برگزاری مراسم معنوی انس باقران
باشهدادرضیافت نورروز17ماه مبارک الرمضان
#هدیه به روح شهیدمحله پایگاه
#شهید امنیت مهدی رفیعی
#پایگاه ابا صالح حوزه فاطمه الزهرا(س)
#سپاه ناحیه نهاوند
#جزءخوانی قران جزء17
#صالحین
1401⸙1⸙30
#رمضان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانون_خدمت_رضوی_شهرستان_نهاوند
#هر_خانه_یک_جلسه_قرآن
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
🆔@q_sr_nahavand
مراسم معنوی انس با قران باشهدادرضیافت نور جزء18
#پایگاه ابا صالح حوزه فاطمه الزهرا(س)
#سپاه ناحیه نهاوند
#صالحین
#جزءخوانی قران سلامتی امام زمان(عج)
#هدیه به روح شهید سردار دلهاحاج قاسم سلیمانی
#اعضاء شورای پایگاه وگروه جهادی
#گروه جهادی شهید محسن حججی
#جهادگر✌️
این کار تا ظهور حضرت حجت ادامه دارد
1401/1/31
#رمضان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانون_خدمت_رضوی_شهرستان_نهاوند
#هر_خانه_یک_جلسه_قرآن
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
🆔@q_sr_nahavand
🟢سبک زندگی مهدوی
💠هدیه دادن
🔹اگر بتوانیم ذره ای از محبت امام عصر نسبت به مردم را در وجودمان ایجاد کنیم، صمیمانه بندگان خدا، مخصوصا اقوام و خویشاوندان را دوست میداریم.
یکی از توصیه های رسول گرامی اسلام نسبت به اقوام و خویشان، #هدیه_دادن است.
البته توجه به این نکته ضروریست که لازم نیست حتما مناسبت خاصی داشته باشد.👌
🔅پیامبر اسلام میفرمایند:
«ای صاحبان خویشاوندی! به یکدیگر #هدیه دهید، زیرا هدیه، خوی آدمی را نرم میکند.»
(مستدرک الوسایل، ج۱۳، ص۲۰۵)
📌برای انسان منتظر عمل به این روایت، اهمیت ویژه ای دارد، آن هم در زمانه ای که متاسفانه برای اغلب مردم جمع دوستان، مهم تر از خویشاوندان جلوه میکند.
┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
┏━━🌹💠🌹━━┓
@q_sr_nahavand
┗━━🌹💠🌹━━┛
دارالقرآن سردار سلیمانی نهاوند
💠زندگی نامه شهید ایوب بلندی💠 #قسمت۲۶ به تلفن های وقت و بی وقتش از سر کار عادت کرده بودم. حال تک تک
💠زندگی نامه شهید ایوب بلندی💠
#قسمت۲۷
دلم پر بود.
چند روز پیش هم سر دستکاری کردن دوز قرص هایش بحثمان شده بود.
سرخود دردش که زیاد می شد، تعداد قرص هارا کم و زیاد می کرد.
بعد از چند وقت هم درد نسبت به مسکن ها مقاومت می کرد و بدنش به #دارو ها جواب نمی داد.
از خانه رفتم بیرون.
دوست نداشتم به قهر بروم خانه آقاجون.
می دانستم یکی دو ساعت بیرون از خانه باشم، آرام می شوم.
رفتم خانه عمه، در را که باز کرد، اخم هایش را فوری توی هم کرد.
“شماها چرا مثل لشکر شکست خورده، جدا جدا می آیید؟
منظورش را نفهمیدم.
پشت سرش رفتم تو
صدای عمه با سر و صدای محمد حسین و هدی و محمد حسن یکی شد.
“ایوب و بچه ها آژانس گرفتند، آمدند اینجا
بالای پله را نگاه کردم
ایوب ایستاده بود.
+ توی خانه عمه من چه کار می کنی؟
با قیافه حق به جانب گفت:
_ “اولا عمه ی تو نیست و …ثانیا تو اینجا چه کار می کنی؟ تو که رفته بودی قهر؟
نمی گذاشت دعوایمان به چند ساعت برسد.
یا کاری می کرد که یادم برود یا اینکه با #هدیه ای پیش قدم آشتی می شد.
به هر مناسبتی برایم هدیه می خرید.
حتی از یک ماه جلوتر آن را جایی پنهان می کرد. گاهی هم طاقت نمی آورد و زودتر از موعد هدیه م را می داد.
اگر از هم دور بودیم، می دانستم باید منتظر بسته ی پستی از طرف ایوب باشم.
ولی من از بین تمام هدیه هایش، نامه ها را بیشتر دوست داشتم.
با نوشتن راحت تر ابراز علاقه می کرد.
قند توی دلم آب، می شد وقتی می خواندم:
“بعد از خدا، تو #عشق منی و این عشق، آسمانی و پاک است. من فکر می کنم ما یک وجودیم در دو قالب، ان شاالله خداوند ما را برای هم به سلامت نگاه دارد و از بنده های شایسته اش باشیم”
┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
┏━━🌹💠🌹━━┓
@q_sr_nahavand
┗━━🌹💠🌹━━┛