میگن کارمند بانک بعد از دیدن این برگه پرداخت هر وقت اسم پول میاد جیغ میزنه 😂
🍉 @qarpuz
بچه فامیل گفت ساعتت چه خوشگله میدی من؟ گفتم نه و تصویر زمینهش رو به هلوکیتی تغییر دادم تا بیشتر گریه کنه.😂😂
🍉 @qarpuz
هیچوقت سرما نمی خوری
مگه روز قبلش با مامانت سر لباس کم پوشیدن بحث کرده باشی...😂
🍉 @qarpuz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یعنی میخواد منو بزنه؟😢
🍉 @qarpuz
خانومه تو تبلیغات یخچال یهجوری میگه "ما عادت داریم سبزی رو تازه مصرف کنیم"
انگار مثلا ما صبر میکنیم سبزیا تبدیل به کود گیاهی بشن بعد مصرفشون کنیم.😐😅
🍉 @qarpuz
به میوه فروش میگم این فلفلها تند که نیستن؟
گفت نه بابا،
گفتم من فلفل تند میخوام
گفت تنده بابا دروغ گفتم. 😂
🍉 @qarpuz
یکی هست،تو قلبم
که اسمش گلبول قرمزه و کارش خون رسانیه😐
آقا من توانایی پست عاشقانه ندارم😥
هر کی من و میخواد همینم دیگه والاااااا😂
🍉 @qarpuz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خسته نشی دلاور😂😂
🍉 @qarpuz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرود ناموفق
برقا رفتن میخواستن نجاتشون بدن
حداقل اسکی ها رو درمیاوردی لامصب 😐
🍉 @qarpuz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست نزن پولِ خودومه 😂😍
🍉 @qarpuz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زهر ترک شد بدبخت 😂
🍉 @qarpuz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فک نمیکردم جایگیریِ داور طناب کشی
انقدر مهم باشه😂😂
🍉 @qarpuz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این چه پرنده ای هست ؟😐😂
نگاه ناجوری داره😂
🍉 @qarpuz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونجا که لیوانش غیب میشه😂.
🍉 @qarpuz
❇️درس های علامه طباطبایی برای جامعه امروز
🔻حجتالاسلاموالمسلمین شریفی در آئین بزرگداشت علامه طباطبایی در قم
◻️ علامه طباطبایی با همه سختیها پشتوانه فکری یک تمدن را فراهم کرد
◻️"تواضع بینظیر علامه طباطبایی: هنگام تدریس همسطح شاگردان مینشست و میگفت اگر یک وجب بالاتر بنشینم نمیتوانم کلمهای بگویم"
◻️ "علامه طباطبایی با دیدن خلأ در برنامه درسی حوزه، درس تفسیر و فلسفه را آغاز کرد. امروز ۲۷۰ درس فلسفه و ۲۶۶ درس تفسیر در حوزه علمیه قم برگزار میشود"
◻️ "روزهداری عارفانه: علامه طباطبایی روزه خود را با بوسه بر ضریح حضرت معصومه(س) افطار میکرد"
◻️ "هر هفته از قم به تهران میرفت تا به سؤالات دانشجویان پاسخ دهد؛ معتقد بود اندیشه شیعه قدرت پاسخگویی به هر پرسشی را دارد"
◻️"از شاگردان برجسته علامه: شهید مطهری، شهید مفتح، شهید قدوسی، شهید باهنر، آیتالله مصباح و آیتالله امینی"
🍉 @qarpuz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️شکست آمریکا در برابر اراده مردم ایران!
از ابتدای انقلاب همه رئیسجمهورهای آمریکا در مقابل جمهوری اسلامی ایران ایستادند
از کارتر گرفته تا ترامپ سبک مغز و بایدن بی هوش و حواس.
البتّه ضربههایی هم وارد کردند اما نتوانستند جمهوری اسلامی رو متوقّف کنند.
خب، حالا ما در مقابل یک چنین وضعی قرار داریم.
من عرض میکنم وظیفهی همهی ما این است که بدانیم باید پیشرفت کنیم.
وقتی شما اقتدار پیدا کردید، دشمن نمیتواند نگاهِ چپ به شما بکند.
#ایران_قوی
#جهاد_تبیین
🍉 @qarpuz
۳امتیاز مهم دست یابی به فناوری نانو حباب
استفاده از فناوری نانو در حوزه ساخت حباب نقش بسزایی در صنایع کشاورزی، شیکلات و آب و فاضلاب دارد.
ایران جز کشورهای محدود در حوزه فناوری نانو حباب است که توانستهاست در بخش صنعتی نیز به صورت گسترده مورد بهره برداری قرار گیرد.
مدیریت مصرف انرژی، امکان رقابت در بازار بین المللی و بهبود کیفیت مواد صنعتی از جمله عواید این فناوری برای کشور است.
#ایران_قوی
#جهاد_تبیین
🍉 @qarpuz
همسر مخلص و قهرمان حبيب بن مظاهر
مسلم بن عوسجه و حبيب بن مظاهر، هر دو پير مرد و از يك فاميل يعنى از بنى اسد بودند و در كوفه سكونت داشتند، و در عصر خلافت امام على (علیه السلام ) از ياران صميمى آنحضرت به شمار مى آمدند.
هنگامى كه حضرت مسلم (ع ) به نمايندگى از امام حسين (ع ) به كوفه آمد، اين دو نفر در بيعت گرفتن از مردم براى حضرت مسلم (ع ) كوشش فراوان كردند، تا وقتى كه عبيداللّه بن زياد وارد كوفه شد، و مردم را از حكومت يزيد ترساند، و مردم مسلم (ع ) را تنها گذاشتند و سرانجام آنحضرت در يك جنگ نابرابر، اسير شده و به دستور ابن زياد او را به شهادت رساندند، بنى اسد در اين شرائط سخت ، مسلم بن عوسجه و حبيب بن مظاهر را از گزند دژخيمان ابن زياد مخفى نمودند، و بعد اين دو نفر مخفيانه خود را به كربلا رساندند و به سپاه امام حسين (ع ) ملحق شدند و به شهادت رسيدند.
حبيب بن مظاهر، كه بيش از 75 سال داشت و از اصحاب پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) به شمار مى آمد، در كوفه مخفى بود و تقيه مى كرد و درصدد بود كه در يك فرصت مناسبى از كوفه بيرون آمده و خود را به سپاه امام حسين (ع ) برساند.
او همسر متعهد و قهرمانى داشت ، كه بسيار علاقمند بود تا شوهرش به فيض عظماى سعادت يارى امام حسين (ع ) نائل گردد.
حبيب چريك پيرى بود كه سعى داشت كسى از مخفيگاه او و تصميم او در ملحق شدن به سپاه امام حسين (ع ) آگاه نگردد، حتى تصميم خو را به به همسرش نيز نمى گفت ، تا مبادا تصميم او از زبان همسرش به بيرون از خانه درز پيدا كند.
امام حسين (ع ) با كاروان خود از مكه بيرون آمده بودند و به سوى عراق حركت مى كردند، در همين وقت امام براى حبيب نامه اى نوشت و توسط شخصى آن را به كوفه فرستاد.
تا روزى حبيب كنار همسرش بود، در خانه را زدند، حبيب برخاست و پشت در رفت و قاصدى را ديد كه نامه امام حسين (ع ) را براى او آورده است ، نامه را گرفت و نزد همسرش بازگشت و آن نامه را خواند كه چنين نوشته شده بود:
اين نامه اى است از حسين فرزند على بن ابيطالب (ع ) به سوى مرد دانا حبيب بن مظاهر، اما بعد: حبيب تو خويشاوندى مرا از پيغمبر (ص ) مى دانى ، و تو از هركس ما را بهتر مى شناسى ، تو مرد بلند طبع (آزاده ) و غيرتمند هستى ، پس در يارى ما كوتاهى نكن كه در روز قيامت جدم رسول خدا (ص ) پاداش تو را خواهد داد.
حبيب در فكر آن بود كسى از نامه و تصميم او براى رفتن يارى امام حسين (ع ) مطّلع نشود، تا مبادا جاسوسان جريان او را گزارش بدهند، از اين رو وقتى كه بستگان او پس از اطلاع از نامه ، از او پرسيدند: اكنون چه قصد دارى ؟
او تقيه مى كرد و مى گفت : من پير شده ام و از من كارى ساخته نيست ، همسرش در ظاهر دريافت كه حبيب از رفتن براى يارى امام حسين (ع ) سهل انگارى مى كند، به حبيب گفت : گويا براى رفتن به سوى كربلا براى يارى حسين (ع ) تمايل ندارى .
حبيب خواست همسرش را امتحان كند، به او گفت : آرى تمايل ندارم .
همسرش گريه كرد و گفت : اى حبيب ! آيا سخن پيامبر (ص ) را در شاءن امام حسين (ع ) فراموش كرده اى كه فرمود:
ولداى هذان سيّدا شباب اهل الجنّة و هما امامان قاما اوقعدا...
دو پسرم اين نفر (حسن و حسين ) دو آقاى جوانان اهل بهشت هستند و اين دو، دو امام مى باشند خواه قيام كنند و خواه قيام نكنند، نامه امام حسين (ع ) به تو رسيده و تو را به يارى مى طلبد، آيا جواب مثبت نمى دهى .
حبيب گفت : ترس آن دارم كه بچه هايم يتيم شوند و تو بيوه گردى .
همسر گفت : ما به بانوان و دختران و يتيمان بنى هاشم اقتدا مى كنيم ، خداوند ما را كافى است .
وقتى كه حبيب ، همسرش را آماده يافت ، حقيقت را به او گفت ، و براى او دعاى خير كرد.
هنگام حركت حبيب ، همسرش به او گفت : من حاجتى به تو دارم .
حبيب گفت : آن چيست .
همسر گفت : وقتى كه به محضر امام حسين (ع ) رسيدى دستها و پاهايش را به نيابت از من ببوس ، و سلام مرا به او برسان .
حبيب گفت : بسيار خوب .
در نقل ديگر آمده : حبيب از راه احتياط به همسرش گفت : من ديگر پير شده ام ، از سالخوردگان چه كار آيد؟
همسرش از اندوهى جانكاه همراه با خشم برخاست و روسرى خود را از سرش كشيد و بر سر حبيب انداخت و گفت : اكنون كه نمى روى مانند زنان در خانه بنشين ، سپس با آهى جانسوز فرياد زد: اى حسين ! كاش مرد بودم و مى آمدم در ركاب تو مى جنگيدم تا جانم را نثار تو كنم .
حبيب وقتى كه اخلاص و محبت همسرش را دريافت ، خاطرش آرام گرفت و به او گفت :
همسرم ! آسوده باش ، چشمت را روشن خواهم كرد و اين ريش سفيد را با خون گلويم رنگين مى نمايم ، خاطرت آرام باشد.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
🍉 @qarpuz