هدایت شده از 🇮🇷پایگاه تحلیلی تبیین 🇮🇷
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿
💢قسمت : (۲۷)
💢زخمهای نجاتبخش💢
هر چه دلیل میآوردم پذیرفته نمیشد و هرلحظه به مرگی وحشتناک زیر شکنجه نزدیک میشدم. زورم میاومد به چیزی که نبودم اعتراف کنم و بخاطر کاری شکنجه بشم که نکرده بودم. تازه بعدش اطلاعات میخواستن و من چیزی از اون منطقه نمیدونستم. در اون شرایط حساس دلم رو بخدا سپردم و از خودش کمک خواستم که این هیولای ترسناک دست از سرم برداره. بارها امتحان کرده بودم که در شرایط اضطرار و درماندگی که انسان هیچ چاره و پناهی جز خدا نداره، خودش به دادِ انسان میرسه. یاد زخمهام افتادم. با خودم گفتم: آره خودشه این سند خوبیه.
پاچه شلوارم رو بالا کشیدم و زخمها رو نشونش دادم و گفتم ببینید این زخمها کهنهس و مال چند روز قبله. اگه فکر میکنید دروغ میگم دستور بدید کارشناس پزشکی بیاد بررسی کنه. اگه گفت این زخمها تازه هستن من اقرار میکنم نیروی اطلاعات،عملیاتم. اصلا نیازی به کارشناس نبود، چون زخمها عفونت کرده بود و بجای خون از اونا عفونت بیرون میومد. بعدش گفتم ما چهار شب قبل عملیات کردیم و براش توضیح دادم که من همون شبِ اول زخمی شدم و سه،شبانه روز وسط آتش دو طرف بودم و راهم رو گم کرده بودم تا بالاخره اینجوری اسیر شدم.
منتظر عکسالعملش بودم، ببینم حرفم رو باور میکنه و نجات پیدا میکنم یا باید غزل خداحافظی رو با دنیا بخونم!
با تعجب نگاهی به چند نفر که اکثراََ از ژنرالها و افسران بلندپایه بودن انداخت و چیزهایی پرسید که من نفهمیدم چی میگه. فقط امیداوار بودم یکی از اونا حرف منو تصدیق کنه. دیدم یکیشون سرشو تکون داد و چیزهایی گفت. با توجه به اینکه پنج سال درس عربی تو حوزه خونده بودم، کم و بیش و دست و پا شکسته متوجه شدم چی میگه.
گفت: سیدی تو فلان منطقه چند شب پیش ایران عملیاتی انجام داده که شکست خوردن. حالا دیگه یقین پیدا کردم در جایی اسیر شدم که فاصله زیادی با منطقه عملیاتی خودمون داشته و سر از جای دیگه درآورده بودم. بالاخره از مهلکهای که بهسمتش میرفتم نجات پیدا کردم و باورش شد که من یه رزمنده ساده هستم و چیزی از منطقه و عملیات نمیدونم و از اتهام نیروی اطلاعات عملیات بودن تبرئه شدم.
✍ محمد سلطانی
این قصه ادامه دارد.✅
🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷
لینک عضویت 👇
https://eitaa.com/pow_ms
💢اصلاحات یا تئوری تباهی؟💢
گاهی برخی واژگان آنقدر از معنا و مفهوم خود فاصله میگیرند که به ضد آن تبدیل میشوند، نمونه این واژگان #استعمار استکه دقیقا از معنای اولیه خود که عمران و آبادانی است به ویرانگری و تباهی تبدیل شده.
در ایران واژه #اصلاحات نیز به این بیماری مزمن تبدیل شد، اگر مروری به مواضع بزرگان جبهه اصلاحات بکنیم، در مییابیم که نه تنها روحیه و روش اصلاحگری ندارند، بلکه رفتار،گفتار و مواضع آنها نتیجهای جز ارتجاع به ماقبل انقلاب و تباهی ندارد.
به جملات ذیل با دقت توجه کنید:
🔻صنایع دفاع هزینه بیهوده است.
🔻انرژی هستهای بیفایده است.
🔻مسکن مهر مزخرف است.
🔻ساخت پالایشگاه کثافتکاریه.
🔻خودکفایی گندم اشتباه است.
🔻تولید برق با معاهده پاریس منافات دارد.
🔻ما بجز آبگوش بزباش در هیچ تکنولوژی برتری نداریم.
🔻آمریکا میتونه با یک بمب تمام سیستم دفاعی ما را نابودکند.
و صدها موضعگیری ارتجاعی، تحقیرآمیز، خودتحقیری و ضد ملی دیگر.
کدام وجدان بیدار، بیطرف و منصف پیدا میشود که این مواضع را در راستای منافع و مصالح ملی تعبیر و تفسیر کند؟
ما اگر بخواهیم به قلهتمدن نوین اسلامی برسیم، چارهای نداریم جز اینکه از باند ارتجاعی که به تمام معنا، #معماران_تباهی هستند خلعید نموده و نیروهای جوان، انقلابی، خوشفکر و متخصص را جایگزین آنها نماییم.
✍ محمد سلطانی
🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷
لینک عضویت 👇
https://eitaa.com/pow_ms
🔥در روش همان اشعری بود،اما قهرمان شد🔥
محافظهکاری در سیاست وقتی با عملگرایی تلفیق شد، سیاستمدارانی زاده میشوند که شیفته نتیجهگرفتن و قهرمانشدن هستند.
در حافظه تاریخی صدر اسلام، اشعری بارزترین شاخصه این نوعسیاست ورزی است.
ابوموسی ضدمذهب نبود، با خوشبینی به دشمن نگاه میکرد، فریفته لبخند او شد و قول و قرارش را تضمین دانست، دوست داشت با دشمن فریبکار خود به هر صورت که شده به وفاق و توافق برسد.
🔻فریب خورد و مصیبتی عظیم و خسارتی جبرانناپذیر بر اسلام و امام و امتش وارد کرد،امّا وقتی فهمید چه دستهگلی به آب داده، محزون شد، دشمنش را لعن و نفرین کرد و گناهسادهلوحی خود را به گردن دشمن فریبکار و غدار انداخت.
🔻در جامعه اسلامی توبیخ و سرزنش شد، کسی به او مدال نداد و قهرمانش ننامید، در گمنامی و با شرمساری مُرد و نشانبیلیاقتی و سادهلوحی تا انتهای تاریخ با او عجین شد.
🔻اما در دنیای پر از فریب اصلاحطلبان، ظریف همانکاری کرد که اشعری مرتکب شد، به دشمن اعتماد کرد، فریب خورد، خسارت محض به بار آورد، مکانیزم ماشه را سادهلوحانه پذیرفت که چون شمشیری آخته بر سر نظام و ملت با طنابی باریک آویزان شد.
اما، از عجایب تاریخ این بود که: بخاطر همهخیانتها و حماقتهایش:
تندیس افتخار برایش ساختند.
مدال شجاعت و درایت بر گردنش آویزان ساختند.
او را قهرمان دیپلماسی نامیدند.
بر سرش سکه ریختند و سکهبارانش کردند.
شد طراح و نسخهنویس متن سخنرانیهای رئیسجمهور و صحنهگردان سیاستهای کلی دولت و این است دنیای متفاوت اصلاحات.
✍ محمد سلطانی
🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷
لینک عضویت 👇
@pow_ms
هدایت شده از 🇮🇷پایگاه تحلیلی تبیین 🇮🇷
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿
قسمت:(۲۸)
💢سرباز لشکر ۹۲ زرهی 💢
از درجه نظامی و یگان خدمتیم پرسید. ترسیدم بگم بسیجیام. گفتم: سرباز لشکر ۹۲ زرهی اهوازم. با تعجب دادی سرم کشید و گفت با اطلاعاتی که ما داریم در این منطقه یگان ارتش وجود نداره. گفتم من سربازم و خبر از این مسائل ندارم، ولی این رو میدونم که سپاه از لشکر ما تقاضای کمک کرده بود و فرمانده لشکر ۹۲ هم تعدادی از نیروهاش رو در اختیار سپاه قرار داد و منم یکی از اونا بودم.
داشت قضیه براش جالب میشد. آروم شد و پرسید رستهات چه بود. گفتم دژبان. پرسید چند ماه خدمتی؟ گفتم: هفت ماه. از اون جایی که ۲۰ سالم بود، سنم به سربازی میخورد و باورش شده بود.
میگن دروغ، دروغ میاره واقعا درسته. برای توجیه دروغم ناچار بودم دروغهای بعدی رو ردیف کنم و همینجوری سریالی از دروغهای جوراجور رو تحویلش میدادم. از فرمانده دسته تا گروهان و گردان پرسید و منم یه سری اسامی رو گفتم. از محل استقرار و وضعیت لشکر ۹۲ اهواز پرسید، نمیدونستم چی بگم. من فقط اسمی از این لشگر شنیده بودم. اسم بعضی از مناطق اهواز رو هم بلد بودم. با اعتماد بنفس گفتم مقر لشگر توی منطقه گلستانِ اهوازه. گفت چجور جاییه؟ گفتم: یه منطقه کاملا سرسبز و پر از نخلهای بزرگ. خدایی نه اون زمان و نه الان نمیدونم محله گلستان کجای اهوازه و اصلاََ مقر این لشکر کجا بوده و الان کجاس. در اون وقت به عواقب این همه دروغ فکر نمیکردم. فقط میخواستم با صحنهسازی و اعتمادبهنفس ذهنشون رو از بسیجی بودنم منحرف کنم. چون تنها اسیر شده بودم خیالم از اینکه شک کنن روحانی هستم راحت بود، ولی نمیخواستم بفهمن بسیجیام.
سؤالات مختلفی از استعداد لشگر و ادوات و تعداد نیروها تا جیرهغذایی پرسید و منم با توجه به تجاربی که داشتم یه مشت دروغِ شبیه راست تحویلش دادم و یه کاتب هم مینوشت. از ته دل میترسیدم، مبادا اینا اطلاعاتی داشته باشن و من گیر بیفتم و لو برم که دیگه حسابم با کرام الکاتبینه و جون سالم بهدر نمیبرم، در عین حال خیلی سعی میکردم خودم رو خونسرد نشون بدم که به من شک نکنه. بعد از یه بازجویی مفصل دستور داد منو برگردونن اتاقم. تو اون گرفتاری از ته دل خوشحال بودم که ژنرال بعثی رو فریب دادم و اطلاعاتی که بتونه ازش استفاده کنه رو نتونست از زبونم بکشه.خدا قبول کنه تو یه ساعت، اندازه ۲۰ سالِ عمرم دروغ گفتم.!!
✍ محمد سلطانی
این قصه ادامه دارد.✅
🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷
لینک عضویت 👇
https://eitaa.com/pow_ms
💢در حکومت اسلامی، حاکم اسلامی و مسئولین باید پیامبرگونه زندگی کنند💢
🍃پیامبر(ص) زاهدانه میزیست. در همه عمر گوشهای خاص خود نداشت و آن اطاقهای حقیر گِلین که در جوار مسجد بود، طاقهایی از چوب نخل داشت و به جای در، پردهها از موی بز یا پشم شتر بر آن آویخته بود
🍃بالشی زیر سر میگذاشت که آن را از برگ خرما پر کرده بودند. تشکی از چرم، پر از برگ خرما داشت که همه عمر بر روی آن میخفت
🍃زیرپوش وی از پارچهای خشن بود و ردایی از پشم شتر داشت
🍃این در حالی بود که پس از جنگ حنین، چهار هزار شتر، بیش از چهل هزار گوسفند و مقدار فراوانی طلا و نقره را به این و آن بخشید
🍃خوراک وی از منزل و اثاث و لباس نیز زاهدانهتر بود.ای بسا ماهها میگذشت که در خانه وی برای طبخ، آتش نمیافروختند
🍃غذایش معمولا خرما و نان جو بود. هیچ وقت دو روز پیاپی غذای سیر نخورد. وی یک روز دو بار سیر از سفره برنخاست
🍃مکرر میشد که او و کسانش شبهای پیاپی گرسنه میخفتند
🍃روزی فاطمه(س) نانی جوین برای وی آورد و گفت: نانی پختم و دلم رضا نداد برای شما نیاورم. آن را خوردند و فرمودند: «این تنها غذایی است که پدرت از سه روز پیش میخورَد»
🍃روزی که در نخلستان یکی از انصار خرما میخورد، فرمود: «روز چهارم است که چیزی نخوردهام». گاهی از شدت گرسنگی سنگ به شکم میبست (تا گرسنگی تسکین یابد)
🍃هنگام رحلت از دنیا، زره وی در قبال سی پیمانه جو، پیش یک یهودی به گرو بود.
🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷
لینک عضویت 👇
https://eitaa.com/pow_ms
11.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢چرا پوشاندن موها برای خانمها ضروری است؟!💢
🚨تحقیقات غربی توضیح میدهند.
🔻جذابترین عضو زن برای مردان کدام است؟
نتیجه این تحقیق را ببینید
🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷
لینک عضویت 👇
https://eitaa.com/pow_ms
هدایت شده از 🇮🇷پایگاه تحلیلی تبیین 🇮🇷
💢ترکیه خنجری از پشت بر پیکر فلسطین و جهان اسلام 💢
ترکیه همکاریهای متعددی از جمله تجارت، انرژی، گردشگری و همکاریهای فناورانه و نظامی با رژیم صهیونیستی دارد.
🔻ترکیه و اسرائیل در سال 1993 تصمیم به تأسیس شورای کسبوکار #ترکیه_اسرائیل گرفتند تا به تقویت ارتباطات اقتصادی دو جانبه کمک کنند. فعالیتهای این شورا بر روی فناوری اطلاعات،گردشگری، نوآوری، فناوریهای پیشرفته، تجهیزات پزشکی، کشاورزی و غذا متمرکز بود.
🔻ترکیه یکی از بزرگترین شرکای تجاری اسرائیل
صادرات ترکیه به اسرائیل شامل محصولات کشاورزی، ماشینآلات، مواد شیمیایی و منسوجات میشود، در حالی که اسرائیل به ترکیه محصولاتی مانند فناوریهای پیشرفته، تجهیزات الکترونیکی و محصولات شیمیایی صادر میکند.
🔻تامین ۶۵ درصد فولاد اسراییل
ترکیه 65 درصد از نیازهای فولادی اسرائیل را که در صنایع مختلف از جمله صنایع نظامی استفاده میشود، تأمین میکند. صنایع نظامی اسرائیل با استفاده از آهن و فولاد ترکیه توانسته است تانک و سایر ادوات زرهی تولید و مردم غزه را با آنها قتلعام نماید.
🔻در سال ۲۰۲۲حجم تجارت بیسابقه و رتبهبندی ترکیه بهعنوان #چهارمین صادرکننده بزرگ به اسرائیل با 6.7 میلیارد دلار رقم خورد.
🔻تامین نفت و گاز اسراییل
ترکیه با همکاری رژیم باکو یکی از بزرگترین تامینکنندهگان نفت و گاز رژیم صهیونیستی بوده و سوخت هواپیماها و ادوات زرهی و صنایع این رژیم سفاک را تامین مینماید.
🔻خنثی کردن محاصره دریایی
یمن و مجاهدان انصارالله تلاش زیادی کردهاند که رژیم صهیونیستی را محاصره دریایی نموده و بنادر این کشور مانند ایلات را فلج کنند، اما متاسفانه ترکیه با همکاری #مصر و #اردن با تامین مواد غذایی و سایر نیازهای رژیم صهیونیستی از طریق مرزهای زمینی و بنادر اشدود و غیره موفق شدهاند به میزان زیادی تلاشهای انصارالله را خنثی نموده و اسراییل را از محاصره خارج نمایند.
🔻علاوهبر همه این خیانتها اخیرا فاش شده که ترکیه حدود ۵۰۰۰ نیرو در اختیار اسراییل گذاشته و رژیم صهیونیستی با دادن تابعیت اسراییلی به آنها، از این نیروها برای قتلعام و نسلکشی در غزه استفاده میکند.
✍ محمد سلطانی
🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷
لینک عضویت 👇
https://eitaa.com/pow_ms
هدایت شده از 🇮🇷پایگاه تحلیلی تبیین 🇮🇷
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿
قسمت(۲۹)
💢 جوخه اعدام 💢
با خودم میگفتم هر کلمه حرفِ راستی که بگم خیانت به امام و خون شهداست و وحشت داشتم که مبادا زیر شکنجه نتونم طاقت بیارم و اطلاعاتی به ضرر جبهه اسلام رو از زبونم بکشن. اون شب بهخیر گذشت و روسفید برگشتم داخل اتاقم و احساس رضایت و پیروزی داشتم.
شبِ اول نگهبانهای عقدهای مقر، دو سه بار در اوقات مختلف شب درب رو وا کردن و هر بار به جونم میافتادن و چند تا مشت و لگد میزدن و میرفتن. انگار با هر تعویض پست، یه سهمیه کتک داشتم و پستهای نگهبانی با کتککاری من عوض میشد.
روز دوم اسارت، روز بازجوییهای متعدد بود و هر بار با یه پیشکتک و زهرِچشم گرفتن داخل همون اتاق مخصوص شکنجه همراه بود.
بیشتر سؤالها تکراری بود و میخواستن بدونن راست میگم یا نه؟ منم جوابها رو حفظ کرده بودم و همونا رو بدون کم و کاست تکرار میکردم و میتونم با اطمینان بگم باورشون شده بود دارم راستشو میگم. گاهی سربازهایی رو میفرستادن داخل اتاقم و منو زیر ضربات کابل قرار میدادن. در یکی از این هجومهای وحشیانه کابل چرخید و زیر چشم راستم خورد و چند سانت از اونو پاره کرد و خون روی گونهام جاری شد. اثر اون کابل بعد از ۳۴ سال زیر چشمم هنوز پیداست.
گاهی بعد از اینکه از اتاق میاوردنم بیرون، چوبی زیر بغلم میدادن و لنگانلنگان راه میافتادم و اونا پشت سرم گلنگدن رو میکشیدن و طوری وانمود میکردن دارن میبرنم سمت جوخه اعدام. منهم زیر لب شهادتین رو میگفتم. قلبا خوشحال بودم و با خود میگفتم دارم راحت میشم. اونقدر اذیت میکردن که مرگ رو به اینجور زندگی ترجیح میدادم، ولی خبری از اعدام نبود و سر از اتاق شکنجه یا بازجویی در میآوردم. حقیقتا تو اون روزها قیامت رو بارها به چشمم دیدم و از خدا طلب شهادت میکردم. سه روزی که وسط آتش دو طرف بودم ،خوشبختانه عراقیا کسی رو اسیرنکرده بودن و تنها اسیر کل منطقه شلمچه من بودم، لذا شده بودم زنگ تفریح فرماندهان بعثی. وقت و بیوقت حتی نصفِ شب با رعب و وحشت در رو وا می کردن و میبردنم.
در سه شبانه روز بیش از ۱۰ بار بازجویی شدم و هر بار یه کتک مفصل و همون سؤالهای تکراری و منم همون جوابهای تکراری.
✍ محمد سلطانی
این قصه ادامه دارد.✅
🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷
لینک عضویت 👇
https://eitaa.com/pow_ms
هدایت شده از 🇮🇷پایگاه تحلیلی تبیین 🇮🇷
💢بعد از سیدعلی چه کسی رهبر خواهد شد؟💢
پیشبینی عجیب شهید اندرزگو از آینده انقلاب اسلامی.
همسر شهید در رابطه با پیشبینی عجیب شهید اندرگو از آینده انقلاب اسلامی خاطرهای را نقل میکند:
«یک زمانی کارتر (رئیس جمهور وقت آمریکا) همراه با زن خود داشت به ایران میآمد. به شهید گفتم چرا کاری نکردی؟
شما گفتی میخواهم شش ماه زحمت بکشم و انشاءالله پهلوی را از بین میبرم. پس چه شد؟ دوباره آمریکاییها به ایران آمدند.
🔻گفت: پهلوی یا به دست من از بین میرود یا با خون من.
سپس گفت دو سال اول انقلاب تمام ملت ایران مورد امتحان خداوند قرار میگیرند. پس از آن کسی به نام «سید علی» میآید و رئیسجمهور میشود.
🔻پس از آن به او گفتم «سید علی» که خود شما هستی. خود شما میخواهی رئیس جمهور بشوی.
گفت: نه؛ آن موقع من نیستم. کس دیگری است، میآید و رئیس جمهور میشود و بعد از گذشت چند سال حضرت مهدی (عج) ظهور میکنند. این حرف برای من بسیار تکاندهنده بود.
🔻پس از آنکه آیتالله خامنهای رئیسجمهور شدند، من این خاطره را برای فرزندانم تعریف کردم و آنها هم این خاطره را برای ایشان نقل کردند.»
🔻سیدعلی اندرزگو در تاریخ دوم شهریور ۱۳۵۷ توسط جوخه ترور ساواک و در حالیکه روزه بود به شهادت رسید.
🇮🇷#کانال_جهاد_تبیین🇮🇷 👇
https://eitaa.com/pow_ms
هدایت شده از 🇮🇷پایگاه تحلیلی تبیین 🇮🇷
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿
قسمت:(۳۰)
💢چه ژنرالی هستی تو دیگه؟💢
یه چیز جالب در بازجوییهای ۳ روزه این بود که ژنرال بعثی براحتی فریب خورده بود و باورش شده بود من سرباز ارتشم و اینکه تعدادی از نیروهای ارتش در یگانهای سپاه ادغام شدن، راستش رو بِخاید بخاطر هوش و ذکاوت من نبود، من میترسیدم بگم بسیجیم. اون خیلی خِنگ بود. ولی آخرش شب سوم مچم رو گرفت و بدجوری گیر افتادم. شب سوم بعد از تکرار همون سؤالهای قبلی و چند تا سؤال جدید ، از وضعیت فرمانده لشکر ۹۲ زرهی اهواز پرسید که با چی تردد میکنه و تا حالا او را دیدهای یا نه؟ گفتم بله. چون من دژبان درِ ورودی لشکر بودم گاهی ایشون رو میدیدم که با جیپ فرماندهی و یه وقتایی هم با استیشن رفت و اومد میکرد.از درجه و نام فرمانده لشکر پرسید. من گفتم اسمش رو نمیدونم. اولش فکر کرد نمیخوام اطلاعات بِدم و میخش گیر کرد روی همین سؤال و وِلکن نبود. چی باید میگفتم من چه میدونستم اسمش چی بود؟
شروع کرد تهدیدکردن که اگر نگی همینجا دستور میدم اعدامت کنن. اول خواستم یه اسم الکی بگم ولی بعد به ذهنم اومد که اینا اسم فرمانده لشکرها رو حتما دارن و میفهمه که دروغ گفتم و کار برام سختتر میشه. توی دو راهی عجیبی گیر کردم نه اسم فرمانده لشکر رو میدونستم که بگم و از این وضع خلاص بشم و نه اون منو رها میکرد. البته دادن اسم فرمانده لشکر لو دادن اطلاعات نبود. اونا اسامی رو داشتن. فقط میخواستن بفهمن طرف داره راستش رو میگه یا دروغ بهم میبافه! چند لحظه سکوت کردم تهدیدا
که جدی شد و میخواستن ببرنم اتاق شکنجه اینبار برای گرفتن اطلاعات، ازش امان خواستم و گفتم اگه امانم بدی من راست رو براتون میگم و به همه چی اقرار میکنم. اونم گفت نترس در امانی حال بگو اسمش چیه؟
گفتم حقیقتش اینه در این سه روز بهتون دروغ گفتم. اصلا ارتشی و سرباز نیستم و بسیجیم. از عصبانیت چهرهاش سیاه شد و چیزی نمونده بود خودش به من حمله کنه که چرا در این سه روز ما روفریب دادی و این همه دروغ گفتی؟ من سعی کردم با خونسردی جواب بدم و با قیافه ای حق به جانب گفتم هدفم فریب دادن شما نبوده و فقط به این خاطر بود که فکر میکردم اگه بگم بسیجیام شاید کشته بشم. اونم چون نمیخواست جلوی جمع ضایع بشه و زیر قولش بزنه. گفت خیلی خب حالا که امان گرفتی راستش رو بگو ولی اگه یه کلمه دیگه دروغ ازت بشنوم کاری میکنم که دیگه پشیمونی هم برات فایدهای نداشته باشه.
✍ محمد سلطانی
این قصه ادامه دارد.✅
🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷
لینک عضویت 👇
https://eitaa.com/pow_ms
11.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢عروسی افسانهای، جشنی بر سفره رنج امت💢
🔻در حالیکه عبدالرحمن السدیس، رئیس امور مسجدالحرام و مسجدالنبی، سالها مردم را از منبر به زهد و سادهزیستی دعوت میکرد، جشن ازدواج دخترش با رقص، آواز و ولخرجی افسانهای برگزار شد!
🔻انتشار ویدیوهای این مراسم در میانهٔ فقر، جنگ و آوارگی امتهای اسلامی، موجی از خشم و نفرت را در فضای مجازی بهپا کرد.
🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷
لینک عضویت 👇
https://eitaa.com/pow_ms