✂️ برشی از یک کتاب
🖇 مرحوم شیخ محمد تقی بافقی که با رضاخان در افتاده بود، وقتی در زندان بود، از غذای زندان نمی خورد! مقداری نخودچی و کشمش داشت. هر روز کمی می خورد تا تمام شد.
🖇 بعد از آن که تمام شد رو به طرف آسمان کرد و به عنوان گِله گفت: «خدایا! در قرآنت گفتی: (وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا)، هيچ جنبنده ای در زمین نیست، جز این که رزق او بر خداست. من هم می جنبم و هنوز زنده ام.» 👀
🖇 همان روز یک ملاقاتی از بیرون برایش غذا آورد. ایشان می فرمود: وقتی یادم می افتد که خدا چقدر زود فرستاد، خجالت میکشم. خدا گویی فرمود: شکمو بخور؛ تو طاقتش را نداری! 😖 😬
🖇 این نوع مراقبت مخصوص خداست که پیش از آنکه رقیب باشد، رفیق است. در دعای جوشن کبیر میخوانیم: «یا رَفِيقَ مَنْ لَا رَفِيقَ لَهُ؛ ای رفیق بی رفیقان. منتها مشکل بسیاری از ما که به خدا اعتراض میکنیم و گله مندیم این است که اولاً خوبیها و لطف های خداوند را نمی بینیم؛ ثانیاً، نه تنها خوبی های او را نمی بینیم بلکه بدی هایمان را هم به حساب خدا میگذاریم. 😔
🖇 اگر قرار باشد خداوند بیاید و بگوید ما به تو چه دادیم و تو در عوض چه کردی، خیلی کم می آوریم. 🤦♂
📨 برشی از کتاب: سرنوشت انسان؛ ج ۳، ص ۲۲۰، نوشتهی مسعود عالی
#معرفی_کتاب
#برشی_از_یک_کتاب
💯 ممنون که کانال رو دنبال و مطالب رو با آدرس کانال منتشر می کنید .ヅ
@pajohesh_esfahan
┗━━ೃ⁀➷.🍉━━━┛