#شهادت_حضرت_فاطمه(س)
به قول #نودوپنج_روز
در این روز سنه ۱۱ ق، موافق روایت طبرى از حضرت #امام_صادق(ع) و بنا به قول شیخین وسید وکفعمى وبهایى وغیره شهادت حضرت فاطمه علیهاالسلام واقع شده "۱"
پس باید در این روز، شیعیان به مراسم تعزیت آن حضرت قیام نمایند و زیارت آن مظلومه و نفرین بر ظالمان و غاصبان حق او کنند.
بدانکه در روز وفات حضرت زهرا اختلاف بسیار است و اظهر نزد احقر، آن است که بقاى آن مظلومه بعداز پدر بزرگوارش، نود و پنج روز بوده و در این روز وفات کرده و از براى هفتاد و پنج، وجهى توان ذکر کرد که جاى ذکرش نیست، لکن خوب است عمل شود به هر دو روایت درعزاى آن مظلومه و اقامه مصیبت.
به هر حال، بعد از پدر بزرگوار خود، در دنیا چندان مکث نکرد و پیوسته نالان و گریان بود
به حدی که او را یکى از بکاؤون خمس شمردند و اهل مدینه ازکثرت گریه او شکایت کردند
و در این مدت قلیل آنقدر اذیت و درد کشید که خدا داند و اگرکسى تأمل کند در این کلمات که امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از دفن او با قبر پیغمبر خطاب کرده، می داند که چه مقدار بوده صدمات آن #مظلومه، چه به سندهاى معتبر وارد شده که چون امیرالمؤمنین (ع)از دفن فاطمه فارغ شده، حزن و اندوه آن حضرت هیجان کرد، آب دیده هاى مبارکش بر روى انورش جارى شد و رو به قبر حضرت رسالت(ص)گردانید و بر آن حضرت سلام کرد ازجانب خود و فاطمه و بعض دردهاى دل خود را ذکر کرد، تا آنکه عرض کرد:
*امانت خود را بخود برگردانیدى و گروگان خود را از من باز گرفتى.*
چه بسیار قبیح است آسمان سبز و زمین گرد آلود در نظرمن.
یارسول الله!
اندوه من به در نخواهد رفت تا آنکه حق تعالی از براى من اختیار کند آن خانه را که اکنون تو در آنجا مقیمى.
در دلم جراحتى است چرگ آورنده و در سینه ام اندوهى است ازجا به در آورنده ، چه بسیار زود جدایى افتاد میان ما و به سوى خدا شکایت میکنم حال خود را.
و ستنبک ابنتک بتظافر امتک على هضمها فاحقها السوال و استخبرها الحال فکم من غلیل معتلج بصدرها لم تجدالى بثه سبیلا و ستقول و یحکم الله و هو خیر الحاکمین."۲"
یعنى:
و بزودى خبر خواهد داد تو را دختر تو به معاونت و یارى کردن امت تو یکدیگر را بر غصب حق من و ظلم کردن در حق او، پس از او بپرس احوال را، چه بسیار غمها در سینه او بر روی هم نشسته بود که به کسى اظهار نمى توانست کرد و به زودى همه را بتو خواهد گفت و خدا از براى او حکم خواهد کرد و او بهترین حکم کنندگان است.
شیخ طوسى از ابن عباس روایت کرده است که چون هنگام وفات حضرت رسول(ص)شد، آنقدر گریست که آب دیده اش به محاسن مبارکش جارى شد.
گفتند:
یارسول الله!
سبب گریه شما چیست؟
فرمود:
گریه میکنم براى فرزندان خود و آنچه نسبت به ایشان خواهند کرد بَدان امت من بعد از من.
گویا مى بینم فاطمه دختر خود را بر او ستم کرده باشند بعد ازمن واو ندا کندکه؛
(یا ابتاه یا ابتاه)
و احدى از امت من او را اعانت نکند.
فاطمه(ع) چون این سخن را شنید، گریست.
حضرت فرمود:
گریه مکن اى دختر!
فاطمه گفت:
گریه نمیکنم براى آنچه بعد از تو بامن خواهند کرد ولکن میگریم از مفارقت تو یارسول الله!
حضرت فرمود:
که بشارت باد تو را اى دختر که زود به من ملحق خواهى شد و تو اول کسى خواهى بود که از اهل بیت ، به من ملحق می شود.
در(روضة الواعظین) و غیره، روایت است که حضرت فاطمه را مرض شدیدى عارض شد و تا چهل روز ممتد شد، چون دانست موت خود را (ام ایمن) و (اسماء بنت عمیس) و حضرت امیر المؤ منین را حاضر ساخت و گفت:
اى پسر عم!
از آسمان خبر فوت من ، به من رسید و من در جناح سفر آخرتم ، تو را وصیت مى کنم به چیزى که در خاطر دارم
حضرت فرمود:
آنچه خواهى وصیت کن اى دختر رسول خدا!
پس بر بالین آن حضرت نشست و هر که در آن خانه بود، بیرون کردند، پس فرمود:
که اى پسر عم!
هرگز مرا دروغگو و خائن نیافتى و از روزى که با من معاشرت کرده اى مخالفت تو نکرده ام.
حضرت فرمود:
معاذالله، تو داناترى به خدا و نیکوکارتر و پرهیزکارتر و کریم تر و از خداترسان ترى از آنکه تو را سرزنش کنم به مخالفت خود و بر من بسیار گران است مفارقت تو ولکن مرگ امری است که چاره ای از آن نیست.
به خدا سوگند که تازه کردى بر من، مصیبت رسول خدا را و عظیم شد وفات تو بر من، پس میگویم:
انالله و انا الیه راجعون
براى مصیبتى که چه بسیار درد آورنده است مرا و چه بسیار سوزنده و به حزن آورنده است مرا.
به خدا سوگند که این مصیبتى است که تسلى دهنده ندارد و رزیه اى است که هیچ چیز عوض آن، نمى تواند شد.
پس ساعتى هر دو گریستند، پس امیرالمؤمنین سر فاطمه را ساعتى به دامن گرفت و به سینه خود چسبانید و فرمود:
هر چه مى خواهى وصیت بکن که آنچه فرمایى به عمل میاورم و امر تو را بر امر خود اختیار میکنم، پس فاطمه گفت:
خدا جزاى خیر دهد تو را اى پسر عم رسول خدا!