📝روایت سفر اربعین از بای بسم الله تا نون والضالین 🔖قسمت پنجم: نجف خانه پدری 🔗 يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا 🔊صدای بلندگوی اعلام مفقودین، دور تا دور حرم بلند است: خانم کریمی به ستون چهارده، همراهان کاظمی از گیلان در محل قرار منتظرتون هستند، احمد علوی از افغانستان، خانم تجلایی از استرالیا. هم زمان که صدای بلندگو ملیت های مختلف را پیج می کند و گوش ها، آنها را رصد می کند، چشم ها هم به کمک می آیند و پرچم های روی دوش ها دنبال میکند، 🇹🇷پرچم سرخ ترکیه 🇵🇰پرچم سبز پاکستان 🇱🇧جماعتی از خانم ها با پارچه های زرد رنگ روی دوش از لبنان و پرچم های که باید با جستجو در گوگل بفهمم از کجا می آیند همه و همه بر گرد خانه پدری در طواف اند. این بلندگو جغرافیای ملت هاست از هر شهر و کشوری یادگاری بر این بلندگو گذاشته اند و رفته اند. از باب شیخ طوسی وارد می شویم ورودی حرم صدای مدح بلند است تقریبا به اواسط مدحش میرسیم: لنگر آسمان و زمین، وجه الله، عین الله، نور الله، سر الله، اذن الله، باب الله، روح الله، سیف الله، عبدالله، اسدالله الغالب، آقا جانم علی ابن ابی طالب.... هیکل درشت و چهارشانه ای دارد، کمی پا را از پنجاه آن طرف تر گذاشته، سبیل در رفته ای با پیراهن آستین کوتاه جذاب ترش کرده، با عشق قدم میزند و می خواند. پشت سرش می روم ناگاه چشمم هم زمان به شعر بالای ایوان می افتند: «زایران درگهت را بر در خلد برین می‌دهند آواز طبتم فادخلوها خالدین» ازدحام جمعیت زیاد است، به سختی دور ضریح قدم می‌زنیم موقع خروج عرض ارادتی میکنم و زیر لب موقع خروج از هر حرمی با خودم این جمله را می خوانم ((وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ)) وارد صحن که میشوی هر گوشه جماعتی مشغول عشق بازی اند. #یزدی_ها با جمعیت زیاد یک گوشه دم سه ضرب گرفته اند. طرف دیگر صحن آذری ها با زبان ترکی مشغول روضه خوانی اند متوجه نمی شوم ولی انگار روضه حضرت زهرا می خوانند مداح یارالی ننه را که میگوید همه گُر میگیرند. یک طرف جماعتی مشغول سینه زدن هستندمداحی معروفی را همه با هم زمزمه می‌کنند. حال یک نوجوان در بینشان دیدنی است. یک عده مشغول دعا هستند، یک عده دنبال مکانی برای نماز می گردند،خلاصه هر کسی آمده در خانه پدری خودش را برای عرض ارادت نشان دهد. حال همه عجیب است ولی یک جوان با چشمان خیس گوشه باب القبله حواسم را به خودش پرت کرده، میخواهم ازش فیلم بگیرم می ترسم متوجه شود حالش را خراب کنم همراه با اشک چشمش مدام می خواند: يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ ادامه دارد... •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• 📑کانال پوریا رییسی 🔗عضویت از طریق لینک زیر 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1730216145C7abbd93bee