فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 همه اسرار در این جمله نهفته است ؛
خط را ما نشکستیم، خدا شکست ...
🔹سوم خرداد سالروز آزادسازی #خرمشهر مبارک.
#پای_کار_این_نظام_میمانیم...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#هر_خانه_یک_جلسه_قرآن
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
🆔@q_sr_nahavand
#خرمشهر را خدا آزاد کرد
#سوم خرداد سالروز آزاد سازی خرمشهر گرامی باد 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#پای_کار_این_نظام_میمانیم...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#هر_خانه_یک_جلسه_قرآن
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
🆔@q_sr_nahavand
#با_هم_آغاز_کنیم
#جای_خالی_قرآن ۵۴۵
#خرمشهر
#پای_کار_این_نظام_میمانیم...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#هر_خانه_یک_جلسه_قرآن
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
🆔@q_sr_nahavand
#با_هم_آغاز_کنیم
#ترجمه_تفسیری_قرآن ۵۴۵
#خرمشهر
#پای_کار_این_نظام_میمانیم...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#هر_خانه_یک_جلسه_قرآن
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
🆔@q_sr_nahavand
#با_هم_آغاز_کنیم
#چند_نکته_از_قرآن ۵۴۵
#خرمشهر
#پای_کار_این_نظام_میمانیم...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#هر_خانه_یک_جلسه_قرآن
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
🆔@q_sr_nahavand
5.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 ملاک دوستی ها و دشمنی ها
#شرح_قرآن ، صفحه ۵۴۵
#با_هم_آغاز_کنیم
#حجت_الاسلام_سعیدی
#خرمشهر
#پای_کار_این_نظام_میمانیم...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#هر_خانه_یک_جلسه_قرآن
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
🆔@q_sr_nahavand
سالروز آزاد سازی خرمشهر گرامی باد
#خرمشهر #خونین_شهر #مقاومت
❈ ═══════❖═══════ ❈
🍃صلوات یادت بمونه🍃
┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
┏━━🌹💠🌹━━┓
@q_sr_nahavand
┗━━🌹💠🌹━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اگر شما نبودید این عکسها هیچوقت ثبت نمیشد
#استوری
#خرمشهر
┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
┏━━🌹💠🌹━━┓
@q_sr_nahavand
┗━━🌹💠🌹━━┛
10.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌 ویژگیهای فتح خرمشهر در کلام شهید #حاج_قاسم سلیمانی
#خرمشهر
سالروز آزادسازی خرمشهر 🌸
┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
┏━━🌹💠🌹━━┓
@q_sr_nahavand
┗━━🌹💠🌹━━┛
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتن خرمشهر آزاد شده...
#انقلابی
#خرمشهر
#جمهوری_اسلامی
┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
┏━━🌹💠🌹━━┓
@q_sr_nahavand
┗━━🌹💠🌹━━┛
این عکس واقعیه!
این پنج نفر آخرین نفرهایی هستن که
از روی پل خرمشهر عبور میکنند،تا نیروهای عراقی را معطل کنند
که در نتیجه مردم فرصت بیشتری داشته باشند
تا شهر را خالی کنند
پنج نفری که هرگز بر نگشتند
و ما نه نامشان را فهمیدیم و نه تصویری از انهارا دیدیم!
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات...
#خرمشهر
#فتح_خرمشهر
#سوم_خرداد
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
┏━━🌹💠🌹━━┓
@q_sr_nahavand
┗━━🌹💠🌹━━┛
دارالقرآن سردار سلیمانی نهاوند
💠زندگی نامه شهید ایوب بلندی💠 #قسمت۱۹ نیت کرده بودیم که اگر خدا به اندازه یک تیم فوتبال هم به ما پسر
💠زندگی نامه شهید ایوب بلندی💠
#قسمت۲۰
موقع به دنیا آمدن محمد حسین، آقاجون و مامان، من را بردند بیمارستان
محمد حسین که به دنیا آمد پایش کمی انحراف داشت. دکتر گچ گرفت و خوب شد.
دکترها چند بار سفارش کرده بودند که اگر امکانش را داریم، برای قلب ایوب برویم خارج ترکش توی سینه ایوب خطرناک بود. خرج عمل قلب خیلی زیادبود.
آنقدر که اگر همه زندگیمان را میفروختیم، باز هم کم می آوردیم.
اگر ایوب تعهد نامه اش را امضا می کرد، بنیاد خرج سفر را تقبل می کرد. ایوب قبول نکرد.
گفت: ” وقتی میخواستم جبهه بروم، امضا ندادم. برای نماز جمعه هایی که رفتم هم همینطور وقتی توی #هویزه و #خرمشهر هم محاصره بودید، هیچ کداممان تعهد نداده بودیم که مقاومت کنیم. با اراده خودمان ایستادیم.”
فرم را نگاه کردم، از امضا کننده برای شرکت در راه پیمایی ها و نماز جمعه و همینطور پناهنده نشدن آنجا تعهد می گرفت.
خانه و زندگی را فروختیم. این بار برای عمل دستش، من و محمد حسین هم همراهش رفتیم.
توی #فرودگاه کنار ساکش نشسته بودم که ایوب آمد کنارم آرام گفت:
“این ها خواهر برادرند”
به زن و مردی اشاره کرد که نزدیک می شدند. به هم سلام کردیم.
_ بنده های خدا زبان بلد نیستند. خواهرش ناراحتی قلبی دارد. خلاصه تا انگلیس همسفریم.
ایوب هم انگلیسیش خوب بود و هم زود جوش بود.
برایش فرقی نمی کرد ایران باشیم یا کشور غریب.
همین که از پله های هواپیما پایین آمدیم. گفت: “شهلا خودت را آماده کن که اینجا هر صحنه ای را ببینی. خودت را کنترل کن.”
لبخند زد
– من که گیج می شوم ،وقتی راه میروم نمی دانم کجا را نگاه کنم؟ جلویم خانم های آنچنانی و پایین پایم، مجله های آنچنانی.
روز تعطیل رسیده بود و نمی شد دنبال خانه بگردیم.
با همسفرهایمان یک اتاق را گرفتیم و بینش یک پرده زدیم.
فردایش توی یک ساختمان دو اتاق گرفتیم.
ساختمان پر از ایرانی هایی بود که هرکدام به علتی آنجا بودند.
همسفرهایمان گفتند اتاق را زنانه مردانه کنیم؛ خواهرش با من باشد و برادر با ایوب.
ایوب آمد.
نزدیک من و گفت: “من این جوری نمیخواهم شهلا. دلم می خواهد پیش شما باشم.”
+ خب من هم نمیخواهم، ولی رویم نمی شود. آخه چه بگوییم؟؟
ایوب محمد حسین را بهانه کرد و پیش خودمان ماند.
┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
┏━━🌹💠🌹━━┓
@q_sr_nahavand
┗━━🌹💠🌹━━┛