🌹 طلبه شهید سید علی طاهایی
📷 اسفند ۱۳۶۴-فروردین ۱۳۶۵ - منطقه عملیاتی والفجر ۸- روحانیون شهید سیدعلی طاهایی و محمدعلی ابراهیم زاده
🌹شهید سیدعلی طاهایی ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۵ در منطقه فاو به شهادت رسیده و در گلزار شهدای امامزاده حسین بیدگل مدفون می باشند .
🌹شهید محمدعلی ابراهیم زاده ۲۶ بهمن ۱۳۶۵ در شلمچه به شهادت رسیده و در گلزار شهدای روستای اسحاق آباد کاشان مدفون می باشند.
🌷همچنین با یادی از روحانی مردمی - انقلابی و جهادی ، مرحوم حاج آقا فضل الله طاهایی پدر شهید سید علی و پدر بزرگ فرمانده شهید حسین مختصی .
🔸روحانیت انقلابی معاصر علیرغم نقش بزرگ و بالا در عرصه جهاد رزمی و جهاد علمی ، مظلوم ترین قشر در جامعه می باشند .
🔸به نسبت جمعیت جزو بالاترین قشر حاضر در عرصه دفاع و به نسبت نقش جزو شایسته ترین ها در عرصه تربیت و اخلاق می باشند .
🔸انسان مسلمان از بدو تولد تا لحظه مرگ در انجام مناسک و اعمال متاثر از تعلیماتی است که از زمان بعثت پیامبر (ص) تاکنون توسط روحانیت متعهد و کوشا در سخت ترین شرایط و با کمترین توقعات دنیایی در همه سالها منتقل و محافظت شده است .
✅روحانیت متعهد انقلابی ، ضامن سلامت دنیا و آخرت بشر
🖌 عشق درد را چاره ساز است
🔸در ظلمات و تاریکی شب ، نزدیک سنگر عراقی ها ، موقع پاکسازی معبر از مین ، مجروح شد و بدنش پر از ترکش . ترکش هایی سوزان و دردناک . برای اینکه آه و فریادش عراقی ها را هوشیار نکند ، همانطور که خوابیده بود صورتش را با فشار داخل خاک کرد . وقتی پیکر مطهرش را به عقب آوردند ، صورتش پر از سنگریزه بود .
((برداشتی آزاد از کتاب نیم بوسه - معبر بیست و سوم -صفحه ۲۴۹))
🌹شهید حسینعلی رفیعی از نجف آباد موقع شهادت ۱۶ ساله بود . متولد ۱۳۴۹ و شهادت در ۱۳۶۵ عملیات کربلای پنج .
از اعجازها و نصرت های الهی به انقلاب اسلامی ، تحول عمیق معرفتی در نسل ها و سنینی بود که قبل از آن در تاریخ ندیده بودیم .
🌹فرازی از وصیتنامه شهید حسینعلی رفیعی :
🔸من این راه را با بینش، بصیرت، آگاهی و شناخت برگزیدهام .
🔸من در سر و صدای مسلسلها و بارش نقل گلولهها در حجله سنگر به استقبال معشوق رفته عروس شهادت را در بغل میگیرم.
🔸فساد هم از طرفی ضربه به ما می زند این مفسدین همچون آفت بر درخت انقلاب افتاده اند خطر این قشرهای ضد انقلاب به مراتب خیلی بیشتر از صدام و آمریکاست
🔸مسئله ی مهم امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنیم
🖌 یادش به خیر در سالروز کنگره
📷 ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۳ - کنگره شهدای شهرستان آران و بیدگل - مصلی نماز جمعه
میهمانان :
🔸مرحوم حجه الاسلام هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام
🔸مرحوم آیت الله یثربی امام جمعه شهر کاشان
🔸مرحوم محمدرضا آغاسی شاعر و حماسی خوان انقلاب
🔹سردار حاج علی فضلی فرمانده قرارگاه ثارالله تهران
🔹سردار حاج جواد استکی فرمانده سپاه استان اصفهان
🔹سردار حاج محمود چهارباغی ، احتمالا در آن تاریخ فرمانده توپخانه ۱۵ خرداد
🔹حاج صادق آهنگران مداح معروف به بلبل جبهه ها
🔹سید محمود حسینی استاندار اصفهان
🖌 کتاب نیمبوسه - ۲
شب های کربلای پنجی پشت نهر جاسم
(( ادامه پاکسازی میدان مین دیشب است . دشمن حساس شده و منور می زند . میدان اول که کارش تمام می شود معلوم می شود یک میدان دیگر تا پای خاکریز دشمن هست .
چند منور شلیک می شود . خودمان را به زمین می چسبانیم . فقط صدمتر با سنگرهای دشمن که در روشنایی منورها به وضوح دیده می شود فاصله داریم . جم خوردن و نفس کشیدن ممنوع است . خیلی به دشمن نزدیکیم .
هر دعایی که بلدم به طور خودکار به زبان می آید حتی دعای سرسفره .
منورها که خاموش می شود ، تیرباری مماس با زمین با گلوله های رسام خطی از آتش روی سرمان ایجاد می کند .
عمادی به طرفم می آید و آهسته می گوید : نعمت الله شهید شده نباید جناره اش بماند .
نیم خیز خودم را بالای سرش می رسانم . پیگرش را برمی گردانم . آرام آرام.
گلوله از بالای سرش وارد و از گلویش خارج شده .
منوری روشن می شود و سریع می خوابم . حالا صورتم پائین پای نعمت الله و چسبیده به پوتینش است . سعی می کنم بوسه ای بر کف پوتینش بزنم . چون در دید هستیم ونمی توانم حرکت محسوسی بکنم ، نیم بوسه ای بر کف پوتین او می زنم و فقط نیمی از لب هایم از این بوسه بهره می برد .))
✳️ کتاب نیمبوسه . معبر بیستم- صفحه ۲۱۱
🌹 شهید نعمت اله کبیری بارچانی - فرزند علی اکبر - متولد ۱۳۴۸ - شهادت ۲۱ اسفند ۱۳۶۵ - شلمچه - مدفون در گلزار شهدای بارچان مبارکه اصفهان
🖌 کتاب نیمبوسه -۳
🔸ای کاش رزمندگان بیشتری ، روزهای خود را به صورت منظم ثبت کرده بودند . ارزشمندترین یادگارهای دفاع مقدس ، روزنوشت هایی است که در همان روزها نوشته شده تا هم ماخذ و مرجعی باشد برای تحقیقات دفاع مقدس و هم بهترین وسیله ارتباطی نسل های بعد با آن روزها باشد .
🔸یکی از این معدود نوشته های با ارزش ، روزنوشت ها و یادداشت های روزانه ، دانش آموز و رزمنده سابق و پزشک متخصص امروز ، جناب آقای محمدرضا رضوان فر است .
🔸دانش آموزی که سال ۶۳ از پشت میز دبیرستان های کاشان خودش را به جبهه و عملیات بدر می رساند ، رزمنده گردان های پیاده می شود و بعد عضوی از واحد تخصصی و خطرناک ، تخریب لشکر ۸ نجف اشرف می گردد و تا پایان جنگ تحمیلی در جبهه ها می ماند .
🔸سال ۱۴۰۲ برادر عزیز و دوست دیرینه ام جناب آقای محسن مختصی و همرزم جناب رضوان فر در واحد تخریب ، به عنوان دومین اثر مکتوبش ، روزنوشت های آقای رضوان فر را تبدیل به کتابی به نام نیمبوسه با ۳۶۷ صفحه کرده و روانه بازار نشر برای علاقمندان ادبیات دفاع مقدس می کند . در قسمت دوم این پست چرایی نام کتاب را اشاره کرده ام .
🔸در شناسنامه کتاب ، هیچ ردی از نام آقای محسن مختصی نمی بینید ، همانطور که در کتاب اورکت (زندگینامه سرداران شهید اربابی) که حاصل ۵ سال تلاش بی وفقه ایشان و جمعی دیگر بود ، اثری نمی بینید .
همین چند روز قبل در گلزار شهدا ، محسن گفت نه به خاطر جا نماز آب کشیدن ، بلکه به خاطر حس خوبی که از قرار دادن اسم خودم در کتابها ندارم ، از این کار صرف نظر می کنم .
راستش ، از بچه های تخریب دفاع مقدس ، اینگونه رفتارهای مخلصانه دور از تعجب نیست ، اما به محسن گفتم ، از نظر فنی و حرفه ای نبودن نام و نشان افراد موثر در تولید یک اثر ،درست نیست و اگر امروز من اشاره ای به نام ایشان کردم که شاید موجب آزردگی ایشان هم باشد ، به دلیل همین ضرورت آشنایی با صاحبان یک اثر است .
🔸یادداشت های روزانه دکتر رضوانفر ، تبدیل به سی و چهار معبر (فصل)شده . معبر ، مسیر باریکی است که شب عملیات، بچه های واحد تخریب برای رسیدن به دشمن ، از مین پاکسازی می کردند .
🔸در این کتاب ، بسیار از تقابل و دلشوره های تحصیل یا جبهه را می بینیم که تقریبا همیشه حس وظیفه شناسی حضور در جبهه غالب می شده . اما جناب رضوانفر توانسته علیرغم حضور در جبهه به عنوان اولین وظیفه ، نیم نگاه همیشگی اش به ادامه تحصیل را هم با خود داشته باشد
در خلال خاطرات روزانه ایشان ، با شهدای زیادی آشنا می شویم . این کتاب علاوه بر مخاطب عام ، مخاطب خاص خودش (رزمندگان لشکر۸ نجف اشرف) و علی الخصوص رزمندگان واحد تخریب را دارد .
کتابی خواندنی و جذاب ، که جزو معدود کتاب هایی است که من بدون اینکه سروقت کتابی دیگر بروم همه اش را خواندم . شاید محتوای منبع گونه آن که من به دنبالش برای تحقیق دفاع مقدس شهرستان های کاشان و آران و بیدگل هستم موجب مطالعه کامل و فوری آن شد .
🔸علاقمندان حوزه ادبیات دفاع مقدس مطمئننا از تهیه و مطالعه این کتاب بهره زیادی برده یا خواهند برد .
🔸در پایان مراتب تشکر خودم را از رزمنده عزیز آقای دکتر رضوان فر به خاطر همت و کوشایی آن سالها در نوشتن و سپس طی گذشت سالهای زیاد ، حفظ آنها و بالاخره انتشار عمومی آن نوشته های با ارزش ، ابراز می نمایم .
🔸همچنین از دوست عزیزم ، رزمنده دیروز و فعال فرهنگی این روزها جناب آقای محسن مختصی که با هنرمندی ، دستنوشته های با ارزش همرزمش را تبدیل به خاطراتی خواندنی کرده اند بسیار سپاسگزارم .
🌹یادش به خیر خاطرات روزهایی که هنوز از خواندن و شنیدنش ، درس و عبرت و مشق ، برای ادامه مسیر می گیریم .
🖌 خاطرات سال ۱۳۶۳ سردار شهید احمدعلی بیابانپور
🔸 بسم الله الرحمن الرحيم 🔸
يا مقلب القلوب والابصار يا مدبر اليل والنهار يا محول الحول والاحوال حول حالنا الى احسن الحال
ساعت ۱۳ و ۵۴ دقیقه و ۳۱ ثانیه روز سه شنبه ۳۰ اسفندماه است . بعد از فراغ از نماز به رادیو گوش می دهیم. رادیو دارد سخنان شخصیت ها را پخش می نماید و ما هم خوشحال هستیم که در تعویض سال در سنگر حق در جزیره مجنون که از دست کفار آزاد شده است نشسته ایم .
هواپیماهای دشمن می آیند بدون هدف بمباران می کنند. شب شد دعای توسل خواندیم و خوابیدیم .
🌹 سردار شهید احمد علی بیابانپور در این تاریخ عضو واحد اطلاعات عملیات لشکر ۱۴ حضرت امام حسین علیه السلام می باشند .
🖌 خاطرات سال ۱۳۶۳ سردار شهید احمدعلی بیابانپور
کله پزی زیر لاستیک
۲-۱-۱۳۶۳ - پنجشنبه
🔸دیروز هوا ابری شد و از دست هواپیماهای عراقی کمی راحت شدیم ، اما بارانی گرفت که تا حالا هم حال و روزی برایمان نگذاشته .
🔸یکی از برادران از ایستگاه صلواتی مقداری کله پاچه آورده بود تا شب بپزیم برای امروز صبح .
🔸دیشب باران از سقف سنگر نفوذ کرد .هر کسی لیوان به دست گوشه ای از سقف سنگر . پر که می شد داخل یک ظرف بزرگتر می ریختیم .
🔹صبح گفتند آماده شوید به عقب بروید . مقداری از کله پزی را برداشتیم تا در مقر عقب بخوریم ولی ماشین مان در گل ها تپید و نزدیک بود به داخل هو ر بیفتد . هر کاری کردیم ماشین بیرون نمی آمد . همه زمین ها گل و شل و خاک درست و حسابی نبود زیر لاستیک بریزیم . هر طور بود مقداری خاک پیدا کردیم و باکله پزی مخلوط کردیم و ریختیم زیر لاستیک ماشین . چاره ای نبود در منطقه ای باز و زیر آتش بودیم .
🔹موقع آمدن به جزیره مجنون که نه جاده ای بود و نه پلی ، با هاور گرافت آمدیم ، اما حالا به لطف تلاش شبانه روزی بچه های مهندسی جهاد سازندگی از روی پل خیبری به عقب آمدیم .
🔹به مقر عقبه لشکر در جفیر هم که رسیدیم هنوز باران می آمد .
🖌 انقلاب خمینی کبیر با این جوانان خودش را به آن روز موعود بزرگ خواهد رساند .
📷 تصویر را ببینید :
پدر شایسته ۴ فرزند - پاسدار شجاع انقلاب - مدافع حرم - خادم اهل بیت - خادم مسجد - نخبه علمی - مربی تربیتی - جهادگر عرصه سازندگی و شهید القدس ، 🌹مجاهد میثم فتح قریب🌹
🌸 درود می فرستم به دوست عزیزم ، تخریب چی دفاع مقدس ، آقا نصرالله فتح قریب با چنین فرزند نمونه و شایسته ای .
🔸تشکر از دوستان شهید در مسجد محقق بیدگل به خاطر طراحی زیبای پوسترهای شهید میثم
❣️کـُلـنا عبّاســک یا زینبــــ (س)
یادواره
شهدای مدافعحرم شهرستانآرانوبیدگل
همراه با اربعین شهدای اقتدار
📍#وعده_ما
پنجشنبه ۲ مردادماه
همراه با نماز مغرب و عشاء
مسجد امیرالمؤمنین (ع) سفیدشهر
🔶ستاد برگزاری مراسم
🇮🇷💚 #ایران_حرم_است 💚🇮🇷
2.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 میثم گوشی را بردار . ترا خدا بردار .
جگرمان سوخت .
♦️دلتنگیهای دختر ۳ ساله شهید هوافضای سپاه، میثم فتح قریب برای پدرش
🔹هر چند وقت یک بار زنگ میزنه به گوشی باباش بلکه گوشی رو برداره
🖌 نامه و سنگر
🔸تنها وسیله ارتباطی رزمندگان با خانواده و دوستان نامه بود . البته به تدریج در مقرلشکرها خط تلفن هم آمد .
اما در مناطقی که نیروها معمولا به عنوان پدافند در خط مقدم بودند ، فقط نامه ها این ارتباط را برقرار می کردند .
🔸نامه رزمندگان اوایل روی هر کاغذی که دستشان می رسید نوشته می شد . برخی رزمندگان موقع اعزام یک دفتر مشق ۵۰ یا ۱۰۰ برگ داخل ساک می گذاشتند . هم خودشان استفاده می کردند هم رزمندگانی که کاغذ نداشتند .
🔸بعد از چندسال از شروع جنگ تحمیلی که کارها سازمان یافته تر شد ، برگه های طراحی شده چاپی مخصوص نامه نگاری رزمنده ها به وجود آمد .
🔸نامه رزمنده احتیاج به تمبر نداشت . فقط آدرس فرستنده و گیرنده .
🔸بستگی به منطقه حدود یک هفته تا ۱۰ روز طول می کشید تا این نامه ها به دست خانواده برسد و تا جواب نامه هم برگردد چند روزی طول می کشید.
🔸یکی از راه های سریع تر موقع مرخصی رفتن یک رزمنده بود که هم نامه دوستان را می برد و همه جواب خانواده ها را برمی گرداند .
📷 این عکس مربوط به زمستان ۱۳۶۰ در جبهه گیلانغرب-شیاکوه می باشد و هنوز برگه های دفتر مشق مورد استفاده قرار می گرفت .
از راست برادران حاج محمد داروغه و آقای علیرضا قندی که احتمالا مشغول نوشتن نامه هستند .
حاج محمد قبضه آرپی جی ۷ در بغلش هست و مشغول نوشتن و اسلحه کلاشینکوف تاشو بالا سر آقای قندی . دیوار سنگر به دلیل بارندگی و رطوبت نایلون کشی شده .
عکس از آلبوم برادر علیرضا قندی
✅ رزمندگان کاشان و آران و بیدگل که هنوز آلبوم آنها را اسکن نکرده ایم و تمایل دارند این گنجینه های با ارزش تاریخی ثبت و ضبط شود ، در خدمتشان هستیم .