eitaa logo
ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
18.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
290 فایل
دعای جوشن کبیر صغیر نادعلی فرج مجیر مشلول یستشیر معراج ابوحمزه علقمه سمات صباح عشرات عدیله زیارت وارث جامعه مناجات خمس عشر ماه رجب شعبانیه رمضان عید فطر غدیر روز سحر نماز شب قدر نور گنج العرش استغفار افتتاح حرز امام حدیث کسا زهرا امیرالمومنین علی @m_mehr0
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️ جمعه 👈 25 آذر 👈 قوس 1401 👈21 جمادی الاول 1444👈16 دسامبر 2022 🏛مناسبت های اسلامی ودینی. 👶برای زایمان مناسب نیست. 🔭 احکام و اختیارات  نجومی. 🌓امروز قمر در برج سنبله و برای امور زیر مناسب است. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️شروع بنایی و خشت بنا نهادن. ✳️آغاز آموزش و امور تعلیماتی. ✳️قولنامه و قرار داد نوشتن. ✳️سند زدن و بنام کردن. ✳️داد و ستد و تجارت. ✳️خرید رفتن. ✳️نو بریدن و پوشیدن. ✳️خرید باغ و زمین زراعی. ✳️و ارسال جنس به خریدار نیک است. 📛ولی امور ازدواجی. 📛و شروع به درمان خوب نیست. 💑 انعقاد نطفه و مباشرت. 👩‍❤️‍👩امروز... مباشرت پس از فضیلت نماز عصر استحباب ویژه دارد و محصول آن فرزندی است که از دانشمندان مشهور با شهرت جهانی گردد و برای سلامتی مفید است. ان شاءالله. 💑امشب...   برای در جمعه شب (شب شنبه )روایت خاصی برای تاثیر آن بر فرزند وارد نشده. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز باعث دولت و ثروت می شود. 💉حجامت. خون دادن فصد و زالو انداختن... یا ، زالو انداختن باعث روشنی دل می شود. ✂️ ناخن گرفتن. جمعه برای ، روز بسیار  خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚  دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.. ✴️️ وقت استخاره. در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. 😴 تعبیر خواب... خواب و رویایی که امشب. (شبِ شنبه)دیده شود تعبیرش در ایه 22 سوره مبارکه "حج" است. کلما ارادوا ان یخرجو منها من غم... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که برای خواب بیننده پیش آمدی رخ دهد و هر چه سعی کند از آن خارج نگردد صدقه بدهد تا رفع شود. ان شاءالله. چیزی همانند ان قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه 115 ❇️️ ذکر روز جمعه   اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام
جمعه‌زیارت‌امام‌زمان(عج)۩یزدان‌پناه.mp3
2.4M
السَّلاَمُ عَلَيكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرضِه السَّلاَمُ عَلَيكَ يَا عَينَ اللَّهِ فِي خَلقِه السَّلاَمُ عَلَيكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهتَدِي بِهِ المُهتَدُون و يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ المُؤمِنِين السَّلاَمُ عَلَيكَ أَيُّهَا المُهَذَّبُ الخَائِف السَّلاَمُ عَلَيكَ أَيُّهَا الوَلِيُّ النَّاصِح السَّلاَمُ عَلَيكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاة السَّلاَمُ عَلَيكَ يَا عَينَ الحَيَاة السَّلاَمُ عَلَيكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيكَ و عَلَى آلِ بَيتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِين السَّلاَمُ عَلَيكَ عَجَّلَ‌اللَّهُ‌لَكَ‌مَا وَعَدَكَ‌مِنَ‌النَّصرِ وَظُهُورِ‌الأَمر السَّلاَمُ عَلَيكَ يَا مَولاَيَ أَنَا مَولاَكَ عَارِفٌ بِأُولاَكَ وَ أُخرَاكَ‏ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيتِك و أَنتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الحَقِّ عَلَى يَدَيك وأَسأَلُ اللَّهَ أَن يُصَلِّيَ‌عَلَى مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّد و أَن يَجعَلَنِي مِنَ المُنتَظِرِينَ لَك و التَّابِعِينَ وَ النَّاصِرِينَ لَكَ عَلَى أَعدَائِك والمُستَشهَدِينَ بَينَ‌يَدَيكَ فِي‌جُملَةِ أَولِيَائِك يَا مَولاَيَ يَا صَاحِبَ الزَّمَان صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيكَ وَ عَلَى آلِ بَيتِك هَذَا يَومُ الجُمُعَةِ وَ هُوَ يَومُك المُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُك و الفَرَجُ فِيهِ لِلمُؤمِنِينَ عَلَى يَدَيك و قَتلُ الكَافِرِينَ بِسَيفِك و أَنَا يَا مَولاَيَ فِيهِ ضَيفُكَ وَ جَارُك و أَنتَ يَا مَولاَيَ كَرِيمٌ مِن أَولاَدِ الكِرَام و مَأمُورٌ بِالضِّيَافَةِ وَ الإِجَارَة فَأَضِفنِي وَ أَجِرنِي صَلَوَاتُ اللَّهِ‌عَلَيكَ‌وعَلَى‌أَهلِ بَيتِكَ‌الطَّاهِرِين @ppt_doa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 یــڪ صفحـہ قرآטּ بـہ همراـہ ترجمـہ 📖 آیه 54 تا 62 📄 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ دلنشین ترین مداحی و مناجات صوتی 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سی و سوم از حرفش لبخند کمرنگی بر لبان مادر نشست و در برابر چشمان پُر از تردیدش، مریم خانم برای معرفی هر چه بیشتر آقای عادلی ادامه داد: «حاج خانم! من هر چی از مجید بگم، خُب شاید فکر کنید من فامیلش هستم. ولی شاید تو این چند ماهی که اینجا بوده تا یه حدودی باهاش آشنا شده باشین. شاید ساکت و کم حرف باشه، ولی مرد کار و زندگیه! خُب از یه سالگی پیش عزیز بود، ولی همین که از آب و گل در اومد، کسی که مواظبش نبود، هیچ، تازه مرد خونه عزیز هم بود و همه جوره هوای عزیز رو داشت. بعدش هم که عزیز عمرش رو داد به شما، شد مرد زندگی خودش! نمی‌گم خیلی اهل مستحبات و نماز شب و ختم قرآنه، نه! ولی رو سرش قسم می‌خورم، چون از بچگی یاد گرفته به حرامِ خدا حتی نزدیک هم نشه!» مادر که تازه از لاک سکوتش در آمده بود، به نشانه تأیید صحبت‌های مریم خانم، سر تکان داد و گفت: «حق با شماس! این چند ماهه ما از آقا مجید غیر از سر به زیری و آقایی هیچ چی ندیدیم.» و باز ساکت شد تا مریم خانم ادامه دهد: «از نظر مالی هم شاید وضع آنچنانی نداشته باشه، ولی تا دلتون بخواد اهل کاره. وقتی لیسانسش رو گرفت، تو تهران تو یه شرکت کار می‌کرد که خب کفاف خرج زندگی خودش و عزیز رو می‌داد. بعد از فوت عزیز هم با پولی که جمع کرده بود، تونست یه جایی رو تو تهران اجاره کنه. بعد هم با همون پول اومد اینجا خدمت شما. الان سرمایه چندانی نداره، مگه همین پس‌اندازی که این مدت کنار گذاشته. ولی خُب خدا بزرگه. ان شاء الله به زندگی شون برکت میده.» که مادر لبخندی زد و با فروتنی پاسخ داد: «این حرفا چیه مریم خانم! خدا روزی رسونه! خدا هیچ بنده‌ای رو بدون روزی نمی‌ذاره! ولی... راستش من غافلگیر شدم. اجازه بدید با باباش هم صحبت کنم.» مریم خانم که با شنیدن این جمله، قدری خیالش راحت شده بود، با لبخندی شیرین جواب داد: «خواهش می‌کنم. شما با حاج آقا صحبت کنید. من فردا صبح خدمت می‌رسم ازتون جواب می‌گیرم.» سپس در حالیکه چادرش را مرتب می‌کرد تا بلند شود، رو به مادر کرد و حرف آخرش را با قاطعیت زد: «حاج خانم، این تفاوت مذهبی برای مجید اصلاً مطرح نیس! چیزی که مجیدِ ما رو شیفته دخترِ گلِ شما کرده، خانمی و نجابت الهه جونه!» سپس به رویم خندید و همچنانکه بلند می‌شد، گفت: «که البته حق داره!» هرچند در دریای دلم طوفانی به پا شده و در و دیوار جانم را به هم می‌کوبید، اما در برابر تمجید بی‌ریایش، به زحمت لبخندی زدم و به احترامش از جا بلند شدم. مادر هم همانطور که از روی مبل بلند می‌شد، جواب داد :«خوبی و خانمی از خودتونه!» سپس به چای دست نخورده‌اش اشاره‌ای کرد و گفت: «چیزی هم که نخوردید! لااقل می‌موندید براتون میوه بیارم.» به نشانه احترام دست به سینه گذاشت و با خوشرویی جواب داد: «قربون دستتون! به اندازه کافی دیشب زحمت دادیم!» سپس دست مادر را گرفت و با صدایی لبریز از اشتیاق ادامه داد: «ان شاء الله به زودی خدمت می‌رسیم و حسابی مزاحمتون می‌شیم!» و با بدرقه گرم مادر از اتاق بیرون رفت. ❤️. I برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای‌عضویت‌ و دسترسی‌ به‌ صوت‌ تمام ادعیه ومناجات‌هادر«ایتا»از👇وارد‌شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
دعای‌روزجمعه۩سماواتی.mp3
1.71M
📆 دعای روز جمعه 🎙 با صدای حاج مهدی سماواتی لینک دسترسی به متن و ترجمه دعا👇 ✅ eitaa.com/ppt_doa/19206 56BitR📀2MB⏰Time=3:58 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای‌عضویت‌ و دسترسی‌ به‌ صوت‌ تمام ادعیه ومناجات‌هادر«ایتا»از👇وارد‌شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
32-استغفار 70 بندی امیرالمومنین (ع) مطیعی.mp3
1.49M
🤲استغفار هفتاد بندی امیرالمومنین (ع) 2️⃣3️⃣ متن و ترجمه بند سی و دوم🔰 ☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️ ❇️ اللَّهُمَّ وَ أَستَغفِرُکَ 🔶 خداوندا وازتو بخشش می جویم ❇️ لِکُلِّ ذَنبٍ استَعَنتُ عَلَیهِ بِحِیلَةٍ 🔶 برای هرگناهی که نقشه ای برای آن داشتم ❇️ تُدنِی مِن غَضَبِکَ 🔶 که به خشم تو نزدیک می کرد ❇️ أَوِ استَظهَرتُ بِنَیلِهِ عَلَى أَهلِ طَاعَتِکَ 🔶 ویا برای رسیدن بآن از اهل طاعت تو کمک گرفتم ❇️ أَوِ استَمَلتُ بِهِ أَحَداً إِلَى مَعصِیَتِکَ 🔶 یا بسوی معصیت تو از کسی مهربانی جستم ❇️ أَو رَائَیتُ فِیهِ عِبَادَکَ 🔶 یا نشان دادم که بندگانت چنین می کنند ❇️ أَو لَبَّستُ عَلَیهِم بِفِعَالِی 🔶 یا بندگانت را درآن با کارهایم به اشتباه انداختم ❇️ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🔶 پس درود فرست برمحمد وآل او ❇️ وَ اغفِرهُ لِی یَا خَیرَ الغَافِرِینَ 🔶 وآن گناه را برای من بیامرزای بهترین آمرزندگان 🎙 با نوای حاج میثم مطیعی 🕌 در امامزاده قاضی صابر (ع) (ع) ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
زیارت‌آل‌یاسین۩سلحشور.mp3
7.91M
🕌 زیارت آل یاسین 🎙 با نوای حاج مهدی سلحشور لینک دسترسی به متن ترجمه زیارت👇 ✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/1436 جمعه 10 اردیبهشت در امامزاده عبدالله بسیار دلنشین 👌 حس‌وحال معنوی: ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️عالی 64BitR🚀7/5MB⏰Time=16:22 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
ترجمه‌زیارت‌آل‌یاسین۩یاسردعاگو.mp3
3.84M
🕌 ترجمه فارسی زیارت آل یاسین 🎙 با صدای یاسر دعاگو تهیه شده توسط مؤسسه شراب بهشتی 64BitR🚀3/7MB⏰Time=7:54 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
4_5926927325131181124.mp3
12.37M
۸ 🎙 استاد شجاعی 🎙 استاد دینانی ✖️ اینکه چقـــدر دلبستگی داری به جایی که از آنجا آمده‌ای، ✖️ اینکه چقــدر در طول روز دلتنگ خانه‌ای می‌شوی که بدان تعلق داری، ✖️ اینکه چقــــدر از اینجا رهایی و به در و دیوارش آویزان نمی‌شوی برای ماندن، ✖️اینکه چقدر در عینِ شلوغیِ دور و برت، از اهالی دنیا بی‌نیاز باشی و فقط نیازت را در آغوش آسمان جستجو کنی ؛ ✓نشان میدهد چقدر برای این مادر عزیزی، و چقدر تا آغوشش فاصله داری! امام_زمان علیه السلام ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ دلنشین ترین ادعیه و مناجات صوتی 👇 @ppt_doa
آخرین توئیت اکانت متعلق به رستم قاسمی: در تمام دوران خدمتم، از میدان جنگ نظامی تا نبرد اقتصادی تلاشم این بود که تا پای جان و آبرو و آخرین نفس٫سرباز وفادار ایران و خدمتگزار شما مردم عزیز باشم. از ملت شریف ایران بابت تمام کاستی‌های دوران مسئولیت طلب حلالیت دارم. شادی روحش قرائت فاتحه و صلوات
دعای صباح با نوای آقای محسن شیرازی 98.11.26 .mp3
7.36M
🤲 دعای صباح 🎤 با صدای محسن شیرازی لینک دسترسی به متن و ترجمه دعا👇 ✅🔝 eitaa.com/doa1357/205 64BitR🚀7MB⏰Time=15:19 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای‌عضویت‌ و دسترسی‌ به‌ صوت‌ تمام ادعیه ومناجات‌هادر«ایتا»از👇وارد‌شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
دعای ‌عهد۩علی فانی.mp3
4.23M
📜 دعای عهد امام زمان (عج) 🎙 با نوای علی فانی لینک متن و ترجمه دعای عهد 👇 ✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/12886 64BitR🚀4MB⏰Time=8:41 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای‌عضویت‌ و دسترسی‌ به‌ صوت‌ تمام ادعیه ومناجات‌هادر«ایتا»از👇وارد‌شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سی و چهارم با رفتن او، پاهایم سست شد و دوباره روی مبل نشستم. مادر با گام‌هایی کُند و سنگین بازگشت و مثل من، سر جایش نشست. برای لحظاتی هر دو ساکت به نقطه‌ای نامعلوم خیره بودیم تا سرانجام این سکوت را مادر شکست: «اصلاً فکر نمی‌کردم به تو نظری داشته باشه!» نگاهش کردم و دیدم با نگاهی مات به دیوار روبرویش خیره مانده و پلکی هم نمی‌زند. در جواب جمله‌ای که حرف دلِ خودم بود، هیچ نگفتم که مادر به چشمانم خیره شد و پرسید: «تو خودت چیزی حس کرده بودی؟!!!» در مقابل سؤال صادقانه مادر چه می‌توانستم بگویم؟ من از روزی که او به این خانه قدم گذاشت، پای دلم را در ساحل نمناک احساسش به آب زدم و تا امروز بارها در برابر امواج سهمگین احساسی مبهم، مقاومت کرده بودم تا عنان دلم را به دست شیطان ندهم! بارها ندای نگاهش تا پشت خانه قلبم آمد و من برای رضای خدا، درهای خانه را بستم! بارها نغمه نفس‌هایش را از پشت پنجره‌های جانم شنیدم و به نیت خشنودی پروردگار، پرده‌های دلم را کشیدم تا حتی نگاهم به نگاهش نیفتد! هرچند در این مدت، قلبم خالی از لغزش نبود و گاهی بی‌اختیار به تماشای خیالش می‌نشستم، اما خدا شاهد بود که هرگز نگاهش آنقدر بی‌حیا نبود که در آیینه چشمانش نقشی را به وضوح بخوانم و به راز درونش پِی ببرم که سکوتم طولانی شد و مادر جواب سؤال خودش را داد: «اگه نظر منو بخوای، همین نجابتی که این مدت به خرج داده کافیه تا این آدم رو بشناسی!» در برابر پاسخ عارفانه مادر، تنها نگاهش کردم که به رویم لبخندی مادرانه زد و گفت :«حالا چرا انقدر رنگت پریده؟» و شاید اوج پریشانی‌ام را احساس کرد که از جایش بلند شد و به سمتم آمد. خم شد و شانه‌هایم را در آغوش کشید و همزمان زیر گوشم زمزمه کرد: «عزیز دل مادر! مادر قربونت بشه! به خدا توکل کن! از خدا بخواه کمکت کنه!» با شنیدن این کلمات لبریز مِهر و محبت، هر آنچه در این مدت بر دلم مانده بود، شبیه شبنمی شیرین پای چشمانم نشست. تنها خدا می‌دانست که در این مدت چه لحظات سختی را گذرانده بودم؛ از احساسات مبهمی که هر روز به بهانه‌ای درِ خانه دلم را دق‌الباب می‌کردند، تا جام سرریز نگاه‌های پُر از معنی و خالی از حرف او، تا صدای لبریز از احساس و غریبه او و حتی دل خودم که گاهی با من غریبه می‌شد و حالا معنی و مفهوم همه را با تمام وجودم احساس می‌کردم! حق داشتم این کوله بار سنگین احساس را که تا امروز روی شانه‌های نحیف دلم تحمل کرده بودم، اینجا و در آغوش بی‌نظیر مادرم بر دامنش بگذارم! هرچند حالا بار سنگین‌تری بر دلم نشسته و آن هم نگرانی از سرنوشتی بود که می‌خواست با مردی شیعه پیوند پیدا کند، کسی که بارها آرزوی هدایتش به مذهب اهل تسنن را در دلم پرورانده و حالا به خواستگاری‌ام آمده بود. او برایم مثل هر کس دیگر نبود که به سادگی خواستگاری‌اش را نادیده بگیرم، بی‌تفاوت از کنار نگاه‌های سرشار از احساسش عبور کنم و تنها به بهانه تفاوت‌های مذهبی، حضورش را از زندگی‌ام محو کنم! ❤️. I برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای‌عضویت‌ و دسترسی‌ به‌ صوت‌ تمام ادعیه ومناجات‌هادر«ایتا»از👇وارد‌شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
4_5938233568839862818.mp3
11.53M
۹ 🎙 استاد شجاعی 🎙 حجت‌الاسلام کاشانی ▪️ماجرای گریه‌ی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها'، در آستانه‌ی سفر ابدی پیامبر 'صلی‌الله‌علیه و آله' ماجرای عجیبی است! که از نوع تسلّای پیامبر در بسترِ بیماری، می‌توان به رموز این گریه، پی برد! ➖ آن گریه، و این تسلّا ، رموز مسیر زندگی ما را، با جزئیاتِ روشن و کامل، مشخص میکند! همان رمزی که قرنهاست فقط لغلغه‌ی زبان ماست؛ "و سرّالمستودع فیها " امام_زمان علیه السلام ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ دلنشین ترین ادعیه و مناجات صوتی 👇 @ppt_doa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فرزندآوری! چقدر به خدا اعتماد داریم؟ ♻️ خبرنگار ‏از زن ۴۴ساله آمریکایی که در ۲۲سالگی ‎ازدواج کرده و حالا پس از گذشت ۲۲سال، ۱۸ فرزند داره، می‌پرسه: بازم بچه دار میشی؟! این مادر آمریکایی جواب میده: من و شوهرم خیلی وقت پیش تصمیم گرفتیم اجازه بدیم خدا برای ما تصمیم بگیره! این مادر با اینکه از اوج جوانی تا الآن در سن میان‌سالی، هر سال باردار بوده، هیچ‌گونه آسیب جسمی و روحی ندیده، همه زایمان‌های او، زایمان طبیعی و بدون هیچ دارویی بوده! ۱۴ تا از زایمان‌های این مادر آمریکایی در منزل و با حضور یک قابله خانگی انجام شده! برخی در این سالها به پیروی از سازمان بهداشت جهانی طوری تبلیغ کردند و به خوردِ زنان ما دادند که باورشان شود این نوع فرزندآوری برای زن ضرر دارد! استفاده از ماما و قابله در منزل در بسیاری از کشورهای جهان از جمله اکثر کشورهای اروپایی مجازه. ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ دلنشین ترین مداحی و مناجات صوتی 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سی و پنجم بعد از صرف شام فرصت خوبی بود تا مادر ماجرای صبح را برای پدر و عبدالله شرح دهد. هر چه قلب من از تصور واکنش پدر، غرق در اضطراب بود، مادر برای طرح این خواستگار جدید، که هنوز نیامده دلش را بُرده بود، اشتیاق داشت. خودم را به شستن ظرف‌های شام مشغول کرده بودم که مادر شروع کرد: «عبدالرحمن! امروز مریم خانم اومده بود اینجا.» پدر منظور مادر از «مریم خانم» را متوجه نشد که عبدالله پرسید: «زن عموی مجید رو میگی؟» و چون تأیید مادر را دید، با تعجب سؤال بعدی‌اش را پرسید :«چی کار داشت؟» و مادر پاسخ داد: «اومده بود الهه رو خواستگاری کنه!» پاسخ مادر آنقدر صریح و قاطع بود، که عبدالله را در بُهتی عمیق فرو برد و پدر حیرت زده پرسید: «برای کی؟» مادر لحظاتی مکث کرد و تنها به گفتن «برای مجید!» اکتفا کرد. احساس کردم برای یک لحظه گوشم هیچ صدایی نشنید و شاید نمی‌خواست عکس‌العمل پدر را بشنود. از بار نگاه سنگینی که به سمتم خیره مانده بود، سرم را چرخاندم و دیدم عبدالله با چشمانی که در هاله‌ای از ابهام گم شده، تنها نگاهم می‌کند و صورت پدر زیر سایه‌ای از اخم به زیر افتاده است که مادر در برابر این سکوت سنگین ادامه داد: «می‌گفت اصلاً بخاطر همین اومدن بندر، مجید ازشون خواسته بیان اینجا تا براش بزرگتری کنن. منم گفتم باید با باباش حرف بزنم.» پدر با صدایی گرفته سؤال کرد: «مگه نمی‌دونست ما سُنی هستیم؟» و مادر بلافاصله جواب داد: «چرا، می‌دونست! ولی گفت مجید میگه همه مسلمونیم و به بقیه چیزها کاری نداریم!» از شنیدن این جواب قاطعانه، پدر برآشفت و با لحنی عصبی اعتراض کرد: «الآن اینجوری میگه! پس فردا که آتیشش خوابید، می‌خواد زندگی رو به الهه زهر کنه! هان؟» مادر صورت در هم کشید و با دلخوری جواب داد: «عبدالرحمن! ما تو این شهر این همه دختر و پسرِ شیعه و سُنی می‌شناسیم که با هم وصلت کردن و خوب و خوش دارن زندگی می‌کنن! این چه حرفیه که می‌زنی؟» پدر پایش را دراز کرد و با لحنی لبریز تردید پاسخ داد: «بله! ولی به شرطی که قول بدن واقعاً همدیگه رو اذیت نکنن!» و حالا فرصت خوبی برای راضی کردن پدر بود که مادر لبخندی زد و با زیرکی زنانه‌اش آغاز کرد: «مریم خانم می‌گفت قبل از اینکه بیان بندر خیلی با مجید صحبت کردن! ولی مجید فکراشو کرده و همه شرایط رو قبول داره!» و با صدایی آهسته و لحنی مهربان‌تر ادامه داد :«بلاخره این جوون چهار پنج ماهه که تو این خونه رفت و آمد داره! خودمون دیدیم که چه پسر نجیب و سر به راهیه! من که مادر الهه بودم یه بار یه نگاه بد از این پسر ندیدم! بلاخره با هم سرِ یه سفره نشستیم، با هم غذا خوردیم، ولی من یه بار ندیدم که به الهه چشم داشته باشه! بخدا واسه من همین کافیه که رو سرِ این جوون قسم بخورم!» انتظار داشتم عبدالله هم در تأیید حرف مادر چیزی بگوید، اما انگار شیشه سکوتش به این سادگی‌ها شکستنی نبود. سرش را پایین انداخته و با سرانگشتش گل‌های فرش را به بازی گرفته بود. ظرف‌ها تمام شده و باز خودم را به هر کاری مشغول می‌کردم تا نخواهم از آشپزخانه بیرون بروم که پدر صدایم کرد: «الهه! بیا اینجا ببینم.» شنیدن این جمله آن هم با لحن قاطع و آمیخته به ناراحتی پدر، کافی بود که تپش قلبم را تندتر کند. با قدم‌هایی کوتاه از آشپزخانه خارج شدم و در پاشنه در ایستادم که پدر با دست اشاره کرد تا بنشینم. همین که نشستم، عبدالله سرش را بالا آورد و نگاهم کرد و نگاهش به قدری سنگین بود که نتوانستم تحمل کنم و اینبار من سرم را پایین انداختم. پدر پایش را جمع کرد و پرسید: «خودت چی میگی؟» شرم و حیای دخترانه‌ام با ترسی که همیشه از پدر در دل داشتم، به هم آمیخته و بر دهانم مُهر خاموشی زده بود که مادر گفت: «خُب مادر جون نظرت رو بگو!» سرم را بالا آوردم. نگاه ناراحت پدر به انتظار پاسخ، به صورت گل انداخته‌ام خیره مانده و نگاه پُر از حرف عبدالله، بیشتر آزارم می‌داد که سرم را کج کردم و با صدایی گرفته که انگار از پس سال‌ها انتظار برای آمدن چنین روزی بر می‌آمد، پاسخ دادم: «نمی‌دونم... خُب من... نمی‌دونم چی بگم...» ❤️. I برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای‌عضویت‌ و دسترسی‌ به‌ صوت‌ تمام ادعیه ومناجات‌هادر«ایتا»از👇وارد‌شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 یــڪ صفحـہ قرآטּ بـہ همراـہ ترجمـہ 📖 آیه 63 تا 71 📄 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ دلنشین ترین مداحی و مناجات صوتی 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7