) و ﮬ.ق ( هجری قمری) ٤) پس از اطلاعات کتاب شناختی کامل ؛ مثال: ناتل خانلری، پرویز، ١٣٦٥، تاریخ زبان فارسی، نشر نو. "نکته مهمی که فرد باید به آن توجه داشته باشد، این است که در پایان عنوان کتاب ها و عناوین اصلی و فرعی نوشته ها (حتی اگر این عناوین به صورت جمله کامل باشند)، نباید نقطه گذاشت و استفاده از نقطه، اشتباه است.  ■ (،) ویرگول نشانه درنگ کوتاه است و هرجا نویسنده، قصد مکث کردن دارد آن را بکار می برد. از ویرگول در موارد زیر استفاده میشود: ١) برای جدا کردن عبارات و کلمات یک جمله از هم و پرهیز از اختلاط مفاهیم؛ مثال: از بالای دیوار، شهر ما را میتوان دید. از بالای دیوار شهر، ما را می توان دید. ٢) برای عنوان هایی که پس از نام می آیند؛ مثال: سعدی، شاعر شیرین سخن شیراز، در نظامیه بغداد درس خواند. ٣) پس از کلماتی چون: بلی، آری، نه، بله و مانند آنها؛ مثال: نه، او را ندیده ام. ٤) بین دو واژه مشابه که در یک جمله، کنار هم قرار دارند؛ مثال: یکی از مهمترین شاخه های اقتصاد، اقتصاد نظری است. ٥) برای جدا کردن جمله های پایه و پیرو؛ مثال: وقتی رسید، علی هنوز در خانه بود. ٦) برای جدا کردن ساخت های دستوری مشابهی، که به طور متوالی و پشت سر هم در جمله آمده اند؛ مثال: دانش آموزان، دانشجویان، ورزشکاران و تماشاگران در ورزشگاه جمع شده بودند. ٧) پس از منادا؛ مثال: ای پسر، این خیال باطل را از سر به در کن. ٨) پیش از حروف تعلیل، از جمله: زیرا، چون، چون که، چرا که، چه وغیره؛ ٩) پس ازقیدها و عبارت های قیدی که در ابتدای جمله آمده اند و پیش از قیدها وعبارت های قیدی که در وسط جمله قراردارند. از جمله این قیدها می توان به وانگهی، با این همه و به علاوه اشاره کرد؛ ١٠) برای جدا کردن اجزای تاریخ و نشانی از هم؛ مثال: دوشنبه، ١٤ مهر. کوچه یاس، خیابان انقلاب، تهران. ١١) پس از ارقام و حروف؛ مثال: دانش آموزان کلاس اول ابتدایی در هفته اول، باید ارقام ۱، ۲، ٣، ٤ و حروف الف، ب، پ، ت را به خوبی یاد بگیرند. ١٢) برای جدا کردن اطلاعات کتاب شناختی؛ مثال: ناتل خانلری، پرویز، ١٣٦٥، تاریخ زبان فارسی، نشر نو.  ■ (؛) به نقطه – ویرگول، مکث میانه میگویند. زمان درنگ نقطه – ویرگول، بیش تر از ویرگول و کمتر از نقطه است. این نشانه، در موارد زیر به کار می رود: ١) بین جمله هایی که از نظر دستوری مستقل، ولی از نظر معنایی به هم مربوط هستند می آید؛ مثال: روز خوبی بود؛ همه شاد بودند؛ هیچکس به فکر بدی ها نبود. ٢) بین جمله ها یا گروه های اسمی که پس از عباراتی چون: از این قرار است، عبارتند از، شامل این موارد است و عباراتی از این دست، می آیند؛ مثال: شرایط عضویت در باشگاه موارد زیر است: دارا بودن کارت پایان خدمت؛ عضویت در کمیته های ورزشی؛  داشتن سابقه قهرمانی؛ نداشتن سوء پیشینه؛   ■ (:) علامت دو نقطه، در موارد زیر بکار میرود: ١) قبل از نقل قول مستقیم؛ مثال: سعدی در گلستان چنین گفته است: نصیحت از دشمن پذیرفتن خطاست... ٢) هنگام بر شمردن اجزای یک امر کلی، پس از مواردی مانند از این قرار است، عبارتند از و غیره؛ مثال: علوم اسلامی عبارتند از: تفسیر، کلام، حدیث، رجال و .... ٣) برای معنا کردن واژه ها؛ مثال:  نقی: پاکیزه ■ (...) از سه نقطه، در موارد زیر استفاده میشود ١) به جای واژه ها یا عبارتهای محذوف؛ مثال: ما باید از جنبه های دینی، فرهنگی، اقتصادی و... پیشرفت کنیم. ٢) برای نشان دادن بخشی از نقل قول، که در متن آورده نشده است؛ مثال: به گفته ابوسعید ابوالخیر: ... و طریقت همه محو کلی و حقیقت همه حیرت است. ■ ( ) کاربرد پرانتز به صورت زیر است: ١) برای آوردن توضیح معادل. در واقع در این جا، پرانتز، معنی «یا» و «یعنی» می دهد؛ مثال:  کتاب فردوسی (شاهنامه)، اثری جاودان است. ٢) برای آوردن عبارات و جمله های تکمیل کننده ای، که اهمیت آن ها کمتر از مطالب اصلی است؛ مثال: پسر عموی او (همان که دیروز به مسافرت رفته بود)، به تازگی درسش را تمام کرده است. ٣) برای درج اصطلاحاتی که بعد از نام پیامبران و ائمه می آید؛ مثال:  حضرت محمد (ص) ٤) برای ذکر منابع، در هنگام نقل قول از متون؛ مثال: هر خواننده ای حد معینی از اصوات موسیقی را می تواند بخواند (خالقی،١۳۷۳) ٥) برای آوردن تاریخ و سال ها؛ مثال: ابوالفتح رازی (٦١٠-٥٩٢)، تفسیر خود را به پارسی نگاشت. ٦) برای معنا کردن واژه ها؛ مثال: چلنگر (قفل ساز) ادامه👇
به‌نام الله مگذار که ، شود! مجتبی احمدی [چند «رباعی» از یک ویراستارِ نسبتاً عاشق، که هم «زبان فارسی» را دوست می‌دارد و هم «تو» را. این رباعی‌ها پیشکش می‌شود به یاد و خاطرۀ زنده‌یاد «مجتبی عبدالله‌نژاد» و دغدغه‌های عاشقانه‌اش برای زبان فارسی.] پدرم –که «خداش در همه‌حال از بلا نگه دارد»- حافظه‌ای سرشار از ضرب‌المثل‌های شیرین فارسی دارد. یک‌بار، ضرب‌المثلی را به‌کار برد که برایم تازگی داشت؛ «همه‌چیزش به نوا/ نوبتِ انگشترِ پا!»؛ یعنی طرف، همه‌چیزش جفت‌وجور است و اوضاعش بسامان، حالا وقتِ تهیۀ انگشتر برای انگشتِ پاست! کنایه از این‌که طرف، کلّی مشکل و معضل بزرگ و مهم دارد اما انگار نه انگار، و دغدغه‌اش شده یک چیزِ کوچکِ بی‌اهمیت. شاید بعضی‌ها هم وقتی ببینند که یکی دغدغۀ «زبان فارسی» و «درست‌نویسی» و املا و انشای مردم را دارد، بگویند: «همه‌چیزش به نوا/ نوبتِ انگشتر پا!» یعنی این‌همه گرفتاری و مشکل و معضل ملی، از گرانی و بیکاری و فساد تا غیره، را نمی‌بیند و گیر داده به چگونه گفتن و چطور نوشتنِ خلق‌الله! اما باور کنیم که «زبان فارسی» مهم است. • • ! کم پُرغلط و دری‌وری حرف بزن! با لفظِ خوش‌آهنگِ دَری حرف بزن! جان پدرت، زبانِ ما «فارسی» است با من به زبانِ مادری حرف بزن! • ! تا کی به غلط، خوابِ تو هی «خوابه» شود؟ جورابِ تو با «هکسره»، «جورابه» شود؟ این‌ها به درک! ولی به خورشید قسم! مگذار که آفتاب، «آفتابه» شود! * • ای جان من! ای عزیز من! ننویسی... ای لاله و یاس و نسترن! ننویسی... با من به زبان فارسی صحبت کن! خواهشمندم که «خواهشاً» ننویسی! • ! تا بیشتر از این نشوم مات، نگو! محبوبِ عزیز! جانِ بابات نگو! جانم! «الف» و «ت» مالِ جمعِ عربی‌است ای فارسِ من! «پیشنهادات» نگو! • ! کَشتی‌م به گِل نشست، ننویس عزیز! بابا کمرم شکست، ننویس عزیز! از فرقِ میانِ «است» و «هست» آگاهی؟ هی «هست» به‌جای «است» ننویس عزیز! • خواهم که در آغوش کشم آن قَد را آن ماه‌ترین ملاحتِ ممتد را اما قبلش توقّعِ من این است: ننویس به‌جای «است»، «می‌باشد» را • کی گفته لجوج باش و انصاف نده؟! یا گوش به حرفِ ساده و صاف نده؟! «گاهاً» غلط است؛ چشم واکن گاهی! این «گافِ» قشنگ را ببین، گاف نده! • آن‌سان که نباید و نشاید ننویس! ای خوب! بیا و این‌قدَر بد ننویس! از چشمِ من ای‌کاش نیفتی!... افتاد؟ هی جای «بیفتد»، تو «بیوفتد» ننویس! • ! هرچند که داد ظاهراً دست، نبود او بر سرِ عهدی که خودش بست، نبود گفتم که: ببین! تو مطمئنی آیا؟ با «عین» نوشت «مطمعن» است!... نبود • یک‌عدّه همیشه «ب» نوشتند «به» را یک‌عدّه هماره «ک» نوشتند «که» را گفتم که: چرا؟ چرا غلط؟! «ـه» پس کو؟! دیدم که به خنده «چ» نوشتند «چه» را! • (بر اشکال وزنیِ این مصراع واقفم) • • [منتشرشده در هفته‌نامۀ «کرگدن»، شمارۀ نودویکم، سی‌ام تیرماهِ نودوهفت] فرهنگ و هنر افغانستان @Afghanistanart