➕ #پارت_اول
روبهرویم که مینشیند سعی میکنم در ذهنم مرز باریکی بین او و تصویری که در صحنه قتل #فرشاد دیدم پیدا کنم. یا لاقل کسی را ببینم که بر سر زنده ماندنش چانه میزند. اما او ویرانهای از #آرزوهای بر بادرفته است که همان روز در مغازه فرشاد در کنار او، برای همیشه قربانی ناکامی روزگار شد. حالا یک سر این ماجرا خانوادهای دل سوخته است که #جوان بی گناهشان به خاطر یک لقمه نان حلال در روز تعطیل سر کار رفته بود و به قتل رسید. یک سوی دیگر ماجرا جوانکی بی دست و پاست که #مهر قاتل روی پیشانی اش جا خوش کرده است. کسی که بزرگترین دغدغه این روزهایش است این است که خواهر و مادرش بعد از اعدام او در ملاعام #غصه نخورند. تمام گذشته سیاهش مثل نوار ضبط شده از جلوی چشمانش عبور میکند. کودکی اش و مرگ خواهر دوقلویش به خاطر #فقر و نداری. کمی بعدتر که پدرش برای همیشه رهایشان کرد و او هم درس و استعدادش را رها کرد برای یک لقمه نان. در گیر و دار دست و پنجه نرم کردن با جیب خالی و جدال برای گذران روزمرگی، عاشق شد و عشق و جیب خالی اش باز با هم تداخل کردند و دختر جوان او را با دست خالی اش رها کرد. برای او دیگر خوب بودن مفهومی نداشت و دست به عصیان زد. در تلاقی جنگ او با زمانه به فرشاد برخورد کرد و بالا سر عکس تازه داماد نوار مشکی نشاند. نه آن نوار مشکی از عکس فرشاد برداشته میشود و نه داغ فرشاد از دل مادرش.
#اسلامشهر_پویا
@ESLAMSHAHR_POUYA