eitaa logo
دارالقرآن سردار سلیمانی نهاوند
1.5هزار دنبال‌کننده
33.4هزار عکس
12.6هزار ویدیو
552 فایل
به‌نامِ‌خُدا به‌یادِ‌خُدا برایِ‌خُدا 🌟ایتا : @q_sr_nahavand ارتباط با ادمین: @sejjil2023 ارسال نظرات و پیشنهاداتتون https://harfeto.timefriend.net/16940356452107
مشاهده در ایتا
دانلود
/Krailce: 📚🕥📚 (ع) معادشناسى ابراهيم‏ ابراهيم عليه‏السلام پس از بيرون آمدن از درون غار و سير و سياحت در صحرا و بيابان، پس از تكميل خداشناسى، همچنان به سير و تفكر خود ادامه مى‏داد تا به دريا رسيد، او با كنجكاوى عميق به دريا و امواج دريا مى‏نگريست، ناگاه لاشه حيوان مرده‏اى نظرش را جلب كرد، ديد حيوانات دريايى و پرندگان بيرون به پيكر آن حيوان حمله مى‏كنند و گوشت او را مى‏خورند، طولى نكشيد كه همه پيكر او را خوردند، اين حادثه عجيب ناخودآگاه ابراهيم را به اين فكر فروبرد كه: اگر تمام پيكر اين حيوان مرده، (هر جزيى از آن) جزء بدن چندين رقم حيوان دريايى و صحرايى شد، در روز قيامت چگونه تكه‏هاى بدن او در كنار همه جمع شده و زنده مى‏گردد؟! البته ابراهيم عليه‏السلام به زنده شدن مردگان در قيامت، يقين داشت، ولى مى‏خواست بر يقينش بيفزايد، از اين رو دست به سوى آسمان بلند كرد و گفت: خدايا به من بنمايان كه چگونه چنين مردگانى را زنده مى‏كنى؟! خداوند به ابراهيم عليه‏السلام فرمود: مگر تو به روز قيامت ايمان نياورده‏اى؟! ابراهيم عرض كرد: آرى، ايمان آورده‏ام ولى مى‏خواهم دلم سرشار از ايمان گردد. خداوند به ابراهيم عليه‏السلام فرمود: چهار پرنده را برگير و سر آن‏ها را ببر و سپس گوشت آن‏ها را بكوب و مخلوط و ممزوج كن، آن گاه گوشت به هم آميخته را به ده قسمت تقسيم كن و هر قسمت آن را بر سر كوهى بگذار و سپس در جايى بنشين و آن‏ها را به اذن خدا به سوى خود بخوان. ابراهيم عليه‏السلام چهار پرنده را (كه طبق بعضى از روايات عبارت بودند از: خروس، طاووس، اردك و كركس، يا كلاغ) گرفت و آن‏ها را ذبح كرد و گوشت آن‏ها را در هم آميخت و با هاوَن كوبيد و سپس ده قسمت كرد و هر قسمتى را روى كوهى نهاد. آن گاه كمى دورتر رفت و در حالى كه منقارهاى آن چهار پرنده در دستش بود در جايى نشست و صدا زد: اى پرندگان! به اذن خدا زنده شويد و به نزد من پرواز كنيد.)) در همان لحظه گوشتهاى مخلوط شده پرندگان از هم جدا شدند، و به صورت چهار پرنده در آمدند و روح در آن‏ها دميده شد و به سوى ابراهيم عليه‏السلام پريدند و به او پيوستند.(189) حضرت رضا عليه‏السلام در ضمن گفتارى فرمود: پس از آن كه آن چهار پرنده، زنده شده و به منقارهاى خود پيوستند، به پرواز در آمدند و سپس نزد ابراهيم عليه‏السلام آمده از آب و دانه‏هاى گندم كه در آن جا بود نوشيدند و برچيده و خوردند و گفتند: اى پيامبر خدا! خدا تو را زنده بدارد كه ما را زنده كردى. ابراهيم عليه‏السلام فرمود: بلكه خداوند زنده مى‏كند و مى‏ميراند و او بر هر چيزى قادر و تواناست.(190) به اين ترتيب ابراهيم عليه‏السلام با چشم خود، صحنه معاد و زنده شدن مردگان را مشاهده كرد، و سخن قلبش را به زبان آورد: آرى، خداوند بر هر چيزى قادر و تواناست، خدايى كه هم بر ذره‏هاى پراكنده مردگان آگاه است و هم مى‏تواند آن‏ها را جمع نموده و به صورت نخستينشان زنده كند. 🖋کانال دارالقران بسیج نهاوند @darolquranssoleymaninahavand
﷽📚🕥 📖 _(ص) 🦋مباهات خدا به فرشتگان در مورد خوابيدن على عليه‏السلام‏🦋 🌻جبرئيل و ميكائيل از سوى خداوند، كنار رختخواب حضرت على عليه‏السلام آمدند، جبرئيل به آن حضرت گفت: 🌿به به! كيست مثل تو اى فرزند ابوطالب، كه فرشتگان به وجود تو (و فداكارى تو) مباهات مى‏كنند. 🌻آن گاه اين آيه را از طرف خداوند، در شأن على عليه‏السلام، به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نازل كرد: 🌿وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشرِى نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللهِ وَ الّلهَ رَؤُوف بِالعِبادِ؛ 🌻بعضى از مردم (فداار و با ايمان، همچون على عليه‏السلام به هنگام خفتن در جايگاه پيامبر) جان خود را در برابر خشنودى خدا مى‏فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است. ... ┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄ 🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند ┏━━🌹💠🌹━━┓ @q_sr_nahavand ┗━━🌹💠🌹━━┛
دارالقرآن سردار سلیمانی نهاوند
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_هفتم چند دفعه کارهایی که می خواستم برای بسیج انجام دهم رو ، نص
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 بعضی وقت ها فـردا یا پس فردایش به واسطه ماجرایی یا سوتی های خودمان می فهمید.😂 یکی از اخلاق های بدش این بود که به ما می گفت فلان جا نروید و بعد که ما زیرآبی می رفتیم، می دیدیم به! آقا خودش آنجاست‌‌😐 نمـونه اش حسینیه گردان تخریب دوکوهه... رسیدیم پـادگـان دوکوهه.شنیدیم دانشجـویان دانشگاه امام صادق(ع)قـرار است بروند حسینیه گردان تخریب. این پیشنهـاد را مطرح کردیم. یک پا ایستادکه: ((نه، چون دیر اومدیم وبچه ها خسته‌ن ،بهتره برن بخوابن که فردا صبح سرحال از برنامه ها استفاده کنن!)) واجازه نداد. گفت:((همه برن بخوابن!هرکی خسته نیست، می تونه بره حسینه حاج همت!)) بازهم حکمرانی!به عادت همیشگی، گوشم بدهکارش نبود😒 همراه دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)شدم ورفتم. درکمـال ناباوری دیدم خودش آنجـاست!😳... داخل اتوبوس،باروحانی کاروان جلو می نشستند.صنـدلی بقیه عوض می شد، امـا صندلی من نه! از دستش حسابی کفری بودم،میخواستم دق دلم رو خالی کنم کفشش را درآورد که پایش را دراز کند، یواشکی آن را از پنجره اتوبوس انداختم بیرون😂 نمی دانم فهمید کار من بوده یا نه اصلا هم برایم مهم نبود که بفهمد.. فقط می خواستم دلم خنک شود. یک بار هم کوله اش را عقب شوت ڪردم☺️ ✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄ 🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند ┏━━🌹💠🌹━━┓ @q_sr_nahavand ┗━━🌹💠🌹━━┛