eitaa logo
💚 پروفایل مذهبی 💚
2.9هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
35 فایل
❁﷽❁ ﷽بسم‌الله‌الرحمـن‌الرحیـم﷽ 💚سلام خوش آمدید💚 سعے میڪُنیمـ بہٺریڹ ها رو براٺوڹ بذاریمـ👋 کانالی از زیبـاترین پروفایل هاے👇 مذهبی و مناسبتی❤️ ادعیه ،حدیث💜 ❌کپی فقط باذکر منبع 🎀 #تبلیغ‌کانال‌شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
🎞 |برادر‌شہید| کم‌کم گرایش پیدا کرد و رفت سمت بسیج محله، غروب که می‌شد نمازش را می‌رفت آنجا می‌خواند، با بچه‌ها فعالیت می‌کرد، این فعالیت‌ها کم‌کم بالا گرفت و بالاخره رشد پیدا کرد و بابک بزرگ‌تر می‌شد. سن سربازی که فرا رسید، بالاخره آن دوره‌های بسیج فعال و این‌ها را همه را گذرانده بود، مدارک همه آنها را هم داشت، و وقتی که برای سربازی به سپاه رفت، آنجا نگاه و استعدادش بیشتر شکوفا و علاقه‌اش بیشتر شد، آن موقع من نمی‌دانستم در آن فضا چه چیزهایی را تجربه کرد، ولی الان می‌فهمم چه چیزهایی دید؛ با امثال شهید جعفرنیا و سیرت‌نیا و همنشین شد. هر کس با چنین بزرگانی همنشین باشد به نظر من، نگاهش قوی‌تر و استعدادش بیشتر می‌شود. ♥️ •●❥❥ ╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
🎞 | دختری میگفت: من همکلاسی بابک بودم. خیلیییی تو نخش بودیم هممون... اما انقد باوقار بودکه همه دخترا میگفتند: " این نوری انقد سروسنگینه حتما خودش دوس دختر داره و عاشقشه !" 😏 بعد من گفتم میرم ازش میپرسم تاتکلیفمون روشن بشه... رفتم رو دررو پرسیدم گفتم : " بابک نوری شمایی دیگ ؟! :/ " بابک گفت : "بفرمایید ." گفتم: " چراانقد خودتو میگیری ؟؟ چرا محل نمیدی به دخترا؟؟!! " بابک ی نگاه پر از تعجب و شرمگین بهم کرد و سریع رفت و واینستاد اصلا! بعدها ک شهیدشد ، همون دخترا و من فهمیدیم بابک عاشق کی بوده که بہ دخترا و من محل نمیداد... عاشق‌حضرت‌زینب‌وشهادت🥺💔| ╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
🎞 |دوست‌شہید| «دوست شهید به یکی دیگر از خاطرات خود با بابک را به روز کشیکش در درمانگاه جمعیت هلال احمر اشاره کرد که آنروز شیفت نبود و افزود: در آنروز من به جشنی دعوت شده بودم که می بایست حتما می رفتم بنابرین با چند نفر از دوستان تماس گرفتم که بتوانم روزم را با کسی تغییر بدهم ولی متاسفانه کسی قبول نمی کرد که در نهایت با بابک تماس تصویری گرفتم و بابک قبول کرد که جای من شیفت بماند و من در جوابش به صورت شوخی گفتم که داداش حتما در شادی هایت جبران می کنم که بابک لبخندی زد و گفت: "من خودم کلاس اصلی هستم و نیازی به جبرانی‌نیست"» ╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
‍ ‍ 🔸در محضــــر شهیـــــد 👌نگاهـت...نفـس زدنـت...ڪه علی وار باشد رفتنـت هم خواهد شد... ✍آخر میوه فروشی هاے بازار یه نحیف میـوه مے فروخت. از بساط ڪوچڪ و میوه هاے لڪ دارش معلوم بود ڪه خریدارے نداره 🍁اما پیرمرد یه ثـابـت داشت بنام شهیــد رجــایــے... آقاے رجایی مے گفت :میوه هایش برڪت خدا هستن .خوردنش لطفی داره ڪه نگـو و نپـرس. 🍁به دوستانش هم مے گفت : این پیرمرد چند سـر عـائلـه داره. از او خـریـد ڪنین.... ╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
🎞 |برادر‌شہید| کم‌کم گرایش پیدا کرد و رفت سمت بسیج محله،غروبڪهمی‌شد نمازش را می‌رفت آنجا می‌خواند،بابچه‌هافعالیت می‌کرد،اےنفعالیت‌هاکم‌کم بالا گرفت و بالاخره رشد پیدا کرد و بابڪ بزرگ‌تر می‌شد.سنسربازےکه فرا رسید،بالاخرهآندوره‌هاے بسیج فعال و این‌ها را همه را گذرانده بود،مدارڪهمهآنها را هم داشت،ووقتےکه براے سربازے به سپاه رفت،آنجانگاهو استعدادش بیشتر شکوفا و علاقه‌اش بیشتر شد،آنموقعمن نمی‌دانستم در آن فضا چه چیزهایے را تجربه کرد،ولےالانمی‌فهمم چه چیزهایے دید؛ با امثال شهید جعفرنیا و سیرت‌نیا و همنشین شد.هرڪسبا چنین بزرگانے همنشین باشد به نظر من،نگاهشقوی‌ترو استعدادش بیشتر می‌شود. ♥️ ╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
🎞 رفیق‌شــهیـد: دو روز قبل از شهادت بابک بود. شدت درگیری زیاد بود و چون دشمن سالها در ان منطقه حضور داشت پر از تله های انفجاری بود. بچه ها تله ها را پیدا میکردن و خنثی میکردن ولی گاهی هم انفجار رخ میداد و شهید تقدیم میکردیم. شهید صمدی به یکی از این تله ها برخورد کرد و شهید شد. بعد از شهادت شهید صمدی دیدم بابک نامه مینویسد. بهش گفتم چیکار میکنی؟ گفت : بعد میفهمی. به شوخی گفتم: چیه بابک عاشق شدی؟!یاخبرش میاد یا نامه اش. وقتی بابک شهید شد من پیشش بودم و دیدم داخل جیبش کاغذ هست. بازش کردم ،همون نامه بود که روز شهادت شهید صمدی مینوشت. مضمون نامه: (متن نامه به صورت دقیق نیست و فقط کلیات است) من تا به حال نه شهید دیده ام نه لحظه شهادت . هرکس بعد از شهید صمدی به فیض شهادت نائل شود اسمش را داخل این نامه مینویسم. بعد از شهادت شهید صمدی ،خودبابک به فیض رفیع شهادت رسید و به اسمان عروج کرد. ╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
🎞 پدر‌شہید: «نماز وبیشتر روزها همواره روزه میگرفت واگر از بیماری کسی مطلع میشد با نیت شفاعت بیمار براش روزه میگرفت 0ونماز شب حتما مقید بود در مسجد رودبارتان محله رودبارتان میخواند وبنابر شب زنده داران همان مسجدبه دعای ندبه علاقه ویژه ای داشت» ╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
هدایت شده از 💚 پروفایل مذهبی 💚
🎞 |برادر‌شہید| کم‌کم گرایش پیدا کرد و رفت سمت بسیج محله،غروبڪهمی‌شد نمازش را می‌رفت آنجا می‌خواند،بابچه‌هافعالیت می‌کرد،اےنفعالیت‌هاکم‌کم بالا گرفت و بالاخره رشد پیدا کرد و بابڪ بزرگ‌تر می‌شد.سنسربازےکه فرا رسید،بالاخرهآندوره‌هاے بسیج فعال و این‌ها را همه را گذرانده بود،مدارڪهمهآنها را هم داشت،ووقتےکه براے سربازے به سپاه رفت،آنجانگاهو استعدادش بیشتر شکوفا و علاقه‌اش بیشتر شد،آنموقعمن نمی‌دانستم در آن فضا چه چیزهایے را تجربه کرد،ولےالانمی‌فهمم چه چیزهایے دید؛ با امثال شهید جعفرنیا و سیرت‌نیا و همنشین شد.هرڪسبا چنین بزرگانے همنشین باشد به نظر من،نگاهشقوی‌ترو استعدادش بیشتر می‌شود. ♥️ ╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
هدایت شده از 💚 پروفایل مذهبی 💚
🎞 |دوست‌شہید| «دوست شهید به یکی دیگر از خاطرات خود با بابک را به روز کشیکش در درمانگاه جمعیت هلال احمر اشاره کرد که آنروز شیفت نبود و افزود: در آنروز من به جشنی دعوت شده بودم که می بایست حتما می رفتم بنابرین با چند نفر از دوستان تماس گرفتم که بتوانم روزم را با کسی تغییر بدهم ولی متاسفانه کسی قبول نمی کرد که در نهایت با بابک تماس تصویری گرفتم و بابک قبول کرد که جای من شیفت بماند و من در جوابش به صورت شوخی گفتم که داداش حتما در شادی هایت جبران می کنم که بابک لبخندی زد و گفت: "من خودم کلاس اصلی هستم و نیازی به جبرانی‌نیست"» ╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
هدایت شده از 💚 پروفایل مذهبی 💚
🎞 | دختری میگفت: من همکلاسی بابک بودم. خیلیییی تو نخش بودیم هممون... اما انقد باوقار بودکه همه دخترا میگفتند: " این نوری انقد سروسنگینه حتما خودش دوس دختر داره و عاشقشه !" 😏 بعد من گفتم میرم ازش میپرسم تاتکلیفمون روشن بشه... رفتم رو دررو پرسیدم گفتم : " بابک نوری شمایی دیگ ؟! :/ " بابک گفت : "بفرمایید ." گفتم: " چراانقد خودتو میگیری ؟؟ چرا محل نمیدی به دخترا؟؟!! " بابک ی نگاه پر از تعجب و شرمگین بهم کرد و سریع رفت و واینستاد اصلا! بعدها ک شهیدشد ، همون دخترا و من فهمیدیم بابک عاشق کی بوده که بہ دخترا و من محل نمیداد... عاشق‌حضرت‌زینب‌وشهادت🥺💔| ╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
هدایت شده از 💚 پروفایل مذهبی 💚
🎞 |برادر‌شہید| کم‌کم گرایش پیدا کرد و رفت سمت بسیج محله، غروب که می‌شد نمازش را می‌رفت آنجا می‌خواند، با بچه‌ها فعالیت می‌کرد، این فعالیت‌ها کم‌کم بالا گرفت و بالاخره رشد پیدا کرد و بابک بزرگ‌تر می‌شد. سن سربازی که فرا رسید، بالاخره آن دوره‌های بسیج فعال و این‌ها را همه را گذرانده بود، مدارک همه آنها را هم داشت، و وقتی که برای سربازی به سپاه رفت، آنجا نگاه و استعدادش بیشتر شکوفا و علاقه‌اش بیشتر شد، آن موقع من نمی‌دانستم در آن فضا چه چیزهایی را تجربه کرد، ولی الان می‌فهمم چه چیزهایی دید؛ با امثال شهید جعفرنیا و سیرت‌نیا و همنشین شد. هر کس با چنین بزرگانی همنشین باشد به نظر من، نگاهش قوی‌تر و استعدادش بیشتر می‌شود. ♥️ •●❥❥ ╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل