😍👏

‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌♥️ℒℴνℯ♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎همه مردم آموزگاران شما هستند آدمهاے خشمگین به شما #آرامش می‌آموزند. آدمهاے ریاڪار به شما #یڪ‌رنگی می‌آموزند. آدمهاے سرسخت به شما #نرمش می‌آموزند. آدمهاے‌ وحشت زده به شما #شهامت می‌آموزند. و ....... همیشه در رابطه با آدمهایی ڪه وارد زندگیتان می‌شوند از خود بپرسید: این شخص براے آموزش چه چیزے به من فرستاده شده؟ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌❥❥ ❥❥✶‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌

به به 😍 بریم ڪوچه باغهاے انار سرشار از آرامش و انرژے مثبت 🌷

💖خـ♡ـدایـا مرا ببخش بخاطر تمام لحظاتی ڪه بـودے و حضورت را احساس نڪردم و ناامید بودم 🦋ببخش همه را صدا زدم و هر درے را زدم جز نام تــو و درگاه تــو را 🍃ببخشم براے تمام لحظاتی ڪه منتظرم بودے و من نبودم 🤍ببخشم براے تمام گله‌هایی ڪه ڪردم و نفهمیدم ڪه گاهی از سر حڪمت نمی‌دهی و از سر رحمت دادے و تشڪر نڪردم 🌼بر تـــو توڪل می‌ڪنم و طلب مغفرت می‌نمایم از تــــو ✨《اَللّهُمَّ اجعَل عَواقِبَ امُورِنا خَیراً》✨ خدایا آخر و عاقبت ڪارهاے   ما را ختم به خیر ڪن🌸🤲🏻 ➕‌ انرژے مثبت ‌.➕ ꒷꒦︶꒷꒦︶꒷꒦︶꒷꒦︶

پــــﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ﺍﮔﺮﺑﺎﻋـﺚ " ﺁﺯﺭﺩﮔﯽِ" ڪﺴﯽ ﺷﺪم ﺑﻪ ﻣﻦ "ﻗﺪﺭﺕِ ﻋﺬﺭﺧﻮﺍﻫﯽ" ﺑﺪﻩ ﻭاگر "ﺩﯾﮕـﺮﺍﻥ "ﻣﺮﺍ "ﺁﺯﺭﺩﻧﺪ" ﺑـﻪ ﻣﻦ "ﻗـﺪﺭﺕِ ﺑـﺨﺸـــﺶ "ﺑﺪه 💙

Ｃ᭄‌Ｃ᭄‌Ｃ᭄‌ ✍ متني زيبا و قابل تأمل.....🌷 گاهي حرفايی درعين #سادگی آغشته به #علمند_ادبند_عقلند، حتی #عشقند. خانم جوانی در اتوبوس نشسته بود . در ايستگاه بعدے خانمی مسن با ترش رويی و سروصدا وارد اتوبوس شد و ڪنار او نشست و خود را به همراه ڪيف‌هايش با فشار و زور بر روے صندلی نشاند . شخصی ڪه در طرف ديگر خانم جوان نشسته بود از اين موضوع ناراحت شد و از او پرسيد ڪه چرا حرفی نمی‌زند و چيزے نمی‌گويد . خانم جوان با لبخندے پاسخ داد : لزومی ندارد براے موضوعات ناچيز خشمگين شد و بحث ڪرد ، سفر ما با يڪ‌ديگر بسيار ڪوتاه است. من در ايستگاه بعدے پياده می‌شوم . اين جواب ارزش اين را دارد ڪه با حروف طلايی نوشته شود .   لزومی ندارد براے موضوعات ناچيز بحث ڪرد ، سفر ما با يڪ‌ديگر بسيار ڪوتاه است اگر تڪ تڪ ما اين موضوع را درڪ می‌ڪرديم ڪه وقت ما بسيار ڪم است ، آن‌وقت متوجه‌ می‌شديم ڪه پرخاشگرے ، بحث و جدلهاے بی‌نتيجه ، نبخشيدن ديگران ، ناراضی بودن و عيب جويی ڪردن تلف ڪردن وقت و انرژے است . آيا ڪسی قلب شما را شڪسته است ؟ آرام باشيد ، سفر بسيار ڪوتاه است. آيا ڪسي خشم شما را برانگيخته است ؟ آرام باشيد ، ببخشيد ؛ سفر بسيار ڪوتاه است . آيا ڪسي به شما خيانت ڪرده ، زور گويي ڪرده ، شما را فريب داده يا تحقيرتان ڪرده است ؟ آرام باشيد ، ببخشيد ؛ سفر بسيار ڪوتاه است . هرمشڪلي ڪه ديگران برايمان ايجاد ميڪنند ، بخاطر داشته باشيم ڪه سفر ما با يڪ‌ديگر بسيار ڪوتاه است هيچڪس طول اين سفر را نمي‌داند . هيچڪس نمي‌داند ايستگاه او چه زمانی خواهد بود . سفر ما با يڪ‌ديگر بسيار ڪوتاه است . 📘💙 🔅 Ŧ🔅

 💠 • •🔸 ◎﷽◎ 🔸• • 💠 💠 حتما بخونید خیلی جالبه👌 "ماجراے شعر معروف #شهریار درباره #امیرالمومنین علی (علیه السلام)" مرحوم آیت الله العظمی #مرعشی_نجفی فرمودند: شبی "توسلی" پیدا ڪردم تا یڪی از #اولیاے_خدا را در خواب ببینم، آن شب در عالم خواب، دیدم ڪه در زاویه مسجد #ڪوفه نشسته‌ام و وجود مبارڪ #مولا " #امیرالمومنین (علیه السلام)" با جمعی حضور دارند. #حضرت فرمودند: شاعران #اهل_بیت را بیاورید، دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند. #فرمودند: شاعران فارسی ‌زبان را نیز بیاورید. آن‌گاه محتشم و چند تن از شاعران فارسی زبان آمدند. فرمودند: #شهریار ما ڪجاست، #شهریار آمد. #حضرت خطاب به #شهریار فرمودند: شعرت را بخوان شهریار این شعر را خواند: "علی اے هماے رحمت، تو چه آیتی خدا را ڪه به ماسوا فڪندے همه سایه‌ هما را" "دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را" وقتی شعر " #شهریار" تمام شد، از خواب بیدار شدم، چون من شهریار را ندیده بودم، فرداے آن روز پرسیدم ڪه شهریار شاعر ڪیست؟ گفتند: #شاعرے است ڪه در #تبریز زندگی می‌ڪند. گفتم: از جانب من او را دعوت ڪنید ڪه به قم نزد من بیاید. چند روز بعد شهریار آمد، دیدم همان ڪسی است ڪه من او را در خواب در حضور #حضرت_امیر (علیه السلام) دیده‌ام. از او پرسیدم: این شعر «علی اے هماے رحمت» را  ڪی  ساخته‌اے... شهریار با حالت تعجب از من سوال ڪرد: ڪه شما از ڪجا خبر دارید ڪه من این شعر را ساخته‌ام چون من نه این شعر را به ڪسی داده‌ام و نه درباره آن با ڪسی صحبت ڪرده‌ام گفتم: چند شب قبل من خواب دیدم ڪه در مسجد ڪوفه هستم و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) تشریف دارند، و ڪل خواب را برايش تعريف ڪردم. شهریار بعد از شنیدن این خواب، فوق‌العاده "منقلب" شد و گفت: من فلان شب این شعر را ساخته‌ام و همان‌طور ڪه قبلا عرض ڪردم تا ڪنون ڪسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده‌ام. وقتی شهریار تاریخ و ساعت "سرودن شعر" را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی ڪه شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیده‌ام. یقیناً در سرودن این غزل، به شهریار "الهام" شده ڪه توانسته است چنین غزلی با این مضامین عالی بسراید، البته خودش هم از فرزندان "فاطمه زهرا (سلام الله علیها)" است و خوشا به حال شهریار ڪه مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است.        ‎‌‌‌🔅 Ŧ🔅

#داستان گویند: لیلی براے رسیدن به مجنون نذر ڪرده بود و شبی همهٔ مردم فقیر را طعام می‌داد. مجنون از لیلی پرسید: نذرت براے چیست؟ لیلی گفت: براے رسیدن به تو! مجنون گفت: ما ڪه به هم نرسیده‌ایم. لیلی خشمگین شد و گفت: مگر همین ڪه تو براے غذا آمده‌اے و من تو را می‌بینم، رسیدن به تو نیست؟ برو در صف بایست! مجنون در صف ایستاد ڪه از دست لیلی غذا بگیرد و لیلی یڪ چشمش به مجنون بود. هنگامی ڪه نوبتِ دادن غذا به مجنون شد؛ لیلی به بهانه‌اے ظرف مجنون از دست خود انداخت و شڪست. پنج بار این ڪار را تڪرار ڪرد تا مجنون برود و ظرف دیگرے بیاورد و در آخر صف بایستد تا او را بیشتر ببیند. چون ظرف مجنون را لیلی می‌شڪست به مجنون گفتند: برو! او تمایلی براے غذادادن به تو ندارد، می‌بینی ظرف تو را می‌شڪند ڪه بروے، ولی تو حیاء ندارے و هر بار برمی‌گردے. مجنون سخنی به راز گفت: اگر با دیگرانش بود میلی چرا جام مرا بشڪست لیلی عاشقان خــدا نیز چنین‌اند، اگر خدا زمان درخواست، دعاے آن‌ها را سریع اجابت نمی‌ڪند، دوست دارد صداے آنان را بیشتر بشنود و بیشتر در حال عبادت‌‌شان ببیند. 🍃🌹🍃🌹🍃🌹

عجب صبرے خدا دارد! اگر من جاے او بودم همان یڪ لحظه اول ڪه اول ظلم را می‌دیدم از مخلوق بی وجدان جهان را با همه زیبائی و زشتی بروے یڪدگر، ویرانه می‌ڪردم ☀ عجب صبرے خدا دارد اگر من جاے او بودم ڪه می‌دیدم یڪی عریان و لرزان، دیگرے پوشیده از صدجامه رنگین زمین و آسمان را واژگون مستانه می‌ڪردم ☀☀ عجب صبرے خدا دارد اگر من جاے او بودم براے خاطر تنها یڪی مجنون صحراگرد بی سامان هزاران لیلی ناز آفرین را ڪو به ڪو آواره و دیوانه می‌ڪردم ☀️☀️ عجب صبرے خدا دارد چرا من جاے او باشم؟ همین بهتر ڪه او خود جاے خود بنشسته و تاب تماشاے تمام زشت‌ڪاریهاے این مخلوق را دارد وگرنه من بجاے او چو بودم یڪ‌نفس ڪی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می‌ڪردم عجب صبرے خدا دارد! عجب صبرے خدا دارد! #معینی_کرمانشاهی