📢 تأملاتی در ماهیت #علوم_انسانی_اسلامی
دکتر #علی_سعیدی
🔸 آیا «علوم انسانی اسلامی» ماهیتی مرکب از «علم»، «انسانی» و «اسلامی» است؟ اگر قائل به این ترکیب شویم باید از ابتدا شروع کنیم و ببینیم علم چیست؟ و سپس مبنای دستهبندی آن به انسانی و غیر انسانی (طبیعی) چیست و نهایتا برسیم به اینکه علوم انسانی «اسلامی» چیست و چه تمایزی با علوم انسانی «غیراسلامی» دارد؟
🔸برای اینکه وارد مباحث گستردۀ علمشناسی نشویم، صرفاً علم را با غیرعلم مقایسه میکنیم تا وجوه تمایز آن را بازشناسیم. در نگاهی تاریخی، آنچه امروز بهعنوان «علوم انسانی» میشناسیم، ریشه در جنبش روشنفکری قرن هفدهم و هجدهم اروپا دارد. اگرچه این جنبش را از زوایای گوناگونی میتواند بررسی کرد، آنچه در اینجا مهم است تأکید این جنبش بر چیزی به نام science و کنارگذاشتن انواع دیگر معرفتها (knowledge) شامل خرافات، سحر و جادو، خواب و رؤیا، حدس و گمان، وحی و الهام و... بود. وجه تمایز علم در تعابیری چون دقت، آفاقیت، قابلیت اندازهگیری، ملموسبودن، عاریبودناز جهتگیری و ارزشها در مقابل ابهام، انفسیت، ناملموسبودن، ایدئولوژیکبودن و... بود. جنبش روشنفکری بر این باور بود که با تکیه بر روش علمی (عقلانیت) میتوان به معارفی (نظریاتی) دست یافت که جهانشمول، خدشهناپذیر، واقعیتنما و بهدور از ارزشها و سلائق و دیدگاهها و تمایلات و تعلقات شخصی باشد. روشنفکران نمونۀ موفق اینگونه علوم را در «علوم طبیعی» میدیدند و تلاش میکردند به همان شیوهای که علوم طبیعی مانند فیزیک و شیمی و زیستشناسی و ستارهشناسی توانستند بهگمان آنها به تبیین «بهتر» از واقعیت و پیشبینی و کنترل آن بپردازند، در علوم اجتماعی نیز با تمسک به روش علمی و با کمک عقل (reason) و بدون نیاز به هیچ معرفت دیگر (معارف غیرعلمی ازجمله دین و مذهب و سحر و جادو و خرافات و...) میتوان به شناخت و تنظیم امور انسانی و اجتماعی پرداخت. بحث در این باره بسیار گسترده است و دراینجا قصد ورود به آن را ندارم و تنها میخواهم بگویم اگر بپذیریم که «علوم انسانی اسلامی» ماهیت ترکیبی دارد، بدان معناست که در مرحلۀ اول به علمبودن آن اعتراف میکنیم باید آن را متمایز از غیرعلم بدانیم.
🔸اما مشکل جایی رخ میدهد که برخی از گزارههایی که علوم انسانی/اجتماعی با روش علمی بدان رسیدهاند با برخی از «آموزههای دینی» تعارض پیدا میکند. مثلاً دلالتهای نظریه پولی در دانش اقتصاد با تحریم بهره در اسلام تعارض پیدا میکند. اینجا محل زایش «علوم انسانی اسلامی» در معنای مرسوم آن است. برخی از متفکران، در مقام عمل، آموزههای دینی اسلام را قیودی سلبی برای گزارههای علمی درنظر میگیرند بدون اینک متعرض ماهیت گزارههای علمی شوند؛ بهبیان دیگر، این عده اسلام را حاوی مجموعهای از قیود شامل منع ربا، منع غرر، منع ضرر و منع اکل مال بباطل میدانند و گزارههای علمی را درچارچوب این قیود میپذیرند و اجرایی میکنند. این نگاه دربارۀ بسیاری دیگر از قواعد و احکام اسلامی که جنبۀ ایجابی دارند ساکت است مثلا عدالت، توزیع ثروت، اصول ناظر به بهرهبرداری از منابع طبیعی (انفال)، تکالیف ایجابی شرعی مانند خمس و زکات و خراج و... .
🔸 برخی دیگر، آموزههای دینی را سیاستهای کلی میدانند و علم را شامل راهکارها و قواعد جزئی که برای پیادهسازی آن سیاستهای کلی میتوان از آن استفاده کرد. در این نگاه، اسلام دربارۀ خوببودن عدالت، رفاه، رشد و بدبودن فقر، رکود و بیکاری صحبت میکند و جهتگیریهای کلی را نشان میدهد و علم دربارۀ چگونگی برقراری یا حذف آنها از جامعه بحث میکند. این عده قائل به تفکیک مکتب و علم هستند و در عین حال، آن دو را متکامل و متعاضد میدانند. اما این نگاه دربارۀ آموزهها و احکام جزئی اسلام که خودش راهکارهایی برای تحقق اهداف کلی اسلام است بحث نمیکند ضمن اینکه از اسلام تصویری صوری و بیاثر ارائه میدهد چون کار اسلام فقط تصدیق خوبیها و رد بدیهاست و این صرفا یک توتولوژی (اینهمانی) است.
ادامه در پست بعدی...
🆔 @QasdWay
ادامه از پست قبلی...
📢 تأملاتی در ماهیت #علوم_انسانی_اسلامی
دکتر #علی_سعیدی
🔸علاوه بر تقلیل اسلام در این نگاهها، تصویری که از علم مفروض گرفته شده است بسیار قابل خدشه است. اگر ما تعریف روشنفکری از علم را بپذیریم، نمیتوانیم آن را با غیرعلم (که از نگاه جنبش روشنفکری شامل کتاب و سنت هم میشود) حد بزنیم و این کار را بکنیم دچار تناقض شدهایم! علم و روش علمی و عقلانیت مدرن برای این ایجاد شد که غیرعلم را کنار بزند و ما درست در جایی که علم دارد ثمره میدهد، آن را کنار میگذاریم. علاوهبراین، علم به معنای مدرن آن، امری عاری از ارزش و بدون جهت نیست و بسیاری از ارزشهای جنبش روشنفکری در آن نهفته است و این ارزشها در موارد متعددی با ارزشهای دینی در تعارض است. بهبیان دیگر، غایت و رسالت اصلی علم مدرن، تنظیم و تدبیر و ساماندادن جامعۀ اروپای مدرن است و از سوی دیگر، شریعت و آموزههای اسلامی هم بهدنبال تنظیم و تدبیر و ساماندهی جامعۀ مسلمانان است و این دو در تمام سطوح معرفتی با هم تعارض دارند.
🔸سؤال این است که اگر در اسلام آموزههایی ناظر به تنظیم امور انسانی و اجتماعات انسانی وجود دارد، اساساً چه نیازی به «علم» (درمعنای جنبش روشنفکری!) است؟ آن آموزهها از کجا آمدهاند و آیا با همانها و بدون نیاز به آنچه روشنفکران در جنبش روشنفکری دنبال میکردند، نمیتوان جامعه را سامان داد؟
🆔 @QasdWay
✍🏻#علوم_انسانی_اسلامی؛ مسئله یا پاسخ؟!
دکتر #علی_سعیدی
🔸آیا علوم انسانی اسلامی خودش «مسئلۀ» ماست یا اینکه این علوم «پاسخی به مسائل» ماست؟ اگر علوم انسانی اسلامی خودش مسئله باشد یعنی ما از ابتدا قصد داریم چیزی همارز علوم انسانی در غرب داشته باشیم اما اینکه چه دردی از کشور را درمان میکند یا چگونه با مشکلات کشور مرتبط میشود یا اساساً اهمیتی پیدا نمیکند یا اینکه در درجۀ دوم اهمیت قرار میگیرد.
🔸«مسئلهدانستن» علوم انسانی خودش ما را دچار تعارضی جدی و بنیانبرافکن میسازد: از یک سو میخواهیم مانند غربیها «علوم انسانی» داشته باشیم و از سوی دیگر نمیدانیم که این علوم اگر نسخۀ اسلامی آن هم تولید شود، به چه دردی میخورد.
🔸علوم انسانی در اروپا و در جریان #جنبش_روشنفکری قرن هفدهم و هجدهم، به منظور حل مشکلات و مسائل اروپای آن روز بهتدریج تدوین یافت. دغدغۀ متفکران اروپایی، حل مشکلات امپراتوریهای خود بود: اسمیت و ریکاردو و استوارت میل و کینز به دنبال حل مشکلات اقتصادی امپراتوری #انگلستان بودند و در هر برههای، بسته به اقتضائات عصر خود، نسخۀ متفاوت و بعضاً متعارضی را برای ادارۀ مستعمرات انگلستان ارائه میکردند. این راهکارها که تحت عنوان نظریات اقتصادی مطرح میشود، لزوما دارای سیر تکاملی و روبهپیشرفت برای ساخت دانشی به نام #اقتصاد نیست بلکه هر کدام از آنها در بازۀ زمانی خود، صرفا به مسئلهای از مسائل انگلستان پرداخته است.
🔸یکزمان دیدگاههای مرکانتیلیستی بهتر میتوانست منافع انگلستان را تأمین کند، یک زمان اندیشههای بازارگرای اسمیت، یک زمان ورود ریاضیات میتوانست دربرابر گسترش مارکسیزم مقاومت کند، یک زمان در همان انگلستان دخالت گستردۀ دولت در نظریه کینز توجیه میشود و زمانی دیگر، آزادسازی و خصوصیسازی تاچر برای انگلستان راهگشاست. تنها مضمون محوری در تمام نظریات اقتصادی جریان غالب آنگلوساکسونی، «حفظ منافع امپراتوری بریتانیا» و از جنگ جهانی دوم به بعد، «حفظ سلطۀ ایالات متحده» است.
🔸وجود منظومۀ متشکلی از اندیشههای اقتصادی تحت عنوان #علم_اقتصاد جهانشمول و غیرتاریخمند افسانهای است که برای حفظ و تحکیم سلطۀ فکری استعمار انگلستان و آمریکا در گوش سایر کشورها و ازجمله کشورهای اسلامی خوانده شده است.
🔸وقتی علوم انسانی اسلامی خودش مسئله باشد، یعنی اقتصاد اسلامی خودش به عنوان یک علم، موضوعیت پیدا کند، دیگر بهدنبال حل مشکلات جامعه ازطریق آن نخواهیم بود بلکه اقتصاد اسلامی هم چیزی مانند هزاران نماد غربی خواهد بود که با اندک تصرفات روبنایی در آن، وارد کشور کردهایم؛ چیزی مانند فروشگاههای زنجیرهای و مالها که امروزه مثل قارچ در سراسر کشور میرویند غافل از اینکه اینگونه فروشگاههای بزرگ در اقتصادهای غربی برای ترغیب مردمشان به خرید کالاهای تولیدی خودشان (نیاز اقتصاد ملیشان) بوده است اما در کشور ما این مراکز به دروازۀ ترویج مصرفگرایی و فروش محصولات وارداتی و بعضاً قاچاق تبدیل شده بدون اینکه به تولید داخلی در کشور ما خدمتی کرده باشد.
🔸غلبۀ نگاه مسئلهبودن خود اقتصاد اسلامی و به طور کلی خود علوم انسانی اسلامی، باعث گسترش رویکردهایی در این علوم شده است که صرفاً به اسلامیزهکردن اندیشههای غربی اکتفا میکنند و هرآنچه از غرب میآید را بهعنوان دستاورد جدید علمی و در مرز دانش تلقی میکنند غافل از اینکه هر نظریۀ تازهای به دنبال حل مشکل تازهای از غرب است! و ما اگر واقعا دنبال علوم انسانی اسلامی و اقتصاد اسلامی هستیم، باید نظریاتی تولید کنیم که «پاسخی» برای مشکلات جاری کشور باشد نه صرفاً درگیر بیان تفاوتها در مبانی جهانشناختی و انسانشناختی و روششناختی و... . با این نگاه، علوم انسانی اسلامی ارتباط خود را با مسائل واقعی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی کشور پیدا کرده و با حل مشکلات عینی کشور، جایگاه واقعی خود را در جامعه پیدا خواهند کرد.
🆔 @QasdWay