هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
این روز ها اینقدر #ریزش #موهام زیاد شده بود و #پوستم خراب شده بودکه همش استرس عید رو داشتم 😢به خاطر دید بازدید ها و #عروسی ها
بعد ۵ماه رفتم خونه داداشم #زنداداشم و #داداشم خیلی تغییر کرده بودن قشنگ 15سال جوون تر شده بودن
کم رویی رو گذاشتم کنار به زنداداشم گفتم که اونم محبت کردبهم گفت چی کار کرده ☺️
مشاورش واقعا دلسوزانه مشاوره میده اونم #رایگان واردشید خودتون ببینید 👇
https://eitaa.com/joinchat/2872574007C4a286ba323
هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
چند وقتی بود شوهرم زیاد بهم بها نمیداد و مدام سرش تو #گوشیش بود. تا اینکه یه شب مامانم زنگ زد گفت: لیلا دختر عموت که #سرطان داشت فوت کرده و فردا ساعت 8برا مراسم بیاید روستای برقان
صبح با سامان سوار ماشین شدیم چند کیلومتری از شهر تا روستامون فاصله نبود و اومدیم مراسم، خاکسپاری که تموم شد هر چی به سامان زنگ میزدم گوشیش خاموش بود، از چند نفر سوال کردم یکیشون گفت چند دقیقه پیش با یه خانومی سوار ماشین شدند و به سرعت رفتند سمت جاده شهر،
تا این حرفو شنیدم به #داداشم گفتم فورا منو ببر خونه کار واجبی دارم.!
چند کیلومتری که از روستا دور شدیم یه مرتبه زیر یه درخت سامان و با یه خانم دیدم که دارن...
❤️🔥🔥🥶😱
https://eitaa.com/joinchat/1990983694Cd2a81adfa4
سرگذشت تلخ و واقعی زندگیم😔👆
هدایت شده از گسترده تبلیغاتی رادین
چند وقتی بود شوهرم زیاد بهم بها نمیداد و مدام سرش تو #گوشیش بود.تا اینکه یه شب مامانم زنگ زد گفت لیلا جان دختر عموت که #سرطان داشت فوت کرده و فردا ساعت 8برا مراسم بیاید روستا. صبح با سامان سوار ماشین شدیم چند کیلومتری از شهر تا روستامون فاصله نبود و اومدیم مراسم،#خاکسپاری که تموم شد هر چی به سامان زنگ میزدم گوشیش #خاموش بود،
از چند نفر سوال کردم یکیشون گفت چند دقیقه پیش با یه خانومی سوار ماشین شدند و به سرعت رفتند سمت جاده شهر،تا این حرفو شنیدم به #داداشم گفتم فورا منو ببر خونه کار واجبی دارم.چند کیلومتری که از روستا دور شدیم یه مرتبه زیر یه درخت سامان و با یه خانم دیدم که دارن...😱❤️🔥🔥
https://eitaa.com/joinchat/1990983694Cd2a81adfa4
سرگذشت تلخ و واقعی زندگیم😔👆