☘️☘️☘️
#پارسایان
✅علامه طباطبایی (ره) و ۱۷ دقیقه بازنگاه داشتن چشم بدون زدن پلک
مرحوم علامه طباطبایی اراده ای بسیار قوی داشتند، وقتی ایشان را برای معالجه به لندن برده بودند اطبا به وی گفته بودند، در مقابل چشم شما پرده ای است که باید برداشته شود تا چشم بینایی خود را از دست ندهد ...
کتاب «آن مرد آسمانی» با موضوع «خاطره هائی از زندگی فیلسوف بزرگ قرن، آیت الله علامه طباطبائی (ره)» به قلم مرتضی نظری به رشته تحریر درآمده که بریده هایی از این کتاب تقدیم نگاه شما خوبان است.
- اراده ی پولادین
یکی از نزدیکان او نقل می کند(۱۰۴)
«مرحوم علامه طباطبایی اراده ای بسیار قوی داشتند، وقتی ایشان را برای معالجه به لندن برده بودند اطبا به وی گفته بودند، در مقابل چشم شما پرده ای است که باید برداشته شود تا چشم بینایی خود را از دست ندهد، ایشان هم اعلام رضایت کرده بودند؛ بعد که پزشکان گفته بودند، برای عمل جراحی باید شما را بیهوش کنیم ، مخالفت کرده و فرموده بودند، بدون بیهوش کردن عمل کنید و آنها نیز گفته بودند، چون چشم شما باید به مدت پانزده دقیقه باز باشد و پلک نزند، ناچاریم این کار را بکنیم ؛ ایشان فرموده بودند، من چشم خود را باز نگه می دارم و به مدت هفده دقیقه چشم خود را باز نگه داشته بودند و حتی یک بار هم پلک نزده بودند. این حکایت از اراده ی قوی و نیرومند ایشان می کند. این مطلب را من از خود ایشان شنیدم که شاید برای دیگران هم نقل کرده باشند.»
آیت الله ابراهیم امینی ، چیزی را به خاطر می آورد که در زیر سطح ساده ی خود نمود همدلی و تعهد اخلاقی علامه نسبت به سلامت دیگران است (۱۰۵):
«یادم هست ایشان به حرم حضرت معصومه (ص ) مشرف می شد، من همین نزدیکی های چهار راه صفاییه (فلکه شهدا) به ایشان رسیدم و همراهشان شروع کردم به حرکت کردن ، ایشان مشغول حرکت بود و می رفت و در بین راه یکی دو جا اتفاق افتاد که پوست موزی (یا پرتقالی ) وسط پیاده رو افتاده بود، ایشان با کفش خودش یا با عصا این را کنار می زد، می انداخت توی جوی و حرکت می کرد.»
آیت الله جوادی آملی ، از توانایی بحث و قدرت استدلالی او می گوید(۱۰۶):
«سالی تابستان را در درکه اطراف تهران بسر می بردم . در آن سال ها افکار کمونیستی و ماتریالیستی رایج بود، یکی از صاحب نظران افکار مادی میل پیدا کرد که با ایشان به بحث آزاد بنشیند؛ به حضور ایشان رفت ، در همان ییلاقی که در تابستان می گذراندند. علامه می فرمودند:
«وقتی که این صاحب نظر آمد از صبح شروع کرد تا پایان روز و بحث به درازا کشید و شاید قریب هشت ساعت ادامه پیدا کرد و من از راه برهان صدیقین با این فرد به سخن نشستم.»
«بعدا این صاحب نظر مادی گرا در یکی از خیابان های تهران یکی از همفکران خود را دید و آن همفکرش از او پرسید: تو در دیدار و در مناظره و گفت وگو با آقای طباطبایی به کجا رسیدی ؟ گفت : آقای طباطبایی مرا موحد کرد!»
مهندس عبدالباقی می گوید(۱۰۷):
«در سال آخر هیأت به دلیل کسالتی که داشت و بنا به تأکید و توصیه ی پزشک مخصوص ، نمی خواستیم به مسافرت مشهد مقدس برود، پس از مراجعت از مشهد، به ایشان گفتم : سرانجام به مشهد رفتید!؟ فرمود»:
«پسرم ، جز مشهد کجا هست که آدم بتواند دردهایش را بگوید و درمانش را بگیرد؟!»
آیت الله جوادی آملی ، «یادم است (سال ۱۳۵۰ ه .ش بود) می خواستم به مکه مشرف شوم ، مصادف با زمستان بود. آن روز هم هوا سرد بود و برف می بارید، رفتم برای عرض سلام و تودیع و خداحافظی در زدم ؛ علامه تشریف آوردند دم در؛ عرض کردم عازم بیت الله الحرام هستم ، برای عرض سلام و خداحافظی آمده ام و افزودم ، نصیحتی بفرمایید که به کارم بیاید، توشه ام باشد در این سفر. این آیه ی مبارکه را برای نصیحت به عنوان زاد راه قرائت کردند:
خدای سبحان می فرماید: فاذکرونی اذکرکم ؛ به یاد من باشید تا من به یاد شما باشم !» «فرمودند»:
«به یاد خدا باش تا خدا به یادت باشد، اگر خدا به یاد انسان بود، از جهل رهایی می یابد و اگر در کاری مانده است، خداوند نمی گذارد عاجز شود و اگر در مشکل اخلاقی گیر کرد، خدایی که دارای اسماء حسنی است و متصف به صفات عالیه ، البته به یاد انسان خواهد بود!»
🆔 @porseman_andisheh