هدایت شده از بر پا
منطقه قرمز ۱۹
🔻موقع سال تحویل یاد جریانی افتادم که شیخ علی اصغر محمدی رفیقم که با هم وارد بیمارستان شدیم، برام تعریف کرد. میگفت یه جوونی رو دیدم که آنقدر حالش بد بود که گفتم بعیده زنده بمونه. خیلی حرف نمیزد روحیه اش هم داغون بود.
🔻همه تلاشم رو کردم که لااقل روحیه اش رو عوض کنم. میگفت من میمیرم اما بمیرم زنم چی میشه پسر یک ساله ام چی میشه؟ اون روز بیشتر از هر بیماری کنار تخت او نشستم با او صحبت کردم. میخواستم آرومش کنم و روحیه اش رو عوض کنم.
🔻دیگه باهاش رفیق شده بودم. میگفت یه شب یکی دیگه از طلبه ها هم اومد کنارم. اون شب حالم خیلی بد بود. اون طلبه اومد قرصم رو بهم بده تا بخورم. گفتم نمیتونم بخورم. توان ندارم. من میمیرم. طلبه با محبت و با آرامش خاصی قرصم رو داد و گفت نترس آرزو کن خدا آرزوهات رو میشنوه. قرصم رو خوردم.
🔻این بار با خدا طور دیگه ای مناجات کردم گفتم من کسی نیستم، برای بچه ام هم نمیترسم ، تو خدای بچه من هم هستی. اگر میخواهی منو ببری ببر خانواده ام رو به چه کسی بسپارم بهتر از تو. آماده ام برای مرگ. میگفت احساس کردم کوهی از تکبر و غرور در درونم شکست و فرو ریخت.
🔻احساس میکردم از همیشه به خدا نزدیکترم. حال خوشی داشتم. همیشه از این همه تکبر و غرور خودم بدم میامد به نظرم قبلا رابطه ام با همه بد بود با همسرم با برادرم با همه. ولی بعد از آن احساس کردم دیگه مانع همیشگی در وجودم خرد شد. اون شب احساس کردم حالم خوب شد...
🔻اون جوون مرخص شد. حالش هم خوب شد. رفیقم میگه هنوز باهاش در تماسم بهم میگه کرونا اگر برای همه بد بود ولی برای من سوغاتی های زیادی داشت. با شما طلبه ها رفیق شدم نمیدونم چرا ولی دوست دارم با خدا حرف بزنم. رابطه ام با همه خوب شده. احساس میکنم سبک شدم از همه غرورها و تکبرها.
🔻از وقتی این ماجرا رو شنیدم تا امروز دائم یاد این داستانم. ای خدایی که پیش چشمان موسی تجلی بر کوه کردی و نابودش کردی. بر کوه غرور و تکبر ما هم تجلی کن. ای خدای مقلب القلوب به حق باب الحوائجت،
حول حالنا الی احسن الحال....
@ali_mahdiyan
هدایت شده از بر پا
منطقه قرمز ۲۰
🔻توی بیمارستان به جز رسیدگی به بیمارها، به نیروهای خدماتی هم کمک میکردم. اولین بار یکی صدایم زد و گفت حاج آقا میتونی کمک کنی؟ گفتم چه کار؟ گفت هیچی ملحفه ها رو باید عوض کنیم. هر ملحفه رو باید بر میداشتیم بعد کل تخت رو با مواد ضد عفونی تمیز میکردیم، بعد هم ملحفه جدید روی تخت و متکا و بقیه کارها. اولش بلد نبودم نگاه میکردم. او هم انگار از اینکه هیچی بلد نیستم تعجب کرده بود. گفت صبر کن یک بار انجام میدم تا یاد بگیری.
🔻موقع ضدعفونی و تغییر ملحفه ها دو تا حس متناقض داشتم که خیلی برام جالب بود. احساس خوش اینکه یکی مرخص شده و احساس نگرانی و ناراحتی از اینکه یک نفر جدید داره میاد. قبلا همچین احساسی رو تجربه نکرده بودم.
🔻یک بار یک نفر دیگر گفت این مواد ضد عفونی رو بگیر و کف همه اتاقها رو تی بکش. فکر کنم آب و وایتکس بود. بویی نمیفهمیدم بوی خاصی نداشت از روی نوشته روی ظرفش متوجه شدم. کف اتاقها رو تی میکشیدم. یک بار هم زیر یک تخت را جارو کردم که یک نفر چند دقیقه قبل رویش جان داده بود. نمیدانم چرا به من بدبخت گفتند زیر تخت را تمیز کنم. کلی هم روی تخت و زمین را مواد ضدعفونی ریخته بودند. داخل اتاق شدم روی تخت کناری هم یک نفر دیگر بود که فکر کنم او هم نفسهای آخرش بود. اتاق را جارو کردم. خیلی چیزها روی زمین ریخته بود. که باید جمع میشد. با خودم گفتم مگر من کی هستم؟ هیچ کس؟ بیش از ده سال است زن و مرد کوچه و خیابان به خاطر لباس سربازیم احترامم کرده اند. نکند خیال میکنم کسی هستم؟
🔻بیهوده نیست حضرت مسیح پای حواریون را شست و به آنها یاد داد پای مردم را باید بشویید. این معنای اخلاقی است که امام خمینی یادمان داد. باید خاکسار باشی. خاکسار و نوکر این مردم. مخصوصا بیش از همه ما طلبه ها.
🔻بعضی خیال میکنند طلبگی یعنی فقط پژوهش و کتاب نوشتن و منبر رفتن و مشاوره دادن. خدمت عملی را خلاف زی طلبگی میدانند. اما من طلبگی را از سید علی یاد گرفتم از امام روح الله. از #منشور_روحانیت که امام نوشت وقتی امام میگفت طلبه های رزمنده رساله عملیه نوشتند به مجاهدتشان. با لباس جنگ و عمامه شان.
🔻خمینی یادم داد که طلبه فقط مساله گو نیست او دنبال علمش میدود تا پیاده شدن علم را در جامعه ببیند. اگر میخواهی دین در جامعه پیاده شود باید مردم بخواهند. و این معنای مردمسالاری است. و اگر میخواهی مردم حرکت کنند باید خادم آنها باشی خاکسارشان باشی. تواضع جلوه عبودیت است. باید پیشرو باشی. باید آستین بالا بزنی. باید به جز تحقیق اهل تحقق باشی.
🔻اتاقها را تی میکشیدیم و این باعث شده بود گارد اولیه پرستارها و دکترها نسبت به ما شکسته شود. دوستمان داشتند. یک بار یک پرستار اعتراض کرد که شستن دستگاه تنفس بیماری که تازه از دنیا رفته را به اینها نسپارید. خطرناک است. نمیدانم چرا اما احساس میکردم فضای بخش با ما همراه بود و رفیق.
🔻هنگام تی کشیدن دستورهای بیماران را انجام میدادم. یکی میگفت پنجره را ببند. یکی میگفت دم در دستشویی را بیشتر بکش. یکی میگفت این زیر تخت مرا نکشیدی. خدایا تو هم گناهان مرا همینطور پاک میکنی؟ ای خدای عیسای نبی و حواریینش. ای خدای پیامبر اکرم و اهل بیتش. ما را مبعوث میکنی؟ دلهای ما را زلال میکنی به نام خودت . ای خدای اقرا و ربک الاکرم
@ali_mahdiyan
هدایت شده از بر پا
منطقه قرمز ۲۱
🔻طلبه نیجریه ای زبان فارسی هم خوب بلد نبود ولی التماس میکرد اجازه دهیم بیاید خدمتگزاری بیمارها کند. ما طلبه ها وقتی خودمان یا خانواده مان کم میآوریم میرویم سراغ زندگی این طلبه های خارجی. طرف چند سال است در غربت است و نمیتوانسته به پدر و مادرش سر بزند بمیرم برای خانواده اش. اگر بپرسی چرا ایران چرا قم چرا طلبگی چرا حتی دین؟ فقط یک پاسخ میدهد؛ انقلاب.
🔻طلبه هفده هجده ساله دیشب شیفت شب بوده تا صبح. پریشب هم شیفت شب بوده تا صبح. امروز هم التماس میکند. میگوییم استراحت کن. چته ؟ چی دیدی؟ برو شب تلویزیون ببین. استراحت کن. پیش خانواده باش. نمیدانم چرا اینطور مصر است. چرا واقعا؟
🔻شب پیر مرد خوابش نمیبرد. طلبه چند بار به او سر زد. آخرش یک راهی به ذهنش رسید. گفت حاجی میخواهی برات قصه بگویم. پیر مرد لبخند زد و گفت آره پسرم. طلبه کنارش نشست و قصه گفت. بسم الله الرحمن الرحیم یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود.....
🔻بیمار، تنگی نفس داشت. نمیخوابید. میگفت میترسم بخوابم و توی خواب نتوانم نفس بکشم. چه ترسیه آخه این ترس. طلبه گفت تا صبح کنارت مینشینم. بخواب. من بیدارم.
🔻جانباز شیمیایی با ترکشی در ریه اش. کرونا هم اضافه شده بود. طلبه کنار او مینشیند آهسته آهسته غذا در دهانش میگذارد. ناگهان با دو تا سرفه، بیمار همه را بالا میآورد. طلبه میگوید به دلم رجوع کردم دیدم احساس اذیت نمیکنم چندشم نشد با افتخار تمیز کردم. امروز من نوکر نوکران توام حسین جان....
🔻 باور میکنید یا نه مهم نیست. اما من به چشم دیده ام و بشکند این قلم اگر ننویسد این زیباییها را تا ویروس منحوس خودحقیر پنداری ارتقا یافته که خطرناک تر از کرونا است عده ای را در ایران این خاک زرخیز مقاومت نابود نکند.
@ali_mahdiyan
خیلی حرف است...
خیلی حرف است،
در این زمانه که خیلیها ترس دارند دخترشان با طلبه ازدواج کند، شرط کنی که هر سه دامادت باید روحانی باشند، آن هم سید! شرط که نه، فضای خانهات را جوری مدیریت کنی و دخترانت را طوری تربیت کنی که نتیجهاش بشود این...
بعد هم هر سه دختر را راهی دیار غربت کنی...
سه دختر داشتهباشی و هیچکدام را نخواهی کنارت بمانند، خواه به تیمار یا که لذت دیدار...
بعد هم مانند کوه پشت دخترهایت که نه، پشت دامادهایت بایستی..
خانهات بشود حسینیه و دامادها منبری حسینیه...
حسینیهات بشود، ملجأ جوانان و نوجوانان جویای حقیقت در حلقه درس اخلاق و تزکیه و تقوا...
.
خیلی حرف است،
برادر داده باشی، رزمنده بوده باشی، جانباز شده باشی... بازهم احساس کنی در حق انقلاب کم گذاشتهای!
خیلی حرف است،
یک روز برای زلزله، روزی برای اربعین، روز دیگر سیل، روزی هم سوار بر #سفیرآفتاب از شهری به شهر دیگر دنبال تکلیفت بگردی...
خیلی حرف است،
سالها سجاده نماز شبت بر زمین گسترده باشد و حتی یک شب قضا نکردهباشی!
خیلی حرف است،
در این زمانه نامردیها، مردانه زندگیکردن...
.
خداوند رحمت کند #حاج_صادق_عبادی را...
خداوند رحمت کند برادر شهیدش #عبدالرحمن_عبادی را...
.
#سید_مهدی_خضری
#سید_مطهر_سیدعلیزاده
#سید_مرتضی_میرغفاری
@qoqnoos2
هدایت شده از کاروان دل
🇮🇷 نوسرودهای تقدیم به ایران اسلامی عزیز
با دردهای تازهای سر در گریبانم
اما پر از عطر امید و بوی بارانم
هربار غمها بیشتر سویم هجوم آورد
دیدم درخشانتر شده آیینۀ جانم
آیینۀ صبر و وقار و مهر و لبخندم
این روزها سرتابهپا، آیینهبندانم
در من درخشیده شکوهی تازه از ایمان
«اینجا چراغی روشن است» آری چراغانم
هر کوچهای اینجا چراغانی شده با عشق
من زندهام از عشق، از این عشق تابانم
تابندهتر شد خاک من با گوهر ایثار
این خاکِ گوهربار ایران است، ایرانم
در دست دارم خاتم سرخ شهادت را
با این نگین، روی زمین، مُلک سلیمانم
خورشیدباران است خاک روشنم هر صبح
هشت آسمان پیداست از خاک خراسانم
در سایهسار بانوی آیینه و آبم
از عطر یاسش پر شده هر صبح ایوانم
از جلوۀ شاهچراغ اینجا چراغان است
من در پناه سایۀ دروازه قرآنم
گاهی غباری هم اگر در آسمان پیداست...
باران که میآید پر از عطر بهارانم
عطر بهاری تازه در راه است، میدانی؟
عطر بهاری تازه در راه است، میدانم
چشمانتظار رؤیت ماهم در این شبها
کی میدمد خورشید از شرق شبستانم؟
#یوسف_رحیمی
☑️ @karavanedel
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رسم جوانمردی
نقل است از امام صادق(ع) که فرمودند:
مردى را نزد على(ع) آوردند، كه در ماه رمضان بدون جهت، روزه خورده بود! على(ع)، فقط براى شكستن احترام ماه رمضان، به او سى و نه تازيانه زدند.
@qoqnoos2
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بِسْمِ الله الرَّحْمَٰنِ الرَّحيمِ
لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ۗ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ
كيفر شديدى دارند؛ و خداوند توانا و صاحب انتقام است.
﴿ سوره آلعمران، آيهی ٤ ﴾
السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَبّاس، #سردار_حسين
بال جبريل امين فرش #محرم میکند
شر #اسرائیل را از این جهان کم میکند
دست سردار حسین، دست سردار حسین
#Hussain's commander will obliterate #Israel
#Zionist is to blame for all these
The #Zionist Regime won't last 25 years
@qoqnoos2
تا فتح قدس مانده... حاج مهدی رسولی .mp3
4.46M
هر طرفی به پا شده غرش و طوفانی
شور قیامت است در ملک سلیمانی
اُمَّت ما قسم به جسم پاکت ای سردار
نگذرد از خون عزیز تو به آسانی
ما به احترام تو
شهادت طلبیم شهادت طلبیم
بهر انتقام تو
شهادت طلبیم شهادت طلبیم
رها شده نعره ی طوفانی ما
آمده نوبت رجز خوانی ما
ای لشگر حسینی تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر
تا فتح قدس مانده تحت لوای رهبر یک یاحسین دیگر
...........................
لشگر صاحب الزمان آمده خونخواهی
به سمت معرکه شد از هر طرفی راهی
به برکت خون شما ریشه ی آمریکا
بریده می شود به شمشیر یداللهی
عالم از خون شهید
شود زیر و زبر ، شود زیر و زبر
عاقبت کاخ سپید
شود زیر و زبر ، شود زیر و زبر
عاقبت آن لحظه ی شیرین برسد
بگو صدات تا فلسطین برسد
ای لشگر حسینی تا کربلا رسیدن یک یاحسین دیگر
تا فتح قدس مانده تحت لوای رهبر یک یاحسین دیگر
...........................
حماسه لر یولا سالان خون شهیدان دی
بو عرصه دَ حضوریمیز مثال طوفان دی
چون اقتدا ایلمیشوخ جهان دا عباسه
غیرتیمیز جهانیان اوچون نمایان دی
بو شکوه و اقتدار
جهانه اُت سالار ، جهانه اُت سالار
شیعه انتقام آلار
جهانه اُت سالار ، جهانه اُت سالار
کاخ ارزانی نی ایلروخ خراب
اَسَر افق دا بیرق ابوتراب
ای لشگر حسینی تا کربلا رسیدن یک یاحسین دیگر
تا فتح قدس مانده تحت لوای رهبر یک یاحسین دیگر
#مهدی_رسولی
#القدس_لنا
#قدس_خونبهایت
@qoqnoos2
#غیزانیه هر روز و در هرکجا درحال #تَکرار است...
بیش از چهارماه بود که بهواسطه این #ویروس_منحوس قزوین نیامده بودم...
نمیدانم، #شب_وداع باعث شد این قرنطینه طولانی پایان یابد یا اخبار حاکی از مهار نسبی ویروس یا لبریزشدن کاسه صبر خانواده یا...
در چندروزی که قزوین بودیم، طبیعتاً پیگیری بعضی کارهای زمین مانده جزو اولویتها بود...
.
چند سالی هست که باید #انسولین مصرف کند و از همان اولین روزی که دکتر تشخیص #دیابت داد تا امروز، مشکلات ریزودرشت زیادی را سپری کردهاست...
اما این روزهای کرونایی کار سختتر شده بود، ترس و واهمه فراگیر و در نتیجه خانهنشینی از یکسو، مشغولشدن نظام درمانی به #کرونا و کمتوجهی به سایر معضلات #نظام_بهداشت_و_درمان ، از سویی و سوءتدبیر و عدمنظارت لازم در این حوزه، از سوی دیگر... همه و همه باعث شده بود تا پیرزن برای یافتن چند قلم سرنگ انسولین، سرگردان شود...
.
#بیمار_دیابتی برای تهیه سرنگ موردنیاز، باید هرماه به پزشک متخصص مراجعه نماید تا نسخه جدیدی دریافت کند، مبلغ ویزیت پزشک متخصص را احتمالاً اطلاع دارید...
.
بعد باید به اداره کل #بیمه_سلامت مراجعه نماید تا نسخه پزشک را تأیید کنند...
.
بعد باید کفش پولادین به پا کند و داروخانه به داروخانه، دربهدر شود تا شاید یکی جوابش را بدهد...
.
پیرزن تا این مرحله را رفتهبود... یکروز ماشین دربست کرده بود و چندساعت در شهر گشته بود، از #داروخانه_هلال_احمر تا هر هلال رنگین دیگری... اما موفق نشده بود...
وای به حال آنانی که همین پول یا جان ماشینگرفتن را ندارند...
.
اعتبار نسخهاش تمام شدهبود، شبانه دکتر متخصصی از آشنایان را یافتیم و درب منزل نسخه را تجدید کردیم، صبح اولوقت بیمه سلامت و بعد هم در به در دنبال داروها...
.
داروخانههای متعددی سرک کشیدیم و هرچه بیشتر گشتیم، کمتر یافتیم، یکیدوجا انسولین Noromix# که با رنگ سرمهای شناخته میشود را داشتند، آن هم نه به تعداد لازم، اما هیچکدام انسولین Nororapid# که نارنجیرنگ هست را نداشتند...
غالب داروخانهها هم ظاهراً ازبس مردم را جواب کردهبودند، حال و حوصله پاسخگویی درستوحسابی و کمترین راهنمایی نداشتند، عاقبت از زیرزبان یکی از داروخانهها که احتمالاً کمی حالش به دلمان سوختهبود، فهمیدیم ممکن است داروخانه #بیمارستان_قدس داشته باشد...
وقتی مسؤول داروخانه گفت منتظر باشید تا تأییدیه بیمه را بگیرم، برق شادی در چشمانمان درخشید... اما طولی نیانجامید که گفت متأسفانه با #بیمه_ایرانیان قراداد نداریم، عرضه آزاد هم نداریم!
خواهش و تمنا که کجا میتوانیم پیدا کنیم و جواب گرفتیم شاید داروخانه بیمارستان ولایت یا هلال احمر ... بازهم نشد که نشد...
.
هرچه تلاش کردم از روال معمول به نتیجه برسیم، موفق نشدم، تماس گرفتم با یکی از بزرگترهایی که هم بهتر از من قزوین را میشناخت و هم قزوین او را... کمی درددل کردم و کمی هم گلایه و برای اینکه این تلاش، شخصی نشود، چند خواهش و پیشنهاد و...
قرارشد پیگیری کند و خبر بدهد... الآن که بیش از بیستوچهار ساعت از آن تماس میگذرد هنوز نتیجهای حاصل نشدهاست...
در راه به یکی از بچههای قدیمی هیأت که در کار تجهیزات پزشکی بود زنگ زدم، گفت پیگیر میشود که ظاهراً او هم موفق نشد...
.
بعد از کلی چرخ و فلک، خسته و درمانده، دستازپادرازتر راهی منزل بودیم که یاد داروخانهای افتادیم که قبلتر توانسته بودیم اسپریهای آسم را که در شهر پیدا نمیشد، از آنجا تهیه کنیم... با ناامیدی سری به آنجا زدیم، از قضا داشت، اما نصف تعداد موردنیاز... چارهای نبود، گفتیم همانها را بدهد، هرچند با این کار نسخه باطل میشد و دیگر امیدی برای تهیه باقی انسولینها نبود...
.
باید از طریق سایت نسخه تأیید میشد، بیش از یکساعت منتظر شدیم، اما گفتند اینترنت ضعیف هست و طول میکشد! دفترچه را گرفتند، درب داروخانه را بستند و گفتند بروید و عصر سر بزنید! دعایی بدرقه #وزیر_جوان_قطع_ارتباطات کردیم و برگشتیم منزل...
.
این داستان ملالآور و طولانی، شرححال عادی و جاری بیماران دیابتی است...
بیمارانی که نسبت به بیمارانهپاتیتی وضعیت بسیار بهتری دارند و آنان هم نسبت به بیماران سرطانی وضعیت شاهانهای دارند...
.
#غیزانیه هر روز و در هرکجا درحال #تَکرار است... وقتی #تحریم و #سوء_تدبیر با هم پیوند بخورند، میوه شومی جز این نخواهد داشت...
کرونا خر کی باشد تا زمانی که این نودولتان ناز از غلام ترک و استر میکنند!
سر #مدافعان_سلامت بهسلامت که اگر قرار است رگ غیرتی بجنبد، همینجا باید دنبالش بگردی و اگر قرار است ابوذری فریاد کشد باز از همین قبیله است...
بازهم بچههای #مواسات باید بیایند وسط...
بازهم #علی_یاوران ...
کرونا بهانه بود، غیزانیه نیزهم...
برای رفع دردهای مردم، نباید منتظر کسی ماند، باید دست بر زانو گذاشت و یاعلی گفت...
@qoqnoos2
برای برادرم جواد
سلام
سلام بر #انقلاب
سلام بر #نهضت
سلام بر #انقلاب_اسلامی
سلام بر #نهضت_تبلیغات_اسلامی
سلام بر #خامنه_ای ، امتداد خمینی...
سلام بر #محمد_قمی و یاران جوانش...
سلام بر #جواد_زهرایی
سلامی که امیدوارم وداعی باشد با #اداره ، با #سازمان ، با #سازمان تبلیغاتاسلامی، وداع با #بروکراسی ، وداع با کارمندی ، با اداریشدن ، با ساعتزدن ، با سستی و خستگی...
.
هرچند آنانی که پیش از تو بر این کرسی تکیه زدهاند، دلسوزانه و با صدقنیت به دنبال انجام وظیفه بودهاند،
اما عزیزم جواد!
بدان و آگاه باش که راه سخت و صعب و پرپیچوخمی در پیش داری...
در آستانه دهه پنجم انقلاب، بسیاری از نگاهها به جایگاهی دوخته شده است که تو بر آن تکیه زدهای...
از نگاههای خسته و کمرمقی که آخرین کورسوی امیدشان را آنجا دنبال میکنند تا چشمهایی که از حقد و کینه، از حدقه بیرون آمدهاند و باید در جوابشان وانیکادی حواله کنی...
یاران حق هم این روزها زخم بر جبهه دارند، خستهاند و درد در سینه دارند، یکی را مثل من، نفْس زمینگیر کرده و دیگری نفَسش یاری نمیکند، یکی را دنیا بازی داده و دیگری را بر زمین زده، مانند همیشه تاریخ دو لبه افراط و تفریط، ریسمان حق را رشته کردهاند... دوران سلطه رجالههای بیهنر بیتدبیر هم کار را بر جمع یاران سختتر کردهاست...
فراق غمانگیز برادرانی، چون #حجت_اسدی ، #حمید_سیاهکالی ، #سعید_خورشیدی و... از سویی و افتراق ملالانگیز جمع دیگری از یاران جانی، از سوی دیگر، بیش از هر زمانی ضرورت اجتماع اصحاب حق را گوشزد میکند...
.
برادرجان!
از طرفی مراقب سهمخواهی انقلابیهایی مثل من باش، نهضتی را که امروز خادمش شدهای، متعلق به جناح خاصی نیست، چپ و راست سیاسی، #اصلاح_طلب و #اصول_گرا ی اصطلاحی، مبنای هیچ سهم و سهامی نباید قرار بگیرد، اگر #هیأت_شهدای_گمنام بهرهای دارد، #کانون_توحید نباید بیبهره باشد، ملاک در این میانه نسبت مجموعهها با انقلاب اسلامی که همان امتداد اسلام ناب است، میباشد و لاغیر...
.
برادر جواد!
تو در امتداد امامتی قرار گرفتهای که امامت امت است، امام ناس، امام همه مردم، خوب یا بد، حتی آن دخترک شُلحجاب یا آن پسر موقشنگدماسبی باید به نهاد تبلیغات اسلام، راه داشته باشند و پاسخ دردهای خود را آنجا جستوجو کنند...
و البته مجاهدتهای غریبانه بچههای مظلوم و گمنام این جبهه که خود شما برآمده از این جماعت هستید، نباید مورد غفلت و بیتوجهی قرار بگیرد و دفتر و مقر شما، باید محل قرار و ملجأ و پناه آنان باشد، آنهنگام که سینهها تنگ میشود و هوای شهر نفسگیر...
.
جواد جان!
باید مردی از خود برون آید و کاری بکند و شهر منتظر نفسهای تازهٔ مردانی است که دوباره بر مدار تقوا گرد پرچم حق، همعهد و همنفس شوند و تا آخرین نفس، دست از مجاهدت برندارند...
پس یاعلی بگو، مرد! یاعلی بگو و برای این مسیر سخت و نفسگیر، نفس عمیقی درکش و مردانه بهپاخیز...
.
اینها را برای تو مینوشتم که خبر خوش #سید_عابدین_موسوی هم از بندر #ماهشهر رسید...
فرقی نمیکند، تو و تمام مدیران جوان جناب قمی جوان، مورد خطاب این دلگویهاید...
.
جواد جوان زهرایی!
«آرمانخواهی انسان، مستلزم صبر بر رنجها است،
پس برادر خوبم!
برای جانبازی در راه آرمانها،
یاد بگیر که در این سیاره رنج،
صبورترین انسانها باشی...»
#سید_مرتضی_آوینی
۴شنبه
۱۴خردادماه ۱۳۹۹
@qoqnoos2
16.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تعقیب
تعقیب یک کارگر ساختمانی...
گوشتی که سر سفره خیلیها نیست...
@qoqnoos2