eitaa logo
کانال قزوین سلام 💠
2.4هزار دنبال‌کننده
110.6هزار عکس
28.2هزار ویدیو
585 فایل
امید مانند ستونی است که جهان را سرپا نگه می‌دارد. امید آفرینی سر مشق و سر تیتر ماست مقام معظم رهبری: هر کسی مردم را از آینده‌ نا امید کند برای دشمن کار می کند چه بداند و چه نداند
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دوستداران ولایت
🗡 در این بین سرداران نادر که میدانستند اگر نادر بدستور شاه تهماسب سپاه خراسان را منحل و خود بفرمان شاه به تنهائی ، به اصفهان برود مرگش حتمی خواهد بود با نگرانی بسیار منتظر بودند تا فرمانده دلاورشان از کنج انزوا و عزلت بیرون آمده و نگرانی های عمیق همگان را برطرف نماید ، یکهفته گذشت ولی از نادر خبری نشد و هیچکس نیز جرات نمی کرد پادرمیانی کند ، لذا چند تن از سرداران نادر که می دانستند وی به حسینقلی خان زنگنه فرمانده سپاه لرستان ، علاقه وافری دارد از او خواهش کردند به کلات رفته و نادر را از گوشه نشینی بدرآوَرَد ، حسینقلی خان با اصرار دیگر همرزمانش ، با تشویش و دلهره از عتاب و خطاب نادر ، عاقبت راضی شد به دیدار نادر در دژ کلات برود حسینقلی خان به دژ کلات رسید و مستقیما نزد نادر رفت ، نادر با گرمی او را در آغوش گرفت و به اندرون دعوت کرد ، حسینقلی خان مراتب جان نثاری خود و دیگر سرداران را بعرض نادر رسانید و اطمینان داد تا آخرین لحظه و در هر شرایطی گوش به فرمان نادر خواهند بود ، و از نادر درخواست کرد به مشهد بیاید از سخنانی که بین این دو سردار ‌گذشت کسی اطلاع چندانی ندارد ولی هر چه بود نتیجه اش ، آمدن نادر به مشهد گردید ، مردم مشهد که از پیمان نامه ننگین شاه و دستور وی مبنی بر انحلال ارتش خراسان آگاهی یافته بودند ، با فریادهای زنده باد نادر زنده باد سپهسالار ، مرده باد شاه تهماسب به پیشواز نادر آمدند و از او خواستند با حمله به اصفهان ، شاه تهماسب را که مانند پدرش شاه سلطان حسین ، کشور را به مرز نیستی و نابودی کشانده ، از سلطنت خلع و خود ، بر تخت سلطنت ایران تکیه زند در این حال ، نادر بر بالای بلندی ایستاد ، پیکر رشید و نیرومند و چهره آفتاب سوخته اش ، با آن چشمان نافذ و گیرایش که کمتر کسی جرات نگاه کردن مستقیم به آن را داشت مردم را وادار به سکوت کرده و با قدردانی از ابراز احساسات مردم اینچنین گفت من داماد شاه تهماسب هستم ، و برای یکپارچگی ایران عزیز ، ارزش زیادی قائلم ، آیا فکر نمی کنید بر اثر جنگ میان من و پادشاه ، بخش های دیگری از کشور به زیر سلطه بیگانگان برود و یاغیان و سرکشان شرور ریز و درشت دیگری از گوشه و کنار این آب و خاک ، سربلند کنند ، از آن گذشته آیا شرم آور نیست که سربازی کوچکی مثل من ، بر علیه پادشاه کشورش قد علم کند ، از آن گذشته سلسله صفویه قبل از اینکه اسیر دست عده ای راحت طلب و سودجو و رمال و فالگیر شود ، دویست و بیست سال برای این مرز و بوم ، افتخار و سربلندی و رفاه به ارمغان آورده و جمعیت پنج میلیونی و پراکنده ایران را به شصت میلیون نفر رسانیده ، لذا به هر ترتیبی که هست نباید به احترام و اقتدار این خاندان که باعث یکپارچگی ایران است ، خدشه ای وارد شود  مردم‌ از نادر خواستند بهیچ وجه ارتش خراسان را منحل نکند و به ترتیبی که خود می داند عمل کند  سرداران نادر که پی برده بودند نادر بعلت ملاحظات ببن المللی و منطقه ای ، حاضر به برانداختن سلطنت صفویان نیست چاره را در قدرت نمایی محدود سپهسالار در مقابل شاه تهماسب دیدند ، نادر به شرط در محفوظ بودن مقام شامخ سلطنت شاه تهماسب ، پیشنهاد آنان را پذیرفت و سپاه خراسان به فرماندهی نادر برای اعتراض به قطعنامه ننگین بغداد و انحلال ارتش به سوی پایتخت حرکت کرد نادر برای اینکه شائبه و توهم شورش ایجاد نشود ، سپاه شصت هزار نفره اش را به ده قسمت تقسیم کرد و دستور داد هر کدام از مسیری جداگانه و آهسته ظرف یکماه به سوی پایتخت حرکت کنند و در موعد مقرر در بیرون دروازه های اصفهان به یکدیگر ملحق شوند نادر مسیر حرکت خود را از ناحیه ترکمنستان و گرگان و مازندران و گیلان برگزید و در ابتدا به ترکمانان که از انحلال ارتش ایران آگاه شده بودند و سر به شورش برداشته بودند تاخت و در جنگی یک روزه آنان را شکست داد و در خاتمه ، هزار نفر از آنان به خدمت در سپاه نادر درآمدند خبر حرکت نیروهای نادر به گرگان و مازندران و گیلان رسید ، روس ها تصور کردند نادر برای سرکوبی آنان در حرکت است ، لذا بدستور تزار روس ، سراسیمه نیروهای خود را واپس کشیده و شهرهای ایران را که طی پیمان نامه ای سراسر حقارت آمیز اشغال کرده بودند را وانهاده به آنسوی مرزها عقب نشستند ، خبر عقب نشینی روس ها به نادر رسید ، لذا دستور داد نامه ای به دربار عثمانی به شرح ذیل بفرستند به نام خدا - پیمانی که از سوی شاه تهماسب با شما بسته شده ، هیچگونه مشروعیتی ندارد ، ملت سرافراز ایران حاضر نیست حتی یک وجب از خاک کشورش را در دست بیگانگان بببند ، صلاح شما در آن است که بلافاصله شهرهائی را که اشغال کرده اید را بیدرنگ تخلیه کنید و بدون فوت وقت نیز ، اسیران ایرانی را آزاد نمائید
هدایت شده از دوستداران ولایت
خرمی: 🗡 پس از خاتمه مراسم نادر برای اجرای مراسم تاجگذاری بسوی اصفهان حرکت کرد ، در طول مسیر به نادر خبر دادند علیمراد خان سرکرده ایل بختیاری سلطنت نادر شاه را نپذیرفته و اعلام نموده به سلسله صفویه وفادار است و به نادر شاه اعلام جنگ نموده ، نادر شاه پس از رسیدن به اصفهان ، دو روز پس از تاجگذاری لباس رزم پوشید و لشگری بیست هزار نفره آراسته و برای جنگ با علیمراد خان بسوی ایل بختیاری حرکت کرد علیمراد خان که از بالای کوههای منطقه ، سیاهی سپاهیان نادر را می دید بیدرنگ با سرداران خود جلسه ای تشکیل داد و گفت ، خوشبختانه فرمانده سپاهی که در حال نزدیک شدن به ماست شخص نادر است ، و همانطور که میدانید عادت نادر ، فرماندهی سپاهیانش از راه دور نیست و خود پیشاپیش افرادش شمشیر می زند ، من افراد زبده ای را مامور کرده ام که در غوغای جنگ بسوی نادر تاخته و او را از پای درآورند علیمراد خان که در بالای ارتفاعات منطقه سنگر گرفته بود به محض رسیدن سپاهیان نادر به دویست متری آنان ، فرمان حمله داد ، سپاهیان ایل بختیاری از پهلوی چپ و راست به دو ستون نیروهای دولتی یورش آوردند ولی پس از رسیدن به سی متری سپاهیان نادر ناگهان با تفنگچی هایی روبرو شدند که بدون وقفه بر آنان آتش می گشودند بطوریکه نیمی از افراد مهاجم ایل بختیاری قبل از نزدیک شدن به نیروهای دولتی تیرباران شده و از هر گونه اقدامی بازماندند ولی بقیه آنها خود را به سپاهیان دولت رسانده و جنگی خونین آغاز شد در میان غوغای جنگ که دو طرف با شدت و حرارت تمام بسوی هم می تاختند پنجاه نفر از نیروهای زبده ایل بختیاری از کمینگاههای خود بیرون آمده و مانند برق و باد بسوی نادرشاه که در قلب درگیری ها در حال شمشیر زدن بود تاختند نادرشاه بلافاصله پی برد ، گروهی که یکراست بسوی او در حال تاختن هستند قصد جانش را دارند ، در این حال همگان دیدند نادرشاه که به سختی به خشم آمده بود با کشیدن تبرزین خود و با سر دادن نعره ای عجیب و رعب آور ، به میان آنان رفت و در چشم بهم زدنی گروهی از آنان را بخاک انداخت سرداران همیشه نگران نادر ، در حمایت از وی به قلب درگیری شتافتند ، نادرشاه دستور داد مهاجمان را بیرحمانه بکشند ، مدت زمان زیادی طول نکشید که تمامی مهاجمان کشته و سپاهیان علیمراد خان یا کشته شدند و یا فرار را بر قرار ترجیح دادند علیمراد خان که پی برد حریف نادر نیست دست به عقب نشینی زد ولی نادر دستور داد با سرعت تمام بدنبال علیمراد خان و یارانش بتازند ، علیمراد خان از پلی که در آن منطقه بر روی رودخانه ای زده شده بود گذشت و سپس دستور به تخریب و انفجار پل را صادر کرد ، نادر و یارانش پس از دیدن پل تخریب شده بیدرنگ با بریدن درختان منطقه ، پلی جدید ساخته و بدون توقف به تعقیب علیمراد خان پرداختند علیمراد خان که می دانست نادر کسی نیست که او را رها کند به همراهانش دستور داد همگی در میان کوهها هر کدام در گوشه ای پنهان شوند تا پس از بازگشت نادر ،  مجددا بتوانند لشگر دیگری آراسته و به حمایت از شاه تهماسب بپردازند ، یاران علیمراد خان هر یک به گوشه ای رفته و پنهان شدند و خود علیمراد خان بسوی کوههای زاگورکش در حوالی دزفول براه افتاد و در نقطه ای دور و با تهیه آذوقه چند ماهه ، بهمراه عده ای از هواخواهانش درون غاری پنهان شد نادر بمدت پانزده روز در کوه و دشت ، و روستا به روستا بدنبال علیمراد خان می گشت ، مردم که تا به حال شاه ندیده بودند شگفت زده سراپای نادر را که لباس ساده ای به تن داشت را می دیدند ، در این پانزده روز نادر مسائل زیادی را در زمینه خواسته ها و کمبودهای مردم آموخت که در زندگی آینده وی و برخوردش با دولتمردان موثر بود صبح بسیار زود یکی از روزهای گرم تابستان نادر با لباس مبدل و روستائی سوار بر اسبش شد تا بصورت گمنام در روستاهای اطراف پرسه ای بزند و نشانی از علیمراد خان بیابد ، رفته رفته آفتاب بالا می آمد ، نادر گرسنه شد و از خورجین اسبش مقداری نان و پنیر و گردو در آورد و همینطور که بر روی اسب راه می پیمود صبحانه میخورد ، کم کم آفتاب بالاتر آمد و تشنگی به نادر فشار می آورد ، او با دیدن تعدادی درخت در پای تپه ای به وجود آب در آن محل پی برد و به تاخت خود را به آنجا رسانید ، چشمه زلالی دید و پیرزنی که در حال پر کردن کوزه خود بود ، نادر که از تشنگی بی تاب شده بود از اسب خود پیاده شد تا آبی بنوشد دوستداران ولايت https://eitaa.com/doostdaranvelayat
اینجوری اگه پیش بره ،مراحل بعدی وفاق: نه به حجاب نه به خانواده نه به قداست مادر نه به حقوق زن نه به حقوق مرد نه به حقوق مجرد نه به فرهنگ و تمدن ایران نه به حکم پوشش الهی نه به غیرت نه به حلال زادگی نه به ازدواج نه به جنسیت نه به شرف نه به آبرو نه به تمام ارزشهای اخلاقی و انسانی و من در آوردی 🤷‍♂