eitaa logo
🍉 قارپوز 🍉
107.7هزار دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
17.8هزار ویدیو
61 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/G17a.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
همه ما راجع به سیستم عصبی میدانیم وتا ب امروز این رشته ها را رویت کرده اید در واقع هر گاه دندان شما درد میگیرد عصبی که ته دندان قرار دارد مستقیم به مغز متصل میشود درست مثل تصویر ‌‌🍉 @qarpuz
🔆زهد و قناعت همراه با ثروت انبوه مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود به نقل از امام پنجم ، حضرت باقرالعلوم عليه السّلام آورده است : روزى عبدالملك بن مروان مشغول طواف كعبه الهى بود و امام سجّاد حضرت زين العابدين عليه السّلام نيز بدون آن كه كمترين توجّهى به عبدالملك نمايد، مشغول طواف گرديد و تمام توجّهش به خداى متعال بود. عبدالملك با ديدن اين صحنه ، از اطرافيان خود سؤ ال كرد: اين شخص ‍ كيست ، كه هيچ اعتنا و توجّهى به ما ندارد؟ به او گفتند: او علىّ بن الحسين ، زين العابدين است . عبدالملك در همان جائى كه بود نشست و بدون آن كه حركتى كند دستور داد: او را نزد من آوريد. چون حضرت را نزد عبدالملك آوردند، گفت : ياابن رسول اللّه ! من كه قاتل پدرت - امام حسين عليه السّلام - نيستم ؛ پس چرا نسبت به ما بى اعتنا و بى توجّه هستى ؟ حضرت فرمود: قاتل پدرم به جهت كارهاى ناشايستى كه داشت ، دنيايش ‍ تباه گشت و با كشتن پدرم آخرتش نيز تباه گرديد، اگر تو هم دوست دارى كه همچون او دنيا و آخرتت تباه گردد، هر چه مى خواهى انجام بده . عبدالملك عرضه داشت : خير، هرگز من چنان نمى كنم ؛ وليكن از تو مى خواهم تا در فرصت مناسبى نزد ما آئى ، تا از دنياى ما بهره مندشوى . در اين هنگام ، امام سجّاد عليه السّلام روى زمين نشست و آن گاه دامن عباى خويش را گشود و به ساحت اقدس الهى اظهار داشت : خداوندا، موقعيّت و عظمت دوستان و بندگان مخلصت را به او نشان بده ، تا مورد عبرتش قرار گيرد. ناگاه دامان حضرت پر از جواهرات گرانبها شد و همه چشم ها را بدان سو، خيره گشت . سپس حضرت خطاب به عبدالملك كرد و فرمود: اى عبدالملك ! كسى كه اين چنين نزد خداوند متعال آبرومند و محترم باشد، چه احتياجى به دنياى شما دارد؟ و پس از آن اظهار داشت : خداوندا، آن ها را از من بازگير، كه مرا نيازى به آن ها نيست . 📚الخرائج والجرائح : ج 1، ص 194، مجموعه نفيسة : ص 209، بحار الا نوار: ج 46، ص 120، ح 11 ‌‌🍉 @qarpuz
هدایت شده از قاصدک
دوست داری توهرمجلسی بدرخشی؟ ✅یه مزون باانواع مدل های عربی که ازسوریه وعراق میارن ✅پارچه فروشی که فقط فروش حضوری دارن ✅انواع پیراهن وشومیزوکت شلوار وکت ودامن مجلسی شیک👌 ✅ارسال به سراسرکشور ✅با۲۲سال سابقه فروش شماارزش دارین💫👌 اگه میخوایین خاص باشین بفرمایید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1787822842C29b5a06d7c
°•°•° هیچ اندوهی همیشگی نیست و هیچ شادی را نمی شود نگه داشت تنها چیزی که همیشه همراه توست اندیشه توست...✨ ‌‌🍉 @qarpuz
🔆شكايت سه زن امام صادق (علیه السلام ) فرمود: سه زن به حضور رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) شرفياب شدند: يكى از آنها گفت : شوهرم گوشت نمى خورد. ديگرى گفت : شوهرم ، از بوى خوش ، استفاده نمى كند. سومى گفت : شوهرم به زنان نزديك نمى شود (و تمايل براى آميزش نشان نمى دهد). (در حقيقت ، اين بانوان از شوهران خود، شكايت داشتند، چرا كه شوهرانشان به اصطلاح غلط، به دنيا پشت پا زده بودند، و راه آخرت را پيش گرفته بودند، و خيال مى كردند كه استفاده صحيح از نعمتهاى دنيا، دنياپرستى مذموم است ). رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) بسيار ناراحت شد، از خانه بيرون آمد در حالى كه بر اثر شدت ناراحتى ، عبايش به زمين كشيده مى شد، در اين حال وارد مسجد گرديد، به بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثنا خطاب به مردم فرمود: چه شده كه (گروهى از) ياران من ، از خوردن گوشت ، و بوئيدن بوهاى خوش ، و نزديك شدن به زنان ، دورى ميكنند؟! اما انى آكل اللحم واشم الطيب و آتى النساء، فمن رغب عن سنتى فليس ‍ منى . ترجمه : بدانيد كه من هم گوشت مى خورم ، و هم بوى خوش را استشمام مى نمايم ، و هم به زنان نزديك مى شوم ، بنابراين هر كس كه از روش من بى ميل شود، از من نيست . به اين ترتيب به آنها آموخت : خطى كه پيش خود، برگزيده خط انحرافى است . 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ‌‌🍉 @qarpuz
🔆حکایت آموزنده 🌺برکت مال حلال روزی امیرالمومنین علیه السلام میثم تمار را در پی کارى فرستاد و تا بازگشت او، خود، در مغازه میثم ماند. ‏یک مشترى براى خریدن مراجعه کرد. حضرت فرمود: پول را بگذار و خرما بردار!... ‏ وقتى میثم برگشت و از این معامله با خبر شد، دید که پولهاى آن شخص، است و به ‏حضرت قضیه را گفت. امام على(علیه السلام) فرمود: «آنان هم خرما را خواهند یافت.» در همین گفتگو بودند که آن مشترى، خرماها را باز آورد و گفت: این خرما تلخ است... 📚بحارالانوار، ج‏۴۱، ص‏۲۶۸ ‌‌🍉 @qarpuz
°•°•° اگه هیچ راهي براي موفقیت نیست اشکالي ‌نداره خودت يك راه جدید بساز.✨ ‌‌🍉 @qarpuz
🍀 🌺 سبب نجات در تفسیر روح البیان آمده است: 🍃 در خراسان، شیخ احمد حربی، همسایه گبری به نام بهرام داشت که به واسطه مذهبشان، رفت و آمدی با هم نداشتند. برای شیخ گفتند که همسایه او همه دارایی‌اش را به کسی داد که با آن تجارت کند؛ ولی خبر آورده‌اند که سرمایه‌اش را در راه، دزد برده است. 🍃 شیخ و چند نفر برای دلجویی به خانه بهرام رفتند. او در فکر تهیه وسایل پذیرایی برآمد که شیخ به او فرمود: ما آمده‌ایم که به تو تسلیت بگوییم؛ چون شنیده‌ایم سرمایه‌ات از دست رفته است. 🍃 بهرام گبر گفت: کدام مصیبت؟ خدا سه نعمت بزرگ به من داده است که شما باید برای آن به من تبریک بگویید. اول: خدای عالم، به من عزت نفس داده که دزدی نکردم، مال کسی را نبردم؛ بلکه دزد، مال مرا برده است. دوم: تمام آنچه که خدا به من داده بود، همه‌اش از بین نرفته و هنوز خانه‌ام باقی است. سوم: مصیبت، به مالم خورده نه به دینم. ✨شیخ گفت: این حرف‌هایی که تو می‌زنی حقیقت اسلام است، حیف نیست آتش را بپرستی؟✨ 🍃 چند سؤالی بین آن‌ها، رد و بدل شد و در همان مجلس، بهرام، مسلمان شد. 📚 ایمان، ج 2، ص 1۳۳ ‌‌🍉 @qarpuz
°•°•° فراموش نکن، یک....🌴 ‌‌🍉 @qarpuz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادآوری: خدا منتظره تو باورش کنی تا خودش همه چیو برات درست کنه...✨ ‌‌🍉 @qarpuz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همدردی هنرمندان با حادثه‌دیدگان معدن طبس ‌‌🍉 @qarpuz
🔆جواب شش موضوع مبهم مرحوم قطب الدّين رواندى در كتاب خرايج خود آورده است : روزى يك نفر از بلاد روم خدمت امام علىّ عليه السلام وارد شد و اظهار داشت : من يك نفر از رعيّت تو و از اهالى اين شهر هستم . حضرت فرمود: خير، تو از رعيّت من و از اهالى اين شهر نيستى ؛ بلكه تو از سوى پادشاه روم آمده اى و او چند سؤال براى معاويه فرستاده است و چون معاويه جواب آن ها را نمى دانست به من ارجاع شده است . آن شخص اظهار داشت : بلى ، صحيح فرمودى ، معاويه مرا به طور محرمانه نزد شما فرستاد تا جواب مسائلم را از شما دريافت دارم ؛ و اين موضوع را كسى غير از ما نمى دانست . پس از آن اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام فرمود: آنچه مى خواهى از اين دو فرزندم سؤ ال كن كه جواب كافى دريافت خواهى داشت . آن شخص گفت : از آن كسى كه موهاى سرش تا روى گوشهايش آمده - يعنى ؛ حسن مجتبى عليه السلام - سؤ ال مى كنم . و چون آن شخص رومى نزد امام حسن مجتبى عليه السلام آمد، پيش از آن كه سخنى مطرح شود، حضرت به او فرمود: آمده اى تا سؤ ال كنى : فاصله بين حقّ و باطل چيست ؟ و بين زمين و آسمان چه مقدار فاصله است ؟ و بين مشرق تا مغرب چه مقدار مسافت است ؟ و قوس و قزح - يعنى ؛ رنگين كمان - چيست ؟ و خنثى به چه كسى گفته مى شود؟ و آن ده چيزى كه يكى از ديگرى محكم تر و سخت تر مى باشند كدامند؟ مرد رومى با حالت تعجّب گفت : بلى ، سؤ ال هاى من همين ها مى باشد. امام حسن مجتبى عليه السلام در اين موقع به پاسخ سؤ ال ها پرداخت و فرمود: بين حقّ و باطل چهار انگشت است ، آنچه با چشم خود ديدى حقّ و آنچه شنيدى باطل است . فاصله بين زمين و آسمان به اندازه دعاى مظلوم بر عليه ظالم است و نيز تا جائى كه چشم ببيند. همچنين فاصله بين مشرق تا مغرب به مقدار سرعت گردش و حركت خورشيد در يك روز خواهد بود. و امّا قوس و قزح : قوس علامتى است از طرف خداوند رحمان براى در امان ماندن موجودات زمين از غرق شدن و ديگر حوادث مشابه آن ؛ و قزح نام شيطان است . و امّا خنثى به شخصى گفته مى شود كه معلوم نباشد مرد است يا زن ، كه اگر هيچ نشانه اى نداشته باشد، يا هر دو نشانه را موجود باشد به او گفته مى شود: ادرار كن ، پس اگر ادرارش به سمت جلو يا بالا بود مرد است و در غير اين صورت در حكم زن خواهد بود. و امّا جواب آن ده چيز - به اين شرح است - : خداوند متعال سنگ را آفريد و به دنبالش آهن را به وجود آورد كه همانا آهن سنگ را قطعه قطعه مى كند. و سپس آتش را آفريد كه آهن را گداخته و آب مى نمايد. و سخت تر از آتش آب است كه آتش را خاموش مى كند. و از آب شديدتر، ابر مى باشد كه آن را حمل و منتقل مى كند. و از ابر نيرومندتر باد خواهد بود كه ابر را به اين سو، آن سو مى برد. و از باد قدرتمندتر آن نيروئى است كه باد را كنترل مى كند. و از آن شديدتر ملك الموت - عزرائيل - است كه جان همه چيز را مى گيرد؛ و مى ميراند. و از آن مهمّتر خود مرگ است كه جان عزرائيل را نيز مى ربايد. و از مرگ محكم تر، و نيرومندتر مشيّت و اراده الهى است كه مرگ را برطرف مى نمايد - و در روز واپسين ، مردگان را زنده مى گرداند 📚 بحارالا نوار ج 43، ص 326، ح 5، الخرايج و الجرايح : ج 2، ص 572، ح 2. ‌‌🍉 @qarpuz
🔆ريگ طلا در طواف كعبه مرحوم شيخ طوسى رحمة اللّه عليه در كتاب خود به طور مستند حكايت نموده است : شخصى به نام اءزُدى - آودى - گفت : سالى از سال ها به مكّه معظّمه مشرّف شده بودم و مشغول طواف كعبه الهى در دور ششم بودم ، كه ناگهان اجتماع عدّه اى از حاجيان - در سمت راست كعبه - توجّه مرا جلب كرد، مخصوصا جوانى خوش سيما و خوشبو، با هيبت و وقار عجيبى كه در ميان آن جمع حضور داشت ، توجّه همگان جلب او گشته بود. پس نزديك رفتم و آن جوان را در حال صحبت ديدم كه چه زيبا و شيرين ، سخن مطرح مى فرمود، خواستم جلوتر بروم و چند جمله اى با او سخن گويم ، ولى افرادى مانع من شدند. پرسيدم : او كيست ؟ گفتند: او فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه هر سال در كنگره عظيم حجّ، در جمع حاجيان شركت مى فرمايد و با آن ها صحبت و مذاكره مى نمايد. با صداى بلند گفتم : من دنبال هادى مى گردم ، اى مولايم ! مرا نجات بده و هدايت و ياريم فرما. پس با دست مبارك خود مُشتى از ريگ هاى كنار كعبه الهى را برداشت و به من فرمود: اين ها را تحويل بگير. يكى از افراد حاضر جلو آمد و گفت : ببينم چه چيزى تقديم نمود؟ اظهار داشتم : چند ريگى بيش نيست ، وقتى دست خود را باز كردم ، در كمال حيرت چشمم به قطعه اى طلا افتاد. در همين لحظه آن جوان خوش سيما نزديك من آمد و اظهار داشت : حجّت برايت ثابت گرديد و حقّ روشن شد، از سرگردانى نجات يافتى ، اكنون مرا مى شناسى ؟ عرضه داشتم : خير، شما را نمى شناسم ! فرمود: من مهدى موعود هستم ، من صاحب الزّمان هستم ، من تمام دنيا را عدالت مى گسترانم ، بدان كه در هيچ زمانى زمين از حجّت و خليفه خدا خالى نخواهد بود. و سپس در ادامه فرمايش خود افزود: توجّه كن كه موضوع و جريان امروز امانتى است بر عهده تو، كه بايد براى اشخاص مورد وثوق و اطمينان بازگو و تعريف نمائى . 📚غيبة طوسى : ص 253، ح 223، اصول كافى : ج 1، ص 332، ح 15، إعلام الورى : ج 2، ص 267، إكمال الّدين : ص 444، ح 1، الخرايج و الجرائح : ج 2، ص 784، ح 110، مدينة المعاجز: ج 8، ص 71، ح 2674، و ص 165، ح 2764. ‌‌🍉 @qarpuz
✍ خدا می‌رساند... خانمم شاغل بود و درآمدی از این راه داشتیم، اقساط و هزینه‌ها با درآمد خودم و خانمم تنظیم بود، البته به خانمم می‌گفتم: اگر میری سر کار برای پول نرو،‌ پول را خدا می‌رساند و روزی ما با خداست، هر وقت هم خواستی دیگه نرو سر کار. از یک مقطع به بعد به خاطر فرزندی که در راه داشتیم، خانواده ما دیگه سر کار نرفتند و درآمد مربوط به ایشون قطع شد. چندتایی چک داشتم و کلی قسط و هزینه‌های بیمارستان و... گفتم خدایا گزینه‌ای برای تامین این هزینه‌ها ندارم ولی می‌دونم خرج ما با تو هست، صاحب ما امام زمان (عج) هست و حواسش هست به مخارجمون، ما باید به وظایف طلبگی خودمون عمل کنیم. ماه اول یکی از رفقا گفت فلان‌جا و فلان‌جا یک وامی می‌دهند، پیگیری کردم و دوتا وام گرفتم و هزینه‌های اون ماه گذشت، برای ماه دوم باز هزینه‌ها زیاد بود و گزینه‌‌ای نداشتم. یکی از اقواممان بعد از قریب به ۲۰ سال صاحب فرزندی شد و دایی و خاله و... او از خوشحالی به اطرافیان بابت این خبر صله‌های خوبی می‌دادند، چند روز بعد از این قضیه ولادت امام جواد(علیه السلام) بود، خداوند امام جواد را بعد از سال‌ها به امام رضا(علیه السلام) روزی کرد، رفتم حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) و گفتم فلانی الحمد لله صاحب فرزند شده است و اطرافیانش اینطور صله داده‌اند، حالا شما که از همه پول‌دارتر هستید، فرزند برادرتان هم که مبارک‌ترین مولود است، منم که این هزینه‌ها را دارم و دانه دانه گفتم، حداقل صله‌ای که محبت کنید به من بدهید خرج این هزینه‌ها است. وام هم نمی‌خواهم، بلاعوض باشد، ماه قبل وام گرفته‌ام ظرفیت وامم پر است.😄 داشتم به ایام هزینه‌ها نزدیک می‌شدم که یکی از رفقای قدیمی را دیدم که هم خیلی مومن بود هم وضع مالی خوبی داشت، کمی ذهنم درگیر شد که الحمد لله او عافیت دنیا و آخرت را دارد نکند ما در این مسیر طلبگی که خیلی سخت‌تر است خسر الدنیا و الآخره شویم، با اینکه جواب دادم به لطف و هدایت خدا ان شاء الله، خسران زده نمی‌شویم و تا حالا که خوب بوده است، از این به بعد هم خدا با عافیت دنیا ما را جلو می‌برد و آخرت هم بهترش را می‌دهد ولی با وجود این حرف‌ها فردای همان روز صبح حرم نشسته بودم تا دوستانم برای بحث بیایند. یک پیرمردی نشسته بود کنارم شروع کرد ربع ساعتی نصیحتم کردن: «بابا جان چشمت ماشین و خانه این و آن را نگیرد، مگر کی خدا روزی شما را نرسانده است، به والله ما هرچه می‌کشیم از خودمان است،‌ خدا که کم نمی‌گذارد، کافرش را هم روزی می‌دهد، ما استحقاق نداریم ولی او کریم است...» کلی دلم قرص شد. تا روز زایمان خانمم فقط بخشی از هزینه‌ها را داشتم اما به صورت پیش بینی نشده‌ای، هزینه‌ها کلی کاهش پیدا کرد، پزشک قرار بود ۱۰ میلیون بگیرد، ۶.۵ گرفت، هزینه بیمارستان خیلی کم‌تر از چیزی که فکر می‌کردم شد و... یک ربع سکه از قبل گذاشته بودم برای فروش، همان روزها به بالاترین قیمت خود رسید و فروختم بعدش کلی ارزان شد، کتابم به عنوان کتاب سال حوزه برگزیده شد و یک هدیه از آنجا آمد، پدرم هم با اینکه معتقد است بچه باید در سختی و کار بیافتد و خودش مشکلاتش را حل کند تا بزرگ شود، مبلغ خوبی کمک کرد، الحمد لله، یک طلبی هم داشتم یک دفعه بدون اینکه بگوییم طرف پول را واریز کرد و خلاصه هرچه هزینه فکر می‌کردم لازم باشد همه را دادم و باز هم زیاد آمد و روی هیچ کدام از این هزینه‌ها هم حساب نکرده بودم. خدا می‌رساند، از آنجا که فکرش را نمی‌کنی هم می‌رساند، از وقتی خانمم سر کار نرفت یک سری تدریس و تبلیغ‌هایی که بابتش حق‌الزحمه‌هایی می‌دادند هم جور شد و قبلش اینجوری نبود و خلاصه اوضاع زندگی ما هیچ فرقی نکرد. روزی که برای سر کار رفتن خانمم با یکی از اساتیدم مشورت کردم، گفت: اگر خانمت دوست دارد کار کند مانعش نشو ولی بدان: بر در شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد. گفت بر سر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود. ‌‌🍉 @qarpuz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏یه بار با مامانم رفتیم خرگوش بگیرم طرف گفت حتما هفته ای 3 بار باید مسواک بزنید براش مامانم گفت جناب این خودش هفته ای یه بار مسواک نمیزنه 😂😂 ‌‌🍉 @qarpuz
‌ ‏من این‌جوری‌ام که بیرون نمیرم چون ممکنه پول خرج کنم ، بعد از توی خونه سفارش اینترنتی میدم🤣😂😂 ‌‌🍉 @qarpuz
خود به خود بزرگ میشه😁😂 ‌‌🍉 @qarpuz
فک میکردم دیگه هیچی شگفت‌زدم نمیکنه تا امروز که دیدم یکی از دوستام تو گوشیش اپلیکیشن تبدیل ریال به تومن داره. 😂😐😐😂 ‌‌🍉 @qarpuz
یکی از دوستان دو روز کامل در حال سکسکه بود، از فرط کلافگی رفته بود داروخانه، طرف پرسیده بود چند ساعت هست که سکسکه داری؟ گفته بود ۴۸ ساعت! طرف داد زده بود یا خداااا این اگه به ۷۲ ساعت برسه درجا مردی! همانجا سکسکه بند اومده بود. خلاقیت خوبی داشت😂😂 😂😂😂😂😂 ‌‌🍉 @qarpuz
این دنیا یه زن به این دو بدهکاره😂🔥 ‌‌🍉 @qarpuz
‏وقتی انگشت کوچیکه پات میخوره به پایه مبل😁😂 ‌‌🍉 @qarpuz
بابام کله پاچه گرفته بود صدام کرد پسر بپر اون مسواک که باهاش دندونای گوسفند رو پاک میکنیم بیار پرسیدم کدوم؟ گفت همون نارنجیه ک توام باهاش مسواک میکنی دیگه.😂 ‌ ‌‌🍉 @qarpuz