eitaa logo
مدرسه عالی علوم انسانی
603 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
510 ویدیو
515 فایل
pttmiumhd
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 💐 علی 💐 💟 تمام شب را توی راه بودیم. خسته و فرسوده رسیدیم. هوا سرد بود. دست بردار نبود. 🍃 همین طور حرف می زد؛ فردا چه کار کنید، چه کار نکنید، چند نفر بفرستید آن جا، این جا چند تا توپ بکارید. این دسته برگردد عقب، آن گروهان برود جلو. 💟 دقیق یادم نیست. یازده ـ دوازده شب بود که چرتمان گرفت. زیلوی گوشه ی سنگر را برداشتم و پهن کردم و دراز کشیدیم. 🍃 چیزی نداشتیم رویمان بیندازیم. پشت به پشت هم دادیم و خوابیدیم، که مثلاً گرممان شود. 💟 دو ساعت که گذشت، بلند شد. با آب قمقمه اش گرفت وایستاد به نماز. 🍃 حس نداشتم تکان بخورم، چه رسد به بلند شدن و وضو گرفتن. فقط نگاهش می کردم. 📚 یادگاران، جلد 11 ، ص 75. کانال ⭕️ @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷