eitaa logo
قرآن کتاب هدایت
5.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
4.2هزار ویدیو
8 فایل
وَ قَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا پيامبر(از روی شکایت)میگويد: پروردگارا!قوم من اين قرآن را رها كردند. #سوره_فرقان_آیه30 #استفاده_و_کپی از مطالب کانال مجاز است ارتباط با ادمین کانال👈 @qoranketabehedayt14
مشاهده در ایتا
دانلود
✍هادی شده ای راه کسی گم نکند... نيمه شب بود و ابراهیم و دوستانش در جلوي مسجد نشسته بودند. ناگهان صدای آزار دهنده ای به گوش رسيد! پیت حلبی در جوی آب افتاده بود و با صدایش باعث اذیت مي شد. ابراهیم بدون این که به کسی بگوید، خودش سمت جوی می دود و حلبی را در می آورد تا مردمي كه استراحت مي كنند اذيت نشوند. فَاسْتَبِقُوا الخیرات در نیکی ها و اعمال خیر، سبقت بگیرید (/148) 📙 خداي خوب ابراهيم(بررسي ويژگي هاي قرآني شهيد هادي) @qoranketabehedayt
توی حوزه حاج آقا مجتهدی با آرمان همکلاس بودم. مسئولین حوزه پیشنهاد دادند که برای نوجوان ها کار فرهنگی را شروع کنیم. آرمان در اینجور کارها پیش قدم بود. کار فرهنگی را به خوبی آغاز کرد. مدتی گذشت. هر روز میدیدم کتاب در دست دارد! پرسیدم آرمان چه می کنی؟ گفت: بهترین روش جذب نوجوان ها به سوی دین و مسائل معنوی، آشنا کردن آنها با شهدا، بخصوص شهید ابراهیم هادی است. آرمان کتاب تهیه می‌کرد و به نوجوان ها می داد و از این طریق، آنها را با فرهنگ ناب شهدا آشنا می کرد. شهید آرمان پیگیر کتاب های گروه فرهنگی شهید هادی بود و اکثر این کتاب‌ها را تهیه و مطالعه کرده بود و تحت تاثیر شخصیت شهدا بود. 📙مصاحبه با یکی از دوستان 📚 انتشارات شهید هادی ╭━═━⊰   🍃🌸🍃   ⊱━═━╮ @qoranketabehedayt ╰━═━⊰   🍃🌸🍃   ⊱━═━╯
✳️ می‌دانی «الله اکبر» یعنی چه؟ 🔻 ابراهیم می‌گفت: می‌دانی یعنی چه؟ یعنی خدا از هرچه که در داری بزرگ‌تر است. خدا از هرچه بخواهی فکر کنی باعظمت‌تر است. یعنی هیچ‌کس مثل او نمی‌تواند من و شما را کند. الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست، ما کی هستیم؟ اوست که در سخت‌ترین شرایط ما را کمک می‌کند. برای همین به ما یاد داده بود که در هر شرایط، به‌خصوص وقتی در قرار گرفتید فریاد بزنید: الله اکبر! و خودش نیز در عملیات‌ها با همین ذکر، حماسه‌های بزرگی آفریده بود. می‌گفت: «با بیان این ذکر شما زیاد می‌شود.» 📚 از کتاب ۲ 📖 صفحه ۱۳۰ ❤️ ╭━═━⊰   🍃🌸🍃   ⊱━═━╮ @qoranketabehedayt ╰━═━⊰   🍃🌸🍃   ⊱━═━╯
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ 🎼 هیچ گاه سمت نوارهای ترانه و صدای حرام نرفت. اگر جایی هم صدای حرام پخش می شد به سرعت از آنجا دور می شد، می دانست گوش دادن به صدای حرام در معنویت انسان بسیار تاثیر دارد و حال نماز را از انسان می گیرد. 🍃وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا : و آنان که شهادت به دروغ نمی‌دهند و چون بر (صدای) ناپسندی بگذرند به شتاب از آن دوری می‌جویند. 📖سوره فرقان/۷۲ 📙خدای خوب ابراهیم. بررسی ویژگی های قرآنی شهید ابراهیم هادی. ╭━═━⊰   🍃🌸🍃   ⊱━═━╮ @qoranketabehedayt ╰━═━⊰   🍃🌸🍃   ⊱━═━╯
ابراهیم یکدفعه سرعت را کم کرد! قبل از انقلاب با ابراهیم به جایی می‌رفتیم. حوالی میدان خراسان از داخل پیاده‌رو با سرعت در حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعت را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟! همین‌طور که آرام حرکت می‌کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: «یه خورده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم!» من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به‌خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می‌کشید و آرام می‌رفت. ابراهیم گفت: «اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می‌سوزد که نمی‌تواند مثل ما راه برود. کمی آهسته راه برویم تا او ناراحت نشود.» 📚 از کتاب ۲ ❤ برای شادی روح همه شهداء بالاخص این شهید عزیز ╭━═━⊰   🍃🌸🍃   ⊱━═━╮ @qoranketabehedayt ╰━═━⊰   🍃🌸🍃   ⊱━═━╯
به ما هر دو نفر یک کنسرو داد، به اسرا هر کدام یکی! ✍ روزهای اول چهار اسیر گرفتیم. در یکی از خانه‌های ابتدای شهر مستقر بودیم. آن سوی حیاط یک اتاق با درب آهنی وجود داشت. رفقا پیشنهاد دادند که اسرا را به آن‌جا منتقل کنیم تا بعدا به پادگان ابوذر تحویل‌شان دهیم. اما ابراهیم قبول نکرد و گفت: این‌ها مهمان ما هستند. 🔻 دستان اسرا را باز کرد و آورد داخل اتاق. سفره‌ی ناهار پهن شد. با تقسیم‌بندی ابراهیم، خودمان هر دو نفر یک کنسرو خوردیم اما به اسرای عراقی هرکدام یک کنسرو داد! 🔸 دو روز بعد ابراهیم چهار دست لباس زیر تهیه کرد و گفت: حمام را روشن کن تا اسرا به حمام بروند و تمیز شوند. عصر همان روز ابراهیم به پادگان ابوذر رفت. همان موقع یک خودرو برای انتقال اسرا به محل استقرار آمد. اسرای عراقی گریه می‌کردند و نمی‌رفتند. مرتب هم اسم ابراهیم رو صدا می‌کردند. با بیسیم تماس گرفتم و ابراهیم برگشت. اسرای عراقی یکی یکی با او روبوسی و خداحافظی کردند. آن‌ها التماس می‌کردند که پیش ابراهیم بمانند ولی قانون چنین اجازه‌ای نمی‌داد. 📚 برگرفته از کتاب ۲؛ ادامه‌ی زندگینامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار 📖 ص ۹۶ ❤ شادی روح این شهید والا مقام الفاتحه مع الصلوات ╭━═━⊰   🍃🌸🍃   ⊱━═━╮ @qoranketabehedayt ╰━═━⊰   🍃🌸🍃   ⊱━═━╯