#گناه_بزرگ_حق_الناس
🔸يكى از بزرگان را خواب ديدند به او گفتند، وضعت چگونه است؟ گفت: وضعم خوب است؛ باغ دارم، قصر دارم، اما يك عقرب هم دارم، مرتب به انگشت پاى من نيش مى زند.
🔸 گفت: در بچگى يك چاقو دزديدم، چاقو را زير خاك كردم. فلان جاست. ويادم رفت، اين حق الناس را بدهم. اين حق الناس براى من يك عقرب شده. بايد اين عقرب را با توبه مى كشتم.
🔸يادم رفته، نكشتم. مى گويد: از خواب بيدار شدم، رفتم آنجا، چاقو را از زير خاك پيدا كردم، بالاخره به صاحبش رد كردم.
🔸او را در عالم خواب ديدم، كه براى من دعا كرد و گفت كه مرا نجات دادى. عقرب را كشتى.
📚شیخ عباس قمی منازل الاخره