eitaa logo
🇮🇷پایگاه تحلیلی تبیین 🇮🇷
433 دنبال‌کننده
468 عکس
645 ویدیو
6 فایل
پایگاه تحلیلی جهاد تبیین و تحلیل‌های سیاسی روز آی دی مدیر powms_69@ دکترای علوم سیاسی(گرایش اندیشه های سیاسی) #کانال_جهاد_تبیین 👇
مشاهده در ایتا
دانلود
💢پیامبر اسوه حسنه💢 ♦️امیرمؤمنان در توصیف سیمای پیامبر(ص) می‌فرماید: «هر کس بدون آشنایی قبلی او را می‌دید هیبتش او را فرا می‌گرفت 🍃هر کس با او معاشرت می‌کرد و با او آشنا می‌شد دوستدار او می‌گردید 🍃پیامبر نگاهش را میان یارانش تقسیم می‌کرد و به هر کس به‌اندازه مساوی نظر می‌افکند 🍃هرگز رسول خدا با کسی دست نداد که دستش را از دست او بردارد جز آنکه آن طرف ابتدا دستش را بکشد 🍃پیامبر(ص) با هر کسی به‌اندازه ظرفیت و عقلش گفتگو می‌کرد 🍃عفو و بخشش او به هر کس که ظلمی نسبت به او مرتکب شده بود نزد همه شهرت داشت، به طوری که حتی وحشی (قاتل حمزه عموی خود را) و ابوسفیان دشمن دیرینه اسلام را نیز بخشید 🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷 لینک عضویت 👇 https://eitaa.com/pow_ms
🌵روایت اسرای مفقود الاثر🌿 قسمت:(۲۳) 💢 ورق برگشت 💢 پای نفربر ورق برگشت و ارتش بعثی ماهیت درنده‌خویی خودشو کم‌کم بهم نشون می‌داد. متوجه شدم اون ملاطفت و رفتار انسانی در خط مقدم ربطی به حزب بعث نداشته و محصول رفتار نیروها و افراد معمولی ارتش عراق است که مثل خودِ ما گرفتار نظام بعث و رهبرِ دیکتاتورش صدام بودن و چاره‌ای جز اطاعت نداشتن و چه بسا بیشتر از ما از صدام و حزب بعث متنفر بودن. به‌تدریج صحنه‌هایی رو دیدم که بسیار فراتر از چیزایی بود که در باره خشونت و سنگدلی بعثیا شنیده بودم. دو نفر امدن و دست‌و.پای منو گرفتن و انداختن بالای نفربر و از دریچه پرت کردن داخل. کف نفربر پر از اسلحه و مهمات بود و من افتادم روی اونا. خودم رو جمع وجور کردم و نشستم. هنوز دست‌هام باز بود. از بدِ حادثه افتاده‌ بودم روی یه کلاشینکف. دست بردم و اسلحه رو بلند کردم که کنار بذارم. سربازِ بغل‌دست راننده من رو در همین حال دید و تفنگش رو به‌سمتم گرفت و چیزی نمونده بود به رگبار ببنده، سریع اسلحه رو پرت کردم و با اشاره به رانِ پام حالیش کردم که روی اسلحه نشسته بودم. خلاصه قضیه ختم به‌خیر شد و اونم اسلحه شو کنار گذاشت. اومد تنفگ‌ها رو از اطرافم دور کرد و با اشاره بهم فهموند که اگه دست از پا خطا کنم همین‌جا کشته می‌شم. دقایقی رو داخل نفربر سپری کردم تا اینکه به مقر جدیدی در پشت خط عراقیا رسیدیم. دریچه رو باز کردن و دستامو گرفتن و بیرون کشیدن و با کمال بی‌رحمی پرتم کردن پایین و دستام رو از جلو بستن و یه گوشه نشوندن روی زمین. یکی،دو ساعت اونجا بودم و ظاهراََ منتظر بودن ماشینی به‌سمت بصره بِره و منو تحویلش بدن. بالاخره یه آیفا اومد و دو سرباز پیاده شدن و با اشاره به من گفتن که سوار بشم. طفلکیا عقل که تعطیل!، چشمم نداشتن ببینن دستام بسته‌اس و زخمی‌ام، چطوری می‌تونم از اون ارتفاع برم بالا و سوار بشم! با خنده و مسخره‌بازی یکی دست‌هام و گرفت و یکی پاهام رو و مثل مشک مقداری تاب دادن و پرت کردن بالای آیفا. اومدن بالا چشمام رو هم بستن و دو تایی روبروم نشستن. آیفا با سرعت حرکت می‌کرد و من از این طرف و اون‌طرف پرت می‌شدم. ناچار شدم دو تا دستمو که بهم بسته شده بود به کف ماشین بچسبونم. از زیر چشم‌بند می‌تونستم مقدار کمی اطرافم رو ببینم. یکیشون بلند شد و پوتینش رو کوبید پشتِ دستامو و دور خودش چرخید طوریکه پوست دستم لِه و زخمی شد و رفت نشست سرِ جاش. جرات نمی‌کردم دستام رو بذرام کف ماشین، بلند می‌شد و همون کار رو تکرار می‌کرد و با پوتین به پا و کمرم می‌کوبید. ✍ محمد سلطانی این قصه ادامه دارد.✅ 🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷 لینک عضویت 👇 https://eitaa.com/pow_ms
💢پنج مدال افتخار💢 تا اسم مدال میاد، همه ما به فکر مدال طلا می‌ افتیم، همیشه مدال‌ها از جنس طلا نیست! بعضی وقت‌ ها از جنسِ خون جگر است و داغِ دل ... تصویر آقای حسنعلی ضرغام پور پدر ۵ شهید که عکس فرزندانش را مثل مدال به سینه چسبانده... ای‌کاش این عکس را در صحن علنی مجلس بزنن و تصویر زمینه گوشی و لپ تاپ همه مسئولان بذارن تا کمی وجدان‌ها بیدار شود 🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷 لینک عضویت 👇 https://eitaa.com/pow_ms
هدایت شده از د.محمد سلطانی
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢تحلیل عیادت برخی مسئولیت از آقای خاتمی💢 🔻آیا ملاقات با خاتمی امری انسانی و شرعی است؟ 🔻در چه صورت عیادت بیمار مستحب و در چه صورتی منکر و حرام محسوب می‌شود؟ 🔻داستان توقف پیامبر بر قبر رئیس منافقین مدینه (عبدالله‌بن ابی)چیست؟ 🔻آیا عیادت از زن یهودی جایز و از مسلمان(خاتمی) حرام است؟ 🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷 لینک عضویت 👇 @pow_ms
💢 روزت مبارک آقای دکتر 💢 روز شنبه اول شهریور، روز پزشک است، یعنی روز جنابعالی، از صمیم قلب این مناسبت را به شما تبریک عرض می‌کنم و در حرفه‌ مقدس پزشکی برایت آرزوی سلامتی، موفقیت روزافزون و طول عمر دارم. 🔻 ای کاش همان حرفه را که هم در آن تخصص داشتی و هم صادقانه خدمت می‌کردی را ادامه می‌دادی. شنیدم هیچ‌گاه برای اعمال جراحی پولی از کسی نگرفتی، آفرین بر شرافتت و چه نیکو بود آخرتت را با تداوم همان شغل تضمین می‌کردی.! 🔻اما صدافسوس که الان وارد یک وادی ناشناخته شده‌ای که به گفته خودت نه تخصصی در آن داشتی و نه تجربه‌ای، همان طور که در ورود به کاخ پاستور استخاره کردی و وحی الهی به شما گفت:قالَ ادْخُلُوا فی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکمْ مِنَ الْجِنِّ وَ اْلإِنْسِ فِی النَّار. 🔻اگر من بودم همان لحظه برمی‌گشتم و از ملت عذرخواهی می‌کردم و این جایگاه را به اهلش واگذار می‌کردم، اما چنین نکردی. بر منصبی تکیه کرده‌ای که حق تو نبود و مطابق روایات معتبر کسی که بر جایگاهی تکیه کند که تخصص و شایستگی کافی ندارد، آن جایگاه غصبی است و سبب هلاکت او می‌گردد. 🔻دکترجان، هر چه این راه را ادامه دهید، هم خودت و هم ملتت را به ورطه نابودی نزدیک‌تر خواهی کرد و در باتلاقی قدم گذاشته‌ای که نتیجه قهری آن هلاکت ابدی است. کاش این پیام مشفقانه من بگونه‌ای به گوش شما برسد و با تامل بخوانید و بکار ببنديد. وظیفه هر فرد نصیحه‌الملوک است و من خاضعانه و دلسوزانه تو را نصیحت کردم، خواه پند گیری و خواه ملال. ✍ محمد سلطانی 🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷 لینک عضویت 👇 @pow_ms
🌵روایت اسرای مفقود‌الاثر🌿 قسمت: (۲۴) 💢 اقامه نماز با آتیش سیگار 💢 دم دمای عصر بود و هنوز نمازم رو نخونده بودم.جابجایی‌های مختلف سبب شده بود فرصتی برای خوندن نماز پیش نیاد. در اون وقت هیچی برام مهمتر از این نبود که هرجوری شده نمازم‌ رو بخونم و قضا نشه. جهادِ ما برای نماز بود. دیدم الان وقتشه .نیت کردم و سرم رو پایین انداختم و با همون حالت شروع کردم نماز خوندن. اذکار نماز رو زیرِ لب می‌خوندم. ظاهرا سربازها متوجه شده بودن لب من تکان می‌خوره و چیزهایی می‌گم. شاید اصلا تصور نمی‌کردن دشمنشون که کافرش می‌دونستن توی این شرایط بحرانی و با این وضع اینقدر نماز براش مهم باشه که مشغول نمازشده باشه. بعثیا در تبلیغاتشون ایرانی جماعت رو مشرک و مجوس معرفی می‌کردن و خودشون رو مسلمان واقعی.! سایه‌ای روی سرم احساس کردم و دستم آتیش گرفت. از بوی سیگار متوجه شدم که آتیش سیگاره. آتیش سیگار رو می‌چسبوند پشت دستام. سوختگی هم به زخم‌های روی بدنم اضافه شد. نمازم قطع شد. فکر نمی‌کردم با این وضع نزاری که داشتم و چشم و دست بسته اینقدر سنگدل باشن و اینجور رفتارهای وحشیانه رو انجام بدن. با سوزش دستِ من دلش خنک شد و رفت نشست. دوباره نمازم‌ رو از اول شروع کردم و دوباره قضیه تکرار شد. شکر خدا که با عنایت و کمک او، با وجودِ درد شدیدی که داشتم حسرتِ داد زدن و آه و ناله کردن رو به دلشون گذاشتم. چه نمازی بود نمازِ اون روز. بی‌طهارت و وضو. روی آیفا و دو مامور عذاب. به هر صورتی که شد نماز ظهر و عصرم رو با آتیش سیگار و لگد وپوتین وبعد از چند بار شکسته شدن بجا اوردم و روسیاهی برای اون دو جنایتکار باقی موند. پشت دست‌هام می‌سوخت و پام بشدت درد می‌کرد و اونا مستانه قهقهه می‌زدن. اون دو نانجیب برای آزار دادنم با هم رقابت می‌کردن و مرتب یکی بلند می‌شد و یکی می‌نشست و لابد به مسلمونی خودشونم افتخار می‌کردن که مثلا یه دشمنِ مجوسی رو گیر اوردن و برای رضای خدا دارن اونو آزار می‌دن. چقدر در اون شرایطِ غربت و تنهایی که به اسیری می بردنم، با قافله اسرای کربلا احساس یگانگی می‌کردم. دست و چشمم بسته بود و دست دشمن باز. زخمی بودم و اونا سالم. تنها بودم و اونا با هم. غریب بودم و اونا توی وطنشون، ولی من همه چیز رو داشتم و اونا نداشتن. خدایی که منو فراموش نکرده بود و به من توفیق هم‌کلام شدن با خودشو در این وضع بحرانی داده بود. من حضرت زینب و زین‌العابدین رو داشتم و اونا وارثِ شمر و خولی. در رذالت و شقاوت با هم مسابقه می‌دادن و من به قافله اهل‌بیت دلخوش بودم. مطمئنم هرگز آیه‌ی «فاستقبوالخیرات» به گوششون نخورده بود و اگه هم شنیده بودن معنای خیرات رو براشون کج تفسیر کرده بودن که برای شکنجه‌ی یه مسلمانِ زخمی و در حال نماز با هم مسابقه می‌دادن. وقت و زمان برای من و اونا هر دو سپری شد. برای من با عشق به محبوب و راز و نیاز با معشوق وبرای اونا به غیض و غضب و عقده‌گشایی. اذیت می‌کردن و می‌خندیدن و فراموش کرده بودن روزی خواهد رسید که مؤمنان در حالی‌که غرق خوشی و نعمت‌های الهی هستند به آنان خواهند خندید. ✍ محمد سلطانی این قصه ادامه دارد.✅ 🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷 لینک عضویت 👇 https://eitaa.com/pow_ms
💢 معنا و مفهوم حمایت از دولت💢 ✍ محمد سلطانی امام صادق می‌فرمایند: بهترین دوستان من کسانی هستند که عیوب مرا به من هدیه کنند. خط و مشی رهبری معظم انقلاب همواره در بحث نقد و حمایت بر اساس همین حدیث استوار بوده است. برخی می‌خواهند سخنان مقام معظم رهبری در حمایت از دولت را به عدم انتقاد از پزشکیان و دولت تفسیر کنند، این ناشی از خطای در فهم است. 🔻حمایت از دولت‌ها جزو سیاست همیشگی رهبری و دلسوزان نظام بوده و خواهد بود، اما حمایت به معنای سکوت در مقابل خطاها، ترک فعل‌ها و انحراف‌های احتمالی نیست. 🔻بهترین شیوه حمایت از دولت، تقویت نقاط قوت و گوشزد کردن ضعف‌ها و انتقاد دلسوزانه برای برطرف کردن ضعف‌هاست. افرادی می‌خواهند با سوء‌استفاده از بیانات صریح و شفاف رهبری، دهان منتقدان دلسوز را ببندند و آنها را مخالف فرمایشات رهبری معرفی کنند. رهبری معظم بارها تاکید فرموده‌اند که نقد و نقادی منصفانه امری ضروری و اجتناب‌ناپذیر است. در واقع آن‌کسی که انتقاد سازنده می‌کند، بیشترین خدمت و حمایت از دولت کرده و کسانی که چشم‌بسته تملق می‌گویند بیشترین صدمه بر دولت‌ها وارد کرده‌اند. 🔻نیروی انقلابی نه هتاک و پرده‌در است و نه متملق و چاپلوس، حمایت و پشتیبانی‌اش برای رضای خدا و انتقادش برای اصلاح‌امور و باز هم برای رضای خداست‌ تفاوت است بین انتقاد مصلحانه با توهین و هتاکی و عقده‌گشایی، اهل بینش و بصیرت لازم است مرز این دو را برای مردم تبیین نمایند. 🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷 لینک عضویت 👇 https://eitaa.com/pow_ms
💢 معنا و مفهوم حمایت از دولت💢 ✍ محمد سلطانی امام صادق می‌فرمایند: بهترین دوستان من کسانی هستند که عیوب مرا به من هدیه کنند. خط و مشی رهبری معظم انقلاب همواره در بحث نقد و حمایت بر اساس همین حدیث استوار بوده است. برخی می‌خواهند سخنان مقام معظم رهبری در حمایت از دولت را به عدم انتقاد از پزشکیان و دولت تفسیر کنند، این ناشی از خطای در فهم است. 🔻حمایت از دولت‌ها جزو سیاست همیشگی رهبری و دلسوزان نظام بوده و خواهد بود، اما حمایت به معنای سکوت در مقابل خطاها، ترک فعل‌ها و انحراف‌های احتمالی نیست. 🔻بهترین شیوه حمایت از دولت، تقویت نقاط قوت و گوشزد کردن ضعف‌ها و انتقاد دلسوزانه برای برطرف کردن ضعف‌هاست. افرادی می‌خواهند با سوء‌استفاده از بیانات صریح و شفاف رهبری، دهان منتقدان دلسوز را ببندند و آنها را مخالف فرمایشات رهبری معرفی کنند. رهبری معظم بارها تاکید فرموده‌اند که نقد و نقادی منصفانه امری ضروری و اجتناب‌ناپذیر است. در واقع آن‌کسی که انتقاد سازنده می‌کند، بیشترین خدمت و حمایت از دولت کرده و کسانی که چشم‌بسته تملق می‌گویند بیشترین صدمه بر دولت‌ها وارد کرده‌اند. 🔻نیروی انقلابی نه هتاک و پرده‌در است و نه متملق و چاپلوس، حمایت و پشتیبانی‌اش برای رضای خدا و انتقادش برای اصلاح‌امور و باز هم برای رضای خداست‌ تفاوت است بین انتقاد مصلحانه با توهین و هتاکی و عقده‌گشایی، اهل بینش و بصیرت لازم است مرز این دو را برای مردم تبیین نمایند. 🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷 لینک عضویت 👇 https://eitaa.com/pow_ms
🌵روایت اسرای مفقود الاثر🌿 قسمت: (۲۵) 💢زندان تک نفره بصره💢 بالاخره بعد از چند جابجایی و تحمل سختی‌های مختلف به بصره رسیدیم. آیفا در مقر سپاه هفتم عراق توقف کرد. همون سپاهی که جلادی خون‌آشام بنام سپهبد ماهر عبدالرشید اونو فرماندهی می‌کرد. هوا تاریک شده بود. همان دو سرباز، دست و پاهام‌ رو گرفتن و مثل یه کیسه خاک انداختن پایین و از بخت بَدِ با پای زخمی‌ام خوردم زمین. هر بار مرگ رو با چشمام می‌دیدم و از خدا تقاضا می‌کردم خلاصم کنه. دیگه زندگی رو دوست نداشتم و مرگ برام شیرین‌تر شده بود. از خدا متضرعانه می‌خواستم زودتر به شهادت برسم. بعد از دقایقی اومدن دست و چشمام‌ رو باز کردن و مثل قاتلی که ببرنش پای چوبه اعدام، کتفام‌ رو گرفتن و با هُل، کتک وتحقیر به اتاقی با دری قلعه‌مانند بردن و پرتم کردن داخل و بعنوان حسن ختام و خداحافظی دو سه لگد به پشت و پهلوهام کوبیدن و در رو بستن. وقتی مطمئن شدم در بسته‌شده و فعلا کسی نیست، نگاهی به در و دیوار اتاق کردم. فهمیدم این اتاق بازداشتگاه موقت اسرای ایرانیه و آثارِ خونی که روی دیوارها مونده بود، خون هموطنای منه. گوشه اتاق یک توالت وجود داشت. خدا‌خدا می‌کردم آب داشته باشه. خودم‌رو کشوندم سمت توالت. یه شیر آب داخلش بود. خوشبختانه آب داشت. دست و صورتم‌ رو شستم و با کف دست سیر آب خوردم. در اون شرایط یه شیر آب از یه گنج برام با ارزش‌تر بود. به محضِ خوردن آب از زخم‌هام خونابه جاری شد، می‌دونستم آب برام ضرر داره، اما اصلا مهم نبود. در سه شبانه‌روز گذشته غیر از اون قمقمه آب در خط مقدم آبی نخورده بودم. نمازم‌ رو نشسته خوندم و مضطرب و منتظر، چشم به در دوخته بودم که در ادامه چه خواهد شد! شب نهم بهمن سال ۶۵ وارد زندان تک‌نفره‌ی بصره شدم و تا شب دوازدهم بهمن تنها بودم و در حالیکه ایران غرق شادی جشن‌های دهه فجر و سالروز ورود امام خمینی به وطن بود، من با تنهایی خودم می‌سوختم و می‌ساختم. کف اتاق مانند یخچال سرد بود. از شدت سرما کلافه شده بودم و به گوشه‌ای از اتاق پناه بردم و خودم‌ رو مچاله کردم که کمتر از سرما اذیت بشم. نه خبری از لباسِ گرم بود و نه از زیر‌انداز و غذا و بیمارستان. بعد از ساعاتی که سر درگریبان در افکار و سرنوشتِ خودم غوطه‌ور بودم و از دردِ به خودم می‌پیچیدم، با سر و صدای زیاد درب اتاق باز شد و کشان‌کشان منو از اتاق بردن بیرون و با کتک و پس‌گردنی انداختن داخل یه اتاق که کفِش موزائیک بود و همه جای در و دیوارش خون‌مالی بود و مشخص بود اتاق شکنجه‌اس و اسرای قبلی رو تو این اتاق کتک‌کاری و شکنجه کرده بودن. ✍ محمد سلطانی این قصه ادامه دارد.✅ 🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷 لینک عضویت 👇 https://eitaa.com/pow_ms
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر معظم انقلاب: نظرات مختلف در مسائل گوناگون و ارائه فکر نو اشکالی ندارد، اما نباید مبانی و اصول انقلاب تخریب شوند. تذکر: اصول و مبانی انقلاب چیست؟ واقعا چه کسانی و چه طیفی اصول و مبانی انقلاب را تخریب می‌کنند؟ آیا خودتحقیری با مبانی انقلاب سازگاری دارد؟ آیا بیانیه جبهه اصلاحات با اصول و مبانی انقلاب مغایرت دارد یا در راستای آن است؟ 🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷 لینک عضویت 👇 https://eitaa.com/pow_ms
20.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 غوغای سخنرانی اخیر مهران رجبی درباره ولی فقیه💢 یعنی یه بازیگر تلویزیون می‌شه اینقدر فهمیده و با اطلاعات بالا باشه! سلبریتی اگه بابصیرت باشه، مثل یک ‌کارشناس دینی با دلیل و بامتانت از ولی فقیه با افتخار دفاع می‌کنه. سه دلیل برای حمایت از ولی فقیه: 🔻دلیل دلی و عشقی 🔻دلیل شرعی 🔻دلیل تاریخی 🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷 لینک عضویت 👇 https://eitaa.com/pow_ms
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿 💢قسمت: (۲۶) 💢 من و ژنرال بعثی 💢 چند لحظه بعد سربازی قوی‌هیکل و با هیبتی ترسناک وارد شد و بدون اینکه چیزی بپرسه منو زیر ضربات مشت و لگد گرفت و مثل یه توپ به در و دیوار می‌کوبید و به این طرف و اون طرف پرت می‌کرد. بعد که خوب بی‌حال و کوفته شدم و خودش هم خسته شد، زیر کتفام‌ رو گرفتن و بُردن اتاقی که پر بود از افسرها و ژنرال‌های بعثی. من رو وسط اتاق رو زمین نشوندن و روبروی من یه ژنرال که از فرماندهان سپاه هفتم عراق بود با هیبتی عجیب و چشم‌های نافذ، پشت یه میز مجلل نشسته بود و یه نفر مترجم هم که کاملا به فارسی مسلط بود کنار من قرار گرفت و بازجویی شروع شد. ناگفته نمونه با توجه به اینکه حدود دو سال در جبهه‌های مختلف حضور داشتم و در چندین عملیات شرکت کرده بودم و از طرفی در شهر ایلام تلویزیون عراق به‌راحتی دریافت می‌شد، با درجات نظامی عراقی‌ها آشنایی داشتم. ژنرال عراقی رو به من کرد و گفت: اگه بخوای دروغ بگی دوباره می‌فرستمت همون اتاقی که الان بودی و حسابی دوباره شکنجه می‌شی. تازه فهمیدم اون سرباز قوی هیکل و اون اتاق ترسناک برای زهر‌ِچشم گرفتن بوده. اون می‌گفت و مترجم ترجمه می‌کرد و من جواب می‌دادم. روشو طرف من کرد و گفت تو نیروی اطلاعات عملیات هستی و برای شناسایی منطقه اومدی که تیر خوردی و اسیر شدی. با توجه به وضعیت اسیر شدنم شک کرده بودن که نیروی اطلاعات عملیات باشم. تهدید می‌کرد که اگه اقرار نکنی طوری شکنجه می‌شی که آرزوی مرگ بکنی. واقعا قضیه داشت به جای باریک و خطرناک کشیده می‌شد. معلوم بود از بچه‌های اطلاعات عملیات دلِ پرخونی داشتن و از طرفی دنبال کسب اطلاعاتی بودن که به دردشون بخوره. البته شک اونا پُر بی‌راه هم نبود. در منطقه‌ای اسیر شده بودم که نسبتا اروم بود و منم با پای خودم وارد محور و جبهه‌ی دیگه‌ای شده بودم که حداقل در هفته‌ی گذشته اونجا عملیاتی انجام نشده بود. یه نفر با پای خودش تا نزدیک خط عراق اومده و ناغافل اسیر شده.! منم بودم شک می‌کردم این آدم باید نیروی گشتی و اطلاعات عملیات باشه. همه اینا می‌تونست نشونه‌هایی از یک نیروی اطلاعات عملیاتی باشه که از تیمش جدا شده، یا راهش رو گم کرده و یا بیش از حد فضولی کرده و تا سی،چهل متری خاکریز اومده و نهایتا اسیر شده، اما واقعیت این نبود و حداقل در این عملیات من فقط یه نیرو رزمی،تبلیغی بودم که بعنوان روحانی به گردان فتح معرفی شدم و هفت،هشت روز بعدش با اون وضعیت به اسارت در اومدم. ✍ محمد سلطانی این قصه ادامه دارد.✅ 🇮🇷 پایگاه تحلیلی تبیین🇮🇷 لینک عضویت 👇 https://eitaa.com/pow_ms