eitaa logo
قصه‌ی شب
5هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
0 فایل
بچه که بودم هرشب از رادیو قصه‌های زیبایی پخش میشد...🎶 و ما هر روز منتظر بودیم تا ببینیم ادامه‌ی داستان چی میشه. الان دوست دارم قصه هایی که شنیدم رو شما هم گوش کنید ♥️ 🆔 @qheseyeshab
مشاهده در ایتا
دانلود
دسترسی سریع ماجراهای هویت https://eitaa.com/5558041/354 انجمن سرخ مویان https://eitaa.com/5558041/355 الماس گمشده https://eitaa.com/5558041/356 عهد نامه‌ی دریایی https://eitaa.com/5558041/357 دوچرخه‌سوار تنها https://eitaa.com/5558041/358 ارباب رجوع سرشناس https://eitaa.com/5558041/359 تقصیر https://eitaa.com/5558041/377 آدمک‌ها https://eitaa.com/5558041/384 آلشهای سرخ https://eitaa.com/5558041/388 مرد لب کج https://eitaa.com/5558041/389
🌸🍃 با ما همراه باشید داستان‌های جذاب ادامه دارد ...
قصه ی شبآلشهای سرخ.mp3
زمان: حجم: 34.87M
🌳 آلشهای سرخ به دختری جوان به نام «وایولت هانتر» در یک مؤسسه‌ی کاریابی پیشنهاد شغل معلمی سرخانه، با حقوق بسیار بالا و شرایط عجیب، می‌شود. «شرلوک هلمز» نامه‌ای را از «وایولت هانتر» با این عنوان دریافت می‌کند: «بسیار مایلم که در رابطه با پذیرفتن یا نپذیرفتن شغلی که به‌عنوان معلم سرخانه به من پیشنهاد شده‌است، با شما مشورت کنم. اگر اسباب ناراحتی شما نباشد، فردا صبح ساعت ده‌ونیم به خدمت شما خواهم رسید.» درابتدا فکر می‌کند که این ماجرا بسیار کم‌اهمیت است، اما با ورود خانم جوان و صحبت کردن با او ماجرا برایش جذاب می‌شود و به‌دنبال حل معمای آن می‌رود. 📚 قصه‌ی شب https://eitaa.com/joinchat/3474522196C60cdbe7778
قصه ی شبمرد لب کج1.mp3
زمان: حجم: 18.11M
👤 مرد لب کج فصل ۱ ماجرا از زبان جان واتسون روایت می شود : « من که دکتر واتسون نام دارم، قبلا به عنوان پزشک در ارتش خدمت می کردم؛ اما کمی بعد به صورت خصوصی به طبابت پرداختم...». ... در یکی از شبها که از ملاقات یکی از بیمارانم بازمی گشتم، را در خیابان دیدم که طبق معمول در حال انجام تحقیقات درباره یک پرونده بود. موضوع به آقای نِویل سَنت کِلِر خبرنگار مربوط می شد. او در روستای لی ویلایی داشت که به اتفاق خانواده اش در آنجا زندگی می کرد. روزی همسرش به طور اتفاقی او را در یک ساختمان در شهر می بیند، ولی در یک لحظه ناپدید می شود. خانم سنت به همراه نیروهای پلیس به جست و جوی او می رود، اما او را نمی یابد. آنها به شخصی که در آن ساختمان گدایی می کرد مشکوک می شوند و او را به اداره ی پلیس می برند. هولمز برای ادامه ی تحقیقات مجبور بود به خانه ی او برود. ما با هم به روستای لی به راه افتادیم. پاسی از شب گذشته بود که به منزل او رسیدیم. همسر او از شدت ناراحتی بیدار مانده بود تا شاید خبری از همسرش به دست آورد.» 📚 قصه‌ی شب https://eitaa.com/joinchat/3474522196C60cdbe7778
🌸🍃 به نام خداوند بخشنده مهربان خدایا مراقب همه باش و دستمونو رها نکن
دسترسی سریع ⏬ 🅾 داستان https://eitaa.com/5558041/385 فصل ۱ https://eitaa.com/5558041/364 فصل ۲ https://eitaa.com/5558041/365 فصل ۳ https://eitaa.com/5558041/366 فصل ۴ https://eitaa.com/5558041/367 فصل ۵ https://eitaa.com/5558041/368 فصل ۶ https://eitaa.com/5558041/370 فصل ۷ https://eitaa.com/5558041/371 فصل ۸ https://eitaa.com/5558041/372 فصل ۹ https://eitaa.com/5558041/373 فصل ۱۰ https://eitaa.com/5558041/374 فصل ۱۱ https://eitaa.com/5558041/392 فصل ۱۲ https://eitaa.com/5558041/393 فصل ۱۳ https://eitaa.com/5558041/394 فصل ۱۴ https://eitaa.com/5558041/395 فصل ۱۵ https://eitaa.com/5558041/396 🅾 ماجراهای هویت https://eitaa.com/5558041/354 انجمن سرخ مویان https://eitaa.com/5558041/355 الماس گمشده https://eitaa.com/5558041/356 عهد نامه‌ی دریایی https://eitaa.com/5558041/357 دوچرخه‌سوار تنها https://eitaa.com/5558041/358 ارباب رجوع سرشناس https://eitaa.com/5558041/359 تقصیر https://eitaa.com/5558041/377 آدمک‌ها https://eitaa.com/5558041/384 آلشهای سرخ https://eitaa.com/5558041/388 مرد لب کج https://eitaa.com/5558041/389 🚨برای شنیدن داستان‌های جذاب، با ما همراه باشید 🎧 قصه‌ی شب 🆔@qheseyeshab