🖌 سنندج در آستانه سقوط کامل
🔹 روزهای پایانی فروردین۱۳۵۹ ضدانقلاب کردستان برای اشغال کامل سنندج ثانیه شماری می کرد .
خیابان ها و معابر شهر در کنترل ضدانقلاب و پادگان لشکر۲۸ سنندج به محاصره ضدانقلاب درآمده بود.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کاشان در ۳۱ فروردین ۱۳۵۹ در اولین مرحله ۲۴ نفر از دلاورمردان را به فرماندهی سردار شهید علی معمار راهی سنندج نمود . گروه اعزامی در میان آتش خمپاره ضدانقلاب در فرودگاه سنندج فرود آمدند .
📷 شانزده نفر از جمع اعزامی های در این عکس :
۱-سردار شهید محمد اشنویی ۲- حاج علی یزدانی۳ - حاج محمود رحیم زاده۴- حاج احسان درستکار۵-حاج احسان قپانداری۶-سردار شهید حاج عباس کریمی۷-سردار شهید محسن چناری۸-سردار شهید محمدتقی پکوک۸مجدد- حاج علی شعبانزاده۹- حاج حمیدنجارزاده۱۰- حاج حسین مازوچی ۱۱- سردار شهید ابوالفضل مناقبی۱۲-حاج محمد آرامش۱۳- حاج حسین ناظم پور۱۴- سردارشهیدقاسم عربیان۱۵- حاج محمد قاسم زاده
نیروهای اعزامی غائب در عکس : سردار شهیدعلی معمار-سردار شهیدسیدمصطفی سیدحسن زاده- سردار شهیدعباس تابنده-سردار شهیدماشاالله زارع -حاج عباس محمدی-حاج رضاکاظمی آٰرانی- حاج علی حسین پور- حاج مهدی نشاسته
✳️ حماسه 22 روز نبرد - قسمت دوازدهم
🌹🌷 شهادت دو جوان برومند کاشان و آران و بیدگل در امروز
🔹 چهارم اردیبهشت 1359 - اولین روز نبردهای ۲۲ روزه امروز از محور پادگان لشکر۲۸ به طرف استانداری آغاز شد .
🔹 نیروها با ورود به خیابان امام خمینی که در پناه تانک ها در حال حرکت بودند در همان بدو ورود به خیابان از همه طرف مورد تیراندازی قرار گرفتند .
🔹 راننده لودر که برای برداشتن موانع از وسط خیابان برای تسهیل در پیشروی مشغول شده بود مورد هدف قرار گرفت و به شهادت رسید .
🔹ضدانقلاب با سنگرگیری در خانه ها از تمام پنجره ها و پشت بام ها اجرای آتش می کرد .
🔹 در همان ساعت اولیه درگیری سردار شهید محمد اشنویی و سردار شهید ماشاالله زارع جوشقانی که با دلاوری در زیر بارانی از گلوله قدم به قدم مسیر را پاکسازی و تامین می کردند به شهاد ت رسیدند .
🔹 با همه مرارت ها و سختی ها رزمندگان توانستند به ساختمان استانداری رسیده و مستقر شوند .
✅ از جمع ۲۵ نفری اعزامی از سپاه پاسداران کاشان تنها ۱۱ نفر به سلامت از این تونل آتش عبور کردند و به غیر از دو شهید بزرگوار مابقی به نحوی مجروح شده بودند .
🖌 سال ۱۳۶۰ و جبهه های جدید
🔹 شش ماه اول جنگ تحمیلی ، رزمندگان منطقه کاشان و آران و بیدگل عمدتا در جبهه جنوب و خصوصا جبهه آبادان(کوت شیخ-فیاضیه و ذوالفقاریه) بودند و البته در جبهه های هویزه و شوش و دارخوئین .
جدای از اینها ، نیروهایی که در قبل از آغاز تجاوز در کردستان و سیستان و بلوچستان بودند و با شروع جنگ هنوز در همان جبهه ها بودند .
🔹اما در ابتدای سال ۱۳۶۰ و تا پایان همين سال رزمندگان منطقه کاشان و آران و بیدگل علاوه بر حضور در جبهه های دیگر پشتیبانی جبهه های گیلانغرب و قصر شیرین از استان کرمانشاه را نیز به عهده گرفتند ز هر چند قبل از آن در جبهه های پاوه و نوسود و روانسر از استان کرمانشاه هم حضور داشتند .
🔹 از ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ اولین اعزام گروهی به گیلانغرب آغاز شد . جبهه های بانسیران(کوچک-بزرگ-وسط) و میلم یکوت .
در ماه های بعد جبهه های شیاکوه-تنگ گورک و بازی دراز نیز محل حضور رزمندگان این دو شهرستان شد .
📷 تصویر تعدادی از اولین گروه اعزامی . یکی به فرماندهی سردار شهید منصور نعمتی به بانسیران و دیگری به فرماندهی برادر احسان تعظیمی و سردار شهید عباس تابنده به جبهه میلم یکوت .
هدایت شده از امام حسنی ام
🔰اجلاسیه رزمندگان دفاع مقدس و یادبود فاتح فتح المبین سرلشگر پاسدار شهید علی آقا معمار و شهدای حوزه مقاومت بسیج امام حسن مجتبی علیه السلام
🔺️با سخنرانی چهره ماندگار هشت سال دفاع مقدس سرتیپ پاسدار حاج علی فضلی
🔺️با مداحی سیدرضا تحویل دار و اجرای آقای حسین جعفری
📍چهارشنبه ۹ خرداد _ ساعت ۲۰
📍فرهنگسرای مهر _ تالار شهر کاشان
💌به استقبال کنگره ملی شهدای کاشان
♦️حوزه مقاومت بسیج امام حسن مجتبی علیه السلام- ناحیه کاشان
#کنگره_ملی_شهدای_کاشان
#فاتح_فتح_المبین
#حوزه_امام_حسن_مجتبی_ع
#خبرگزاری_بسیج_کاشان
🔸️@Basijnews_kashan.
حوزه مقاومت بسیج امام حسن مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/yaemhasan
🌹🌷در سالگرد شهادت سردار شهید علی آقا اربابی
حکم فرماندهی گردان به امضای سردار شهید حاج احمد کاظمی
شهید علی آقا حدود شش ماه قبل از این حکم فرمانده گردان علی ابن ابیطالب علیه السلام شده بود .
جبهه اینطوری بود دیگه . کسی دنبال حکم و این حرف ها نبود . بعضی ها چندسال بعد از شهادت حکم شان صادر می شد .
🌹🌷 بخشی از وصیتنامه :
- خدایا ! من حقیر که لیاقت این لباس بسیج را نداشتم تو به من عنایت کردی .
- خدایا ! من فقط در این دنیا دوستیم با این علی محمّدها و علی حسین ها و جواد عنایتی ها و ... بود .
- خدایا ! حال که این عزیزان ، بهترین انسان ها رفتند ما را هم عقب سر این عزیزان بفرست .
- خدایا ! کاروان خونین حسینی در حال حرکت است ، همة دوستان که با هم و پشت سر ما بودند رفتند . ما از این کاروان عقب ماندیم .
- خدایا ! من می خواهم در روز قیامت با لباس بسیجی و با همسنگرانم و صورت خونین خدمت امام حسین (ع) و مادرش حضرت زهرا (س) برسم .
🔹 پی نوشت :
علیمحمدها - برادر شهیدش
علی حسین ها - سردار شهید علی حسین ایمانیان
جواد عنایتی - سردار شهید از اطلاعات عملیات لشکر۱۴
🎙 قرارگاه رادیویی فتح برگزار میکند:
با معرفی کتاب و نویسنده های کاشان
(موضوعات دفاع مقدس)
📻 از رادیو کاشان
موج اف ام ردیف ۹۷/۷مگاهرتز
🌱یکشنبه سی و یک تیر ماه
🕰 ساعت : ۱۳
📚این هفته معرفی کتاب:
'وقتی به هوش آمدم '
با حضور نویسنده کتاب:
✍️جناب آقای عباس رئیسی بیدگلی
همراه با روایت های جذاب و شنیدنی.
🔸تهیه کننده : دکتر مهدی رسولی
🔸سردبیر : محمد هادی صاحبی فرد
#بسیج_هنرمندان_کاشان
#رادیو_کاشان
🔸@b_h_kashan
🔸@kashian_ir
🔸@honarkashan
🌹 سقای جبهه ها
📷 تصویر اعلامیه مراسم بزرگداشت شهید ماشاالله سقاحضرتی
🔹 متولد ۱۳۱۶ بود و به دلیل فقر دامنگیر اکثر خانواده ها در آن سالها مجبور شد از سن ۱۰ سالگی کارگر شرکت ریسندگی کاشان شود .
🔸 در سال ۵۷ در تظاهرات انقلاب اسلامی ماشینش را به رگبار بستند .
🔹 با شروع جنگ و در تخصص رانندگی عازم جبهه شد .
🔸 آخرین بار خرداد ۱۳۶۱ از طرف جهاد کاشان به عنوان راننده پایه یک به جبهه اعزام شد و به عنوان راننده تانکر آب به دوستانش در تیپ المهدی (عج) پیوست .
🔹 دو هفته قبل از آغاز عملیات رمضان در منطقه کوشک به تاریخ ۱۰ تیر ۱۳۶۱ در هنگام آبرسانی به فیض شهادت نائل آمد .
🌹 در هنگام شهادت صاحب شش فرزند بود و مزار مطهرش در گلزار شهدای دارالسلام کاشان می باشد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖌 امدادهای غیبی در عملیات رمضان
📹 خاطره سردار شهید علی آقا اربابی 🌹
🖌 باز نشر به مناسبت سالگرد شهادت سیداصغر مصطفوی
🔹 این پست در سال ۱۴۰۰ در تلگرام منتشر و تاریخ های در متن مربوط به همان سال است .
🌹 سالگرد شهادت سید اصغر بعد از 39 سال از آخرین مرحله عملیات رمضان به روز عید غدیر خم و روز عید سادات افتاد .
🔸 امروز ۷ مرداد ۱۴۰۰ و روز عید سعید غدیر خم است ، ۳۹ سال قبل - ۷ مرادد ۱۳۶۱ مطابق بوده با ۸ شوال یعنی ۸ روز بعد از پایان ماه مبارک رمضان .
🔹 دیشب آخرین مرحله عملیات رمضان شروع و امروز پایان یافته است .
یکی از آن آسمانی ها این شب ، پسر خاله عزیزم سید اصغر مصطفوی بود که آسمانی شد و پیکر مطهرش در منطقه ماند .
🌹 سید اصغر چند ماه قبل نیز در عملیات بیت المقدس شرکت کرده بود و در فراغ بچه محل های شهیدش ، مهدی جندقیان – ابوالفضل الماسی – علیرضا کریمشاهی - حسن فینی زاده و محمد فتح قریب روزها و شب هایی را به سختی گذرانده بود و حالا امروز به آرزویش رسیده و در جمع دوستان شهیدش بود .
🌹 ۲۷ شهید آخرین مرحله عملیات رمضان از کاشان و آران و بیدگل در ۱۰ مرداد تشیع می شوند ، ولی پیکر سید اصغر و شهدایی دیگر در منطقه می ماند .
🔸 10 سال بعد و مصادف با ماه مبارک رمضانی دیگر ، انتظار حاج آقا فخرالدین و خاله جانم به سرآمد و مسافر غریب شان به شهر بازگشت و در جوار معلم شهید حسن خدمتی ، دیگر پسرخاله عزیز ، در گلزار شهدای امامزاده هادی بیدگل ماواء گرفت .
🌹 راهشان برای همیشه روشن و تابناک باد .
📷 سال ۱۳۶۱ - سپاه کاشان - از راست حاج سید جواد تکیه -.حاج محمد شاطری - حاج رضا کاظمی - مرحوم حاج محمد خدابخش - حاج جواد بیدگلی
مرحوم جانباز جانباز حاج محمود غلام زاده
🌹 بمناسبت اولین سالگرد عروج سردار گرانقدر و فرمانده عزیز حاج محمد خدابخش مجلس یادبودی روز پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۵/۱۸ از ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹ در کاشان خیابان درب اصفهان مسجد جواد الائمه بر گزار می گردد.
🌹 در سالگرد شهادت سردار شهید محمد تقی پکوک
✅ شهادت ۲۱ مرداد ۱۳۶۲ - کمین ضدانقلاب در مسیر جاده در مسیر کرمانشاه به اسلام آباد
🌹 شهید پکوک سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران کاشان در آمد . در سال ۵۸ با گروه ضربت شهید معمار در آزادسازی و پاکسازی شهرهای سقز و بوکان و مهاباد شرکت کرد .
در اردیبهشت ۱۳۵۹ با همرزمانش در پاکسازی شهر سنندج مشارکت کرد . بعد از عملیات گروه شهید معمار به کاشان برگشتند اما شهید پکوک به همراه سردار شهید حاج عباس کریمی در کردستان مانند و به مریوان نزد حاج احمد متوسلیان رفتند و با شروع جنگ تحمیلی و تشکیل تیپ محمد رسول الله (ص) شهید پکوک به فرماندهی واحد مینی کاتیوشا رسیدند .
✅ نحوه شهادت در خاطرات سردار جانباز حاج عباس برقی :
سال ۶۲ بود که بار دیگر در عملیاتی مهران پاکسازی شد و بچهها به اردوگاه قلاجه، همانجا که محل زندگی پشت جبههشان بود، برگشتند. اردوگاه ابوذر هم محل زندگی بچههایی بود که همسرانشان را به مناطق جنگی آورده بودند و شهید نورانی، همت و پکوک هم جزء همانها بودند.
فیلم سینمایی ویلاییها بخشی از شرایط اردوگاهها را به تصویر کشیده است.
آن روز شهید نورانی و پکوک قصد داشتند برای سر زدن به خانوادههایشان به اردوگاه بروند و مرا هم دعوت کردند. آخر آن روزها من به اردوگاه ابوذر راهی نداشتم.
میخواستیم به سمت مهران حرکت کنیم، ابتدا پکوک پشت فرمان نشست و چون گواهینامه نداشت، من با او جابجا شدم تا اينکه به حوالی میدان اسلام آباد رسیدیم.
🔹بچهها گُله به گله دور هم نشسته بودند و با دیدن ما، پانزده نفری از آنها پشت تویوتای ما سوار شدند. با هم همنوا میخواندند: با نوای کاروان، بار بندید همرهان، این قافله عزم کرب و بلا دارد....
شور و شوق بچهها، دل ما را هم گرم میکرد.جاده پستی و بلندی بسیار داشت و همین مرا نگران میکرد که نکند آنها بیفتند، پیش از آنکه سرعت بگیرم، پیاده شدم و گفتم: برادرا بنشینید تا من حرکت کنم و سپس به سمت قلاجه راه افتادیم. در مسیر کرمانشاه به اسلام آباد، انفجار شدیدی از پشت سرمان به گوش رسید. من اول گمان کردم که بچههای ارتش در حال مانور هستند. تا آمدم....
▪️تا آمدم ذهنیتم را به محسن بگویم، گرمای خونی را که بر روی دست راستم سُر میخورد حس کردم و چند دقیقهای به حالت نیمه بیهوش سرم روی فرمان ماشین افتاد و دیگر چیزی نفهمیدم تا اینکه به خود آمدم و ماشین را بر لبه پرتگاه دیدم. همه توانم را در دستم جمع کردم تا بتوانم در ماشین را باز کنم، اما نمیشد که نمیشد و تازه متوجه شدم که دستها و پایم تیر خورده و خونریزی شدید برایم هیچ قوتی نگذاشته است، به هر سختی بود خودم را کشان کشان از ماشین پایین انداختم و فریاد زدم: محسن کجایی؟ که یکی از بچهها تلنگر زد که داد نزن، کمین خوردهایم. تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده، همهمان را مانند ستونی ردیف کرده بودند تا رگبار گلولههایشان را بر جانمان بنشانند، صحنهای که شاید....
🔺صحنهای که شاید بسیاری فقط آن را در فیلمها دیده باشند، صحنهای که در جنایات داعش بارها به تصویر کشیده شد و من که از قبل هم تیرهایی بر دست و پاهایم نشسته بود، دوباره از هوش رفتم و بعدها متوجه تیری شدم که به قفسه سینهام شلیک شده بود. برای لحظاتی به هوش آمدم، خون کف ماشین را پر کرده بود. ماشینی از نیروهای خودی همه بچهها را سوار کرد و به سمت بیمارستان اسلام آباد حرکت کرد. من گاهی به هوش و گاهی از هوش میرفتم. وقتی چشمانم را باز کردم، لهجهای هندی از پزشکی شنیدم که بالای سرم در حال صحبت کردن بود و دوباره از هوش رفتم و صداهایی گنگ به گوشم میرسید، اما یک لحظه شنیدم که گفت این دیگر نبض ندارد، باید ببریدش سردخانه. سردخانه نه مانند سردخانههای امروزی که فقط اتاقی بود که دمایی پایین داشت و سرد بود.
⚪️ انگار در خلسه بودم و همه صداها را در هالهای از ابهام میشنیدم. خانم پرستاری را میدیدم که کنار پیکر شهدا قدم میزد، با خودم فکر میکردم اگر من شهید شدم پس چرا او را میبینم؟! همین انگیزهای شد همه انرژیام را لااقل در یکی از انگشتانم جمع کنم و تا اینکه بالأخره موفق شدم انگشت پایم را تکان دهم و همین شد که صدای فریاد خانم پرستار سقف اتاق را به لرزه در آورد و چندین نفر خود را سرآسیمه رساندند و اینگونه من به دنیایی بازگشتم که ای کاش بر نمیگشتم. بار دیگر که چشمانم را باز کردم، خود را روی تخت بیمارستان دیدم و فرماندهان لشکر ۲۷ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله که دور تختم را گرفته بودند و سر به سرم میگذاشتند و صدای خندهشان فضای اتاق را آکنده از نفس پاکشان کرده بود. مدتی گذشت و وقتی شرایط جسمیام بهتر شد و مرا به بیمارستان شریعتی منتقل کردند....
📷 موهای بور و فری اش همیشه اسباب مزاح و شوخی دوستان و همرزمان بود .
🔹 این جوان رعنا و خوش تیپ کاشانی از وقتی نسیم رحمت بخش انقلاب اسلامی در وجودش رسوخ کرد ، دیگر به هیچ چیزی غیر از خدمت در این مسیر فکر نمی کرد .
🌹 بخشی از وصیتنامه سردار شهید محمدتقی پکوک :
🔹 من با امام عزیزمان خمینی میثاق بستهام و با او وفادارم، زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده کنند، دست از او نخواهم کشید.
🔸راه سعادت بخش حسینی را ادامه دهید و زینب وار زندگی کنید.
🔹خدایا جندالله را که با سوگند به ثارالله در سنگر روح الله بر شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیه الله است حمایت کن.
🔸بدانید که به دو جای بدنم شلیک خواهد شد یکی به مغزم که به اسلام میاندیشد و دیگر بر قلبم که برای اسلام میتپد.
🌹 شهادت ۲۱ مرداد ۱۳۶۲ - کمین ضدانقلاب - جاده کرمانشاه اسلام آباد - محل دفن گلزار شهدای دارلسلام کاشان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 دریای حضور بانوان در تشیع شهدای والفجر۲
🌹🌷 بیست و سوم مرداد ۱۳۶۲ با تشیع ۱۹ مرد آسمانی یک روز خاص برای شهرستان های کاشان و آران و بیدگل بود .
🖌 مرداد ۱۳۶۲ -عملیات والفجر دو
🌷🌹 رمز و رازهای عددی شهید عملیات با هشتمین امام شیعیان 🌷🌹
🔹 هشتمین ماه سال به دنیا آمد .
🔸 هشت سال مفقود الاثر بود .
🔹 هشتمین قبر
🔸 هشتمین قطعه گلزار
🌹 آقا سید که به دنیا آمد سید علی بود و به واسطه نسب رضویش ، او را علیرضا نامیدند .
شهید از اولین شهدای لشکر امام حسین علیه السلام در شب اول عملیات لشکر بود .
شهید سید علیرضا بهشتیان مدفون در گلزار شهدای دارالسلام کاشان
✅ با راز و رمزهای شما تا آخر جاده پیروزی می رویم . انشاالله
📷 بیستم مرداد ۱۳۶۵ - کاشان - برادر محسن رضایی فرمانده کل سپاه در کاشان - منزل پدری - سردار شهید سید مصطفی سید حسن زاده
🖌 آقای محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی امروز با حضور در کاشان ضمن حضور در صبحگاه سپاه پاسداران و سخنرانی در جمع سپاهیان- نیروهای شهربانی و ژاندارمری و شورای اداری شهرستان ، به بازدید از پادگان آموزشی قدس پرداختند .
🔹 از برنامه های دیگر امروز ایشان سخنرانی در جمع رزمندگان در ورزشگاه چهل جریب و همچنین ملاقات با خانواده سردار شهید سید مصطفی سید حسن زاده در منزل پدری ایشان بود
🖌 آسمانی از زبان آسمانی - بهترین وصف از زبان یار و همراه
🌹 در سالگرد شهادت روحانی و سردار شهید حسین صنعتکار ، جانشین لشکر ، فرمانده واحدهای اطلاعات عملیات - تخریب و گردان کوثر(قایقرانی) لشکر ۸ نحف اشرف .
🌹 قلم و بیان سردار شهید علی محمد اربابی ، رئیس ستاد لشکر ۸ نجف اشرف
🔹 از یادداشت های سردار شهید علی محمد اربابی
7-5-65-سه شنبه
- برادر احمد-عراقی-عباسی-صنعتکار-رهنما و رحیمی رفتند موقعیت بنی هاشم ( باختران)
17-5-65-جمعه
ساعت 3 عصر برادر احمد کاظمی فرماندهی محترم لشکر نجف اشرف به سوی مکه معظمه حرکت نمودند .
28-5-65-سه شنبه
برادر حسین صنعتکار به آرزوی دیرینه خود رسید و به ملکوت اعلا پرواز نمود .حقا که لیاقت شهادت را داشت . در آخرین تماس تلفنی به او گفتم این دفعه نوبت توست که شهید شوی و مرا شفاعت نما . گفت که فکر نمی کنم لیاقت آن را داشته باشم .
✅ بخشی از سخنرانی سردار شهید علی محمد اربابی در حضور سردار شهید حاج احمد کاظمی در مراسم چهلم در کاشان :
🔹 حسين در اين چند سالي كه در جبهه ها بودند ، چهره ای خستگي ناپذير و فرماندهي لايق كه هـمـه چيزش جنگ بود.
🔸 روحاني بود ولي در لباس رزم، فرمانده اي بود كه همه افراد را به خود جذب مي كرد.
🔹 فراموش نمي كنم از جمع كساني كه به جبهه اعزام مي شدند ، شايد خيلي از افراد آقاي صنعت كار را نمي شناختند با اين همه مي گفتند كه مي خواهيم برويم جايي كه آقاي صنعت كار است ايـن خـود نشان دهنده جذابيت او بود.
🔸 صنعتكاري را از دست داديم و در جلسه چهلمين روز آن شهيد به ياد آن سردار رشيد جمع آمده ايم كه كمتر مي توانيم مثل او را پيدا كنيم.
🔹همين الان داشتيـم در يـك جلسه اي با فرماندهي محترم لشكر حاج احمد كاظمي كه شرف حضور هم دارند صحبت مي كـرديـم، ايشان فرمودند:
جدا در لشكر جاي صنعت كار خالي است و مطمئنم كه اين به زودي پر شدنی نيست.
🔸 او كسي بود كه همه به او افتخار مي كرديم. پشتوانه اي محكم براي رزمندگان بود، هر كجا كه بـود قوت قلب بود، اگر همه خسته بودند اگر همه ناراحت بود ند وناتوان، اگر مهمات واسلحه نبود،اگر افراد شهيد مي شدند و اگر همه در ضعف وسستي به سر مي بردند وقتي چهره صنعتكار را مي ديدند همه مشكلات را فراموش مي كردند.
🔹 مقاومي بود كه هيچگاه خود را نباخت وخسته نـمـي شـد. از نـظـر مديريت فرمانده اي بود كه در طول سه سال كه من با او بودم از افراد كم نظير و انگشت شـمـار بـه حساب مي آمد، مديريتي داشت كه پانصد نفر تا هزار نفر را به خوبي هدايت مي كرد. مديريتش زبانزد همه شده بود.
وقتي يك برنامه منظمي را در يكجا مي ديديم با خود مي گفتيم اين برنامه ريزي كـار اوست.
🔸 اگر مشكلي داشتيم يا در برنامه اي ناتوان بوديم به صنعتكار مراجعه مي كرديم، مثل اينكه 20 سال تجربه كاري داشت.
🔹 از نظر حفظ اموال بيت المال اگر از من سئوال مي شد چه كسي از همه دلسوزتر است مي گـفـتـم صنعتكار، حتي يك خودكار را برايش حساب باز مي كرد و زياد سفارش به حفظ بيت المال مـي كـرد.
🔸 هيچ گاه نديدم لباس نو بپوشد، يكبار به او گفتم اين لباس را چهار سال است كه مي پوشـي ايـن را عوض كن، در جوابم گفت تا زماني كه بشود از اين استفاده كرد استفاده مي كنم.
📷 سه سال فاصله تولد - سه سال فاصله شهادت
🖌 هر دو از سلطه گری قدرت های بزرگ می گویند
🌹 شهید ماشاءاللّه ابتدائى آرانی - سال ۱۳۶۲ - والفجر۲ :
احساس مي نمودم كه اسلام در خطر ميباشد و تمامي ابرقدرتهاي شرق و غرب براي اسلام وكشور متحد شدند، من راهي جبهه شدم تا بتوانم آن مسئوليتي كه بر عهدة من ميباشد انجام دهم و هم به نداي حسين زمان امام خميني لبيك گويم.
🌹 شهید محمّدتقى ابتدايی آرانی - سال ۱۳۶۵ - کربلای ۴ :
زمان آزمايش است كاري نكنيد كه از قافله عقب بمانيد . مبادا از جنگ خسته شويد و دوباره زير بار ابرقدرتها برويد .
🌹🌹 برادران شهید ابتدایی مدفون در گلزار شهدای امامزاده محمد هلال آران
🌹 پدر و مادر رفتند ولی محمد مهدی و حمیدرضا نیامدند
🌹 محمد مهدی ۱۷ ساله در دوم مرداد ۱۳۶۲ در عملیات والفجر۲ آسمانی شد و پیکر مطهرش نیامد
🌹 حمیدرضای ۱۶ ساله در ۱۸ شهریور ۱۳۶۴ در عملیات قادر آسمانی شد و پیکر مطهرش نیامد
🔹 در ارتفاعات غربی پیرانشهر در خاک عراق در منطقه عمومی حاج عمران به فاصله دو سال و در ۶ کیلومتری همدیگر این دو برادر نوجوان روستای کله (کمال الملک) از توابع کاشان برای همیشه جاودانه مفقود الاثر شدند
🌹 پدر و مادر همه این سالها منتظر خبری بودند تا اینکه پدر در سال ۹۸ و مادر در سال۴۰۰ از دنیای خاکی پر کشیدند و دردیار باقی به دیدار فرزندان نائل آمدند
🌹 مادر منتظر هر روز آمد سرکوچه و افق نگاهش را خیره به دور دستها کرد
📷 کارنامه جهادی سردار شهید علی اصغر بهرامی نژاد
🌹 مادر شهید امروز میهمان فرزند شهیدش شد
🌹 متولد ۱۳۳۹ در آران بود و پدر به عشق اهل بیت نام پسرش را که از هیئت علی اصغری محله چهارسوق بود ، علی اصغر گذاشت .
🌹 هر چند بابا احمد و مادر شهید برای بزرگ کردن او خون دلها خورده بودند ، اما حالا افتخار می کردند که علی اصغرشان به تبعیت از سالار شهیدان لباس جهاد بر تن کرده و در رکاب احیاگر اسلام ناب محمدی(ص) حضرت امام خمینی(ره) پیمان جانبازی بسته است .
✳️ کارنامه جهادی :
🔹 تابستان ۱۳۶۰ - جبهه دشت ذهاب
🔸 پائیز۱۳۶۰ - عملیات طریق القدس-آزادسازی بستان
🔹 زمستان ۱۳۶۰ - گیلانغرب-جبهه تنگ کورک
🔸 بهار ۱۳۶۱ - عملیات بیت المقدس
🔹 پائیز ۱۳۶۱ - عملیات محرم
🔸 فروردین ۱۳۶۲ - عملیات والفجریک
🌹 فرمانده گروهان بلال از گردان امام حسن علیه السلام از لشکر ۱۴ حضرت امام حسین علیه السلام
شهادت ۲۱ فروردین ۱۳۶۲
مدفون در گلزار شهدای امامزاده محمد هلال آران
🖌 سه روز مانده به ماه محرم بود و جوانان هیئت فاطمیه توی ده بیدگل هنوز مشغول آماده سازی حسینیه بودند که خبر شهادت محمد آمد .
📷 با یاد دلاور شهید محمد مرکوبی
بچه های اطلاعات عملیات لشکر امام حسین (ع) ، که محمد هم یکی از آنها بود مثل همیشه اولین موجی بودند که در عملیات کربلای 3 به پای اسکله های العمیه و البکر رسیدند . این دو اسکله وظیفه جاسوسی و ناامن کردن سواحل ایران در خلیج فارس را داشتند .
نگهبان دشمن که مشکوک شده بود خود را به نزدیک یکی از این پایه ها رسانید و در تاریکی به آب خیره شد که ناگهان یکی از غواص های اطلاعات ، با آن لباس سیاه غواصی روبرویش از زیر آب بیرون آمد .
نگهبان از ترس غش کرد و افتاد .
🌹 محمد که از نوجوانی راهی جبهه ها شده بود ، با کسب تجارب چند ساله جنگی و شجاعت ذاتی که داشت ، در سال 63 به بچه های مخلص و دلاور اطلاعات لشکر پیوست.
🔹 صبح روز عملیات تا شب ، نیروی هوایی ارتش بعثی در چندین نوبت به شدت اسکله ها را بمباران کرد و محمد عزیز در یکی از همین بمباران ها به شهادت نائل آمد . بیدگل و محله توی ده ، روزهای محرم خود در سال 65 را ، با یاد این شاگرد مکتب امام حسین علیه السلام ، سپری کرد .
🖌 ((خط امام را بشناس ))
🔹نامه ای که نوشته شد ولی ارسال نشد .
🔸سید مصطفی امروز شهید می شود و نامه در ساکش می ماند .
🔹توصیه و حلالیت طلبی .
🔸 ورود به خط و خطوط سیاسی و داغ شدن سر مسائل گروهها ، نه در جبهه و نه در شهرها ، بین رزمندگان عرف و رایج نبود .
اما انگشت شماری افرادی بودندکه این عرف را زیر پا می گذاشتند و پیگیری اخبار سیاسی و ورود به مسائل جناحی برایشان مهم بود و به دلیل معضلات و مشکلاتی که این معدود افراد ممکن بود در جبهه ایجاد کنند ، در برخی مواقع از اعزام این افراد به جبهه جلوگیری می شد .
🔹 یکی از همشهریان آقاسید مصطفی که از رزمندگان بود و در آن دوران معروف به چپی و خط امامی بود و امروز از اصلاح طلبان داغ است، در سال ۶۲ از اعزامش به جبهه ممانعت می شد .
آقا سید مصطفی که برای جذب نیرو در کاشان بود ، چون معاون لشکر و فرمانده اطلاعات عملیات لشکر۱۴ حضرت امام حسین علیه السلام بود ، این رزمنده به ایشان مراجعه و می خواهد که او را همراه خود به منطقه ببرد .
🌹 آقا سید مصطفی در نامه ای که فرصت ارسال آن پیش نیامد در این باره اینگونه می نویسد :
برادر....... موقعی که به من مراجعه کردید و گفتید می خواهید به جبهه اعزام شوید به دلیل مسائلی که داشتید ، فکر کردم شما را با خود نبرم تا قانونی و بدون دردسر اعزام شوید .
به خانه که رفتم مقداری در این باره فکر کردم و بر اثر تجربه ای که داریم پیش خود گفتم ، این شخص را اگر با خود به مریوان ببرم و خودش صحنه های ایثار و فداکاری جبهه ها را ببیند ، اگر خدایی نکرده مقداری از خط واقعی دور شده ، به خود میاید و فردا روز دیگر بهانه ای نیست که اگر من را به جبهه برده بودند مسیرم درست می شد ............ ))
🔹 وقتی این رزمنده به همراه آقا سید مصطفی به منطقه می آید بعد از چند روز با عنوان کردن بیماری می خواهد برگردد .
او برمی گردد و آقا مصطفی از این موضوع رنجیده می شود که چطور علیرغم مشکلات اعزام او را با خود آورده و حالا او رها می کند و می رود .
🌹 آقا سید مصطفی چون این مسئله را با چند نفر در میان گذاشته ، به خاطر اینکه از آن رزمنده حلالیت بطلبد و توصیه هایی به ایشان بکند ، قلم و کاغذ به دست می گیرد و در تاریخ ۱-۷-۶۲ نامه ای به ایشان می نویسد .
نامه را در کوله پشتی خود می گذارد تا در اولین فرصت ارسال کند . از چادر خارج می شود و با موتور از زیر پای ارتفاعات سورن به طرف خط حرکت می کند .
ارتش بعثی شب گذشته از ارتفاعات صعب العبور سورن بالا آمده و به منطقه مسلط شده و کسی هنوز خبر ندارد . آنها سید مصطفی را سوار بر موتور در جاده های خاکی زیر ارتفاعات می بینند و با اجرای آتش خمپاره ایشان را مورد هدف قرار داده و به شهادت می رسانند .
نامه در کوله پشتی می ماند و هیچ وقت ارسال نمی شود .
🌹 اما توصیه ها و نصیحت های آقا سید مصطفی به این رزمنده سندی است که امروزه هم می تواند ، افراد دور شده از مسیر اصلی انقلاب ، هوشیار کند :
(( خط امام را بشناس ، یاران امام را بشناس ، منصوبین حضرت امام را همچون مالک اشتر که منصوب امام علی علیه السلام بودند بدان .
اگر دلسوزی برای بچه های بسیج دارید ، بسیجی های واقعی در میدان نبرد هستند .
به جای بحث های اختلاف انگیز بین جوانان ، در این زمان اتحاد رمز پیروزی است .))
سید مصطفی سید حسن زاده-۱-۷-۶۲
🌹 شهید حسنزاده به تنهایی یک لشکر بود .
🖌 برای اجرای عملیات والفجر۴ ، از غرب شهر مریوان یعنی ارتفاعات قوچ سلطان به طرف شهر پنجوین عراق را برای شناسایی زمین ، دشمن و طراحی عملیات به لشکر۱۴ حضرت امام حسین علیه السلام واگذار کرده بودند .
منطقه ای سراسر کوهستانی با پوشش جنگلی درختان بلوط . باید دهها مسیر در این منطقه سخت و گسترده از میان انبوه سنگرهای کمین و میادین مین دشمن شناسایی می شد تا بهترین مسیرها انتخاب شود .
آقا سید مصطفی سید حسن زاده به عنوان مسئول واحد اطلاعات عملیات لشکر به مدت دو ماه از اول مرداد تا زمان شهادتش (۱-۷-۶۲) روی منطقه کار کرد و شناسایی ها تا ۲۷ مهر یعنی شروع عملیات والفجر۴ ادامه پیدا کرد .
✅کار سخت ، ایثارگرانه و برجسته شهید حسن زاده در کار شناسایی منطقه را ، حاج حسین خرازی فرمانده لشکر چند روز بعد از شهادت سردار شهید آقا مصطفی سید حسن زاده ، در مراسمی که در منطقه مریوان برای او گرفته بودند اینچنین مورد تقدیر قرار دادند :
🔹هدف بیشتر این شهادتها تربیت ما انسانهای خاکی است؛ اگر خوب دقت کنیم در این شهادتها میبینیم برای ما تربیتهائی است که باید بیشتر به آن توجه کنیم؛ در هر شهیدی یک خصیصهای است، یک اخلاق پسندیدهای است که اگر ما به آن تأسی کنیم، برای هدایت ما میتواند رهنمون و هدایتگر باشد
🔸در اینجا معترفم و خدا را شاهد میگیرم تحت تأثیر زحمات این برادر شهید قرار گرفته بودم، رویم نمیشد که از ایشان سؤال کنم و حتی در زمان شهادتش، قبل از شهادتش از او بیایم و سؤال کنم.
🔹به همین خاطر یک نامهای برداشتم نوشتم و آن احساساتی که داشتم در نامه آوردم و گفتم خلاصه من را میبخشید، انشاءالله ما را حلال کنید.
🔸این انسان والا خودش را متخلق به اخلاق الهی کرده بود، متصل به صفات الهی کرده بود، خودش را آماده کرده بود، یک انسان صابر و مجاهدی شد
🔹شهید حسن زاده یکی از افراد فداکار، شجاع و مدیر ما بود که شهید شد.
🌹او به تنهائی یک لشکر بود و ما شاید نسبت به این برادر ظلم کرده باشیم
🔸از بزرگ مردی و ایثارگری این برادر همین قدر بس که به تنهائی آمد در این منطقهای، که عرض منطقهای که باید شناسائی میکرد، بیش از 60 کیلومتر بود و ما از دشمن هیچ شناسائی نداشتیم، ایشان قبول کرد، رفت و اطلاعات را سازمان داد، تقسیم کرد، محور کرد و شروع به شناسائی کردند و با تجربه و قدمتی هم که در طول جنگ داشت و ما هم آن را میشناختیم، ایشان شروع به شناسائی کرد و منطقه را آماده کرد
🌹آقای حسن زاده را ما از عملیات طریق القدس(آذر۱۳۶۰) که ایشان فرمانده یکی از گردانهایی بود که با خود ما بود .
، آقای حسن زاده را تقریباً یک روز قبل از عملیات به ما دادند و ما با ایشان صحبت کردیم و مسائل عملیات را با او در میان گذاشتیم و ایشان از پشت بستان که میشود شمال بستان، رملها را به طول 17 کیلومتر و به عمق 10 کیلومتر پیاده همان روز با نیروها آمد و نزدیکهای مغرب بیش از 7 ساعت راه رفته بود و شب هم باید 4ـ 3 ساعت دیگر راه میرفت، رفتند و به چزابه رسیدند .