eitaa logo
ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
19.2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
294 فایل
دعای جوشن کبیر صغیر نادعلی فرج مجیر مشلول یستشیر معراج ابوحمزه علقمه سمات صباح عشرات عدیله زیارت وارث جامعه مناجات خمس عشر ماه رجب شعبانیه رمضان عید فطر غدیر روز سحر نماز شب قدر نور گنج العرش استغفار افتتاح حرز امام حدیث کسا زهرا امیرالمومنین علی @m_mehr0
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. أَنَا عِنْدَ قُلُوب الْمُنْكَسِرَةِ من (خدا) نزد قلب های 💔 شکسته ام ... 🍃حدیث قدسی ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ صوت‌ تماااااام دعا و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️از وسوسه هاى شيطان بر حذر باشيد 💥إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ وَ يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً وَ يُعْطِيَكُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ وَ بِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ، فَاصْدِفُوا عَنْ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ 🌎همانا شيطان، راه هاى خود را به شما آسان جلوه مى دهد، تا گره هاى محكم دين شما را يكى پس از ديگرى بگشايد، و به جاى وحدت و هماهنگى، بر پراكندگى شما بيفزايد. از وسوسه و زمزمه و فريب كارى شيطان روى گردانيد ✍آرى نخستين برنامه شيطان اين است که بيراهه هاى خطرناک را در نظر انسان، شاه راه مستقيم جلوه مى دهد، و با روش تساهل و تسامح همگان را به طرق خود دعوت مى کند، و طريق اطاعت الهى را مشکل و خشن و ناهموار جلوه گر مى سازد هنگامى که انسان، در طريق او گام گذارد، در هر قدم او را به ترک قانونى از قانونهاى الهى و ترک پيمانى، از پيمانهاى مقدّس دينى، وادار مى سازد و هنگامى که انسان را نسبت به احکام الهى، بى تفاوت کرد و هوا وهوسها بر جامعه حاکم شد، با استفاده از تضادّهاى منافع مادى، وتعصبهاى جاهلى، مردم را به تفرقه دعوت مى کند بديهى است هنگامى که آتش اختلاف و نفاق، در جامعه روشن شود فتنه ها به دنبال آن آشکار مى گردد. و فتنه ها دين و دنياى انسانها را تباه مى سازد. 📘 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ صوت‌ تماااااام دعا و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5854992863510661700.mp3
2.41M
🌺شرح خطبه ۷۴ 🔴 خطبه ۷۴ -بخش‌اوّل ⏱زمان 9:01 🎤 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ صوت‌ تماااااام دعا و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و شصت و دوم ولی من دلم نمی‌خواست در انتخاب نام دخترمان اینهمه خودخواه باشم که جواب مهربانی‌اش را با مهربانی دادم: «مجید جان! خُب تو هم حق داری نظر بدی!» از روی نیمکت بلند شد. پشت به دریا، مقابل پایم روی ماسه‌های خیس ساحل، روی سر زانوانش نشست و برای چند لحظه طوری نگاهم کرد که خودم را مقابل چشمانش که از سینه خلیج هم دریایی‌تر شده بود، گم کردم و او با لحنی که زیر گرمای عشقش به تب و تاب افتاده بود، صدایم زد: «الهه! من عاشقتم، می‌فهمی یعنی چی؟!!! یعنی من پیش تو هیچ حقی ندارم! یعنی نظر تو هر چی باشه، نظر منم همونه! یعنی من همون چیزی رو دوست دارم که تو دوست داری! یعنی اینکه حوریه برای دخترمون بهترین اسمه!» سپس دستش را لب نیمکت سیمانی، کنار چادرم گذاشت و با کلام شیرین و دلنشینش ادامه داد: «الهه جان! من هر کاری می‌کنم که فقط تو و این بچه راحت باشین، دیگه بقیه‌اش با خودته عزیزم!» و همچنان نگاه مشتاقش پیش پنجره چشمانم به انتظار پاسخی نشسته بود که آهسته خم شدم و همچنانکه با کف دست راستم شن و ماسه خیسِ چسبیده به شلوار مشکی رنگش را می‌تکاندم، پرده از عشقم کنار زدم و زیر لب زمزمه کردم: «ممنونم مجید!» و مثل اینکه از همین کلام ساده، طنین ترنم عشقم را شنیده باشد، نفس‌هایش به تپش افتاد و با دستپاچگی پاسخ مهربانی بی‌ریایم را داد: «قربون دستت الهه جان! خودم تمیز می‌کنم!» و از جایش بلند شد و همانطور که با هر دو دست، شلوارش را می‌تکاند، به رویم خندید و گفت: «حیف این دست‌های قشنگ نیس؟!!!» سنگین از جا بلند شدم و با شیرین زبانی زنانه‌ام پاسخ دادم: «کار بدی نکردم! لباس شوهرم رو تمیز کردم!» که از شیطنت عاشقانه‌ام، صدایش به خنده بلند شد و خلوت تنگ غروب ساحل را شکست. شانه به شانه هم خیابان منتهی به ساحل را باز می‌گشتیم و او همچنان برای من حرف می‌زد و من باز از شنیدن صدایش لذت می‌بردم که هر چه می‌شنیدم از شنیدنش خسته نمی‌شدم و هر کلمه شیرین‌تر از کلام قبلی زیر زبان جانم مزه می‌کرد که سرانجام صدای اذان مغرب بلند شد. درست در آن سمت خیابان مسجد اهل سنتی قرار داشت که از مناره‌هایش صدای اذان بلند شده و مردم دسته دسته برای اقامه نماز به سمتش می‌رفتند. چقدر دلم می‌خواست برای نماز جماعت به مسجد بروم، ولی ملاحظه مجید را می‌کردم که در این چند ماه زندگی مشترک، هنوز با هم به مسجد اهل سنت نرفته بودیم. هر چند پیش از ازدواج با من، یکی دوباری با عبدالله به مساجد اهل سنت رفته بود، ولی باز از اینکه حرفی بزنم، اِبا می‌کردم که نگاهی به شلوارش کرد و پرسید: «الهه! شلوارم خیلی کثیفه؟» و پیش از آنکه من پاسخی بدهم، با چشمانش، مسجد سیمانیِ سفید رنگ آن سوی خیابان را نشانه رفت و ادامه داد: «یعنی میشه باهاش رفت مسجد؟ خیلی آبروریزی نیس؟» و من که باورم نمی‌شد می‌خواهد برای اقامه نماز مغرب به مسجد اهل تسنن بیاید، با لحنی لبریز تردید پاسخ دادم: «مجید این مسجدِ سُنی هاست!» و او همچنانکه شلوارش را وارسی می‌کرد و شن و ماسه ها را می‌تکاند، لبخندی زد و با شیطنت پرسید: «یعنی من رو راه نمیدن؟» و من که از این تصمیمش به هیجان آمده بودم، با خوشحالی پاسخ دادم: «چرا، فقط تعجب کردم!» و فکری به ذهنم رسید که به نیم رخ صورتش نگاه کردم و با لحنی محطاتانه اطلاع دادم: «آخه اینجا مُهر نداره!» به آرامی خندید، جانماز کوچکی را از جیبش در آورد و گفت: «مُهر همرامه الهه جان!» و هر چه به مسجد نزدیک‌تر می‌شدیم، ذهن من بیشتر مشوش می‌شد که گفتم: «اینجا الان فقط نماز مغرب می‌خونن. نماز عشاء رو بعداً می‌خونن.» به سمتم صورت چرخاند و با حالتی ناباورانه جواب دلواپسی هایم را داد: «الهه جان! من الآن نُه ماهه که دارم با یه دختر سُنی زندگی می‌کنم! چرا انقدر نگرانی عزیزم؟!!! خُب وقتی اونا نماز مغرب رو خوندن، من نماز عشاء رو فُرادی می‌خونم. تازه دفعه اولم که نیس، قبلاً هم اینجا اومدم.» به مقابل مسجد رسیدیم و باید از یکدیگر جدا می‌شدیم که لبخندی نشانم داد و سفارش کرد: «مراقب خودت باشه الهه جان! هم مراقب خودت، هم مراقب حوریه!» و با دل‌هایی که بعد از اینهمه همراهی، هنوز تاب دوری همدیگر را نداشته و به فاصله یک نماز، بی‌قراری می‌کردند، از هم جدا شدیم و من یکسر به وضوخانه رفتم. ❤️. I برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای‌عضویت‌ و دسترسی‌ به‌ صوت‌ تمام ادعیه ومناجات‌هادر«ایتا»از👇وارد‌شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7