📌متن شبهه👇 #1942
ما که دیگه از پیغمبر خدا بالاتر نیستیم ایشان ده ها بار مذاکره کردن و صلح حدیبیه بزرگترین آنهاست برید مطالعه کنید و کم کاری و سهل انگاری رو به گردن خدا نیاندازید
مذاکره با امریکا
📌پاسخ به شبهه👇
https://chat.whatsapp.com/HxY4PQXh3XLBcjDsUvstOt
⚠️🚨یکی از اتفاقات زیانبار رایج در فضای مجازی فارسی و غیرفارسی این است که کسی که از یک موضوع اطلاعات کافی ندارد، تصمیم میگیرد دیگران را راهنمایی کند!
شروع میکند به نتبرداری از مطالبی که مخلوط درست و نادرستاند و به اندازهٔ درک خود از آنها برداشت و آن را برای راهنمایی عموم منتشر میکند!
اسم یک شخص حقیقی یا حقوقی معروف را هم زیر مطلب مینویسد تا لطفش به مخاطبین تکمیل شود! مبادا زحمتش جدی گرفته نشود!
عدهای هم با همین هدف چنین مطالبی را بازنشر میکنند و سبب میشوند کسانی که سواد و سواد رسانهای کمی دارند دچار زیانهای ناشی از باور چنین مطالبی شوند.
بازشناسی عناصر اقتدار در صلح حدیبیه
1ـ تدافعی بودن دشمن
در جریان صلح حدیبیه، مشرکین در حالت تدافعی قرار گرفته بودند و پیامبر اسلام در موضع هجوم و لذا از موقعیت برتری برخوردار بود و همین امر سبب شد تا مدیریت این جریان به دست رسول خدا(ص) باشد. این یکی از عوامل بسیار مهم در تبدیل یک صلح به فتحالمبین سیاسی است که نیازمند بازشناسی دقیقتر است.
واقعیت این است که این امر، خود مرهون چند عامل است:
عامل اول ناکام ماندن دشمن در اقدامات قبلی خود بوده است. چندی پیش از صلح حدیبیه هر چند مشرکین همه افراد و امکانات و همپیمانان خود را بسیج و جنگ احزاب را به راه انداختند، اما طعم تلخ شکست را چشیدند و سرافکنده بازگشتند. در این جنگ نماد قدرت آنان (یعنی عمروبن عبدود) به دست نماد قدرت اسلام (یعنی حضرت علی(ع)) به قتل رسید و روحیه مشرکین را به شدت تخریب کرد و آسیب روانی و فراوانی به آنان وارد ساخت. در چنین شرایطی، مدتی پس از این واقعه، رسول خدا(ص) بدون سلاح به سوی مکه حرکت کردند و دلیرانه در منطقه مشرکین پیش رفتند. این اقدام شجاعانه حاوی این پیام بود که مسلمین هیچ هراسی از قدرت مشرکین ندارند. چنین حرکتی خود به عاملی برای تخریب روحیه دشمن و منفعل شدن وی تبدیل میشود. به بیان دیگر، حرکت اول، از سوی مسلمین آغاز شده بود و این مشرکین بودند که باید واکنش نشان میدادند. همانگونه در آینده روشن خواهد شد، رسول خدا(ص) چنان این جریان را مدیریت کردند و آنگونه حرکتهای خود را یکی پس از دیگری انجام دادند که دشمن را به آنجا که خود میخواستند (و شواهد نشان میدهد که از قبل در سر میپروراندند و یا به ایشان وحی شده بود) کشاندند.
عامل دوم، هیئت حرکت سپاه اسلام بود. در این واقعه، مسلمین بدون سلاح جنگی و به شکل کاروانهای زیارتی و با همراه داشتن قربانی، حرکت کردند و جز یک اسلحه شخصی (که معمولا همراه عربها بوده است) جنگافزار دیگری با خود نداشتند. این امر گذشته از این که حاکی از روحیه بیباکی مسلمین و استواری آنان بود (که بدون شک عامل افزایش رعب در دل دشمن میشد) مشرکین را بهگونهای خلع سلاح کرد که نتوانستند این جمعیت را به جنگطلبی متهم و مشرکین را علیه آنان متحد سازند. در این صحنه مشرکین با یک گروه مسلح نظامی که به قصد کشتن و جنگیدن آمده باشند روبرو نبودند، بلکه در مقابل خود گروهی از زوار خانه خدا را میدیدند که قصد به جای آوردن مناسک عمره را داشتند. این مساله مشرکین را در وضعیتی جدید و متفاوت با گذشته قرار داد که اولا سبب سردرگمی آنان شد و تصمیمگیری در چنین وضعیتی و برای چنین موقعیتی را بر ایشان دشوار ساخت و ثانیا مشروعیت جنگ با مسلمین را حتی نزد همپیمانان آنان زیر سؤال برد.
زیارت کعبه و انجام مناسک حج حتی برای مشرکین هم قابل احترام بود و لذا قریش امکان همراه ساختن دیگر مشرکین را از دست دادند. فرمانده همپیمانان قریش که برای مذاکره با مسلمین اعزام شده بود، پس از دیدن هیئت این کاروان زیارتی و پیش از مذاکره با رسول خدا(ص) بازگشت و به قریش گفت ما هرگز مانع زائران خانه خدا نخواهیم شد و برای چنین اموری اینجا نیامدهایم. اگر شما بخواهید با آنان وارد جنگ شوید، حتی یک نفر از ما شما را همراهی نخواهد کرد. این وضعیت نیز که با درایت رسول خدا(ص) پیش آمده بود، کا را بر مشرکین دشوار ساخت و آنان را در تنگنا قرار داد و قدرت مانور آنان را کاهش داد و رسول خدا(ص) را به هدف خویش نزدیکتر ساخت.
عامل سوم این که در مذاکراتی که میان ایشان و نمایندگان قریش صورت میگرفت، مقتدرانه بر انجام مناسک حج پافشاری میکردند و ذرهای کوتاه نمیآمدند. اما در عین حال در یکی از این ملاقاتها، به خستگی و خسارت قریش از جنگ اشاره کرده است و پیشنهاد کردند که تا مدتی جنگ تعطیل گردد و قریش کاری با کسانی که مایلاند سخن ما را بشنوند، نداشته باشد. این پیشنهاد که هیچ سنخیتی با مسئله عمره نداشت