eitaa logo
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
131 دنبال‌کننده
190 عکس
646 ویدیو
23 فایل
Ŧ 🔷ختم قرآن مجازے☀ فَاقْرَءُوا مَا تَيسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ مزمل/ 20 پس هرآنچه براے شما امڪان داردقرآن بخوانید. قال النبی(ص):«نوروا بیوتڪم بتلاوة القرآن » «نورانی ڪنیدخانه‌هاے خودرابا تلاوت قرآن ڪریم ». https://eitaa.com/joinchat/3671326949Cf91e492d6f
مشاهده در ایتا
دانلود
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° 📝داستان مذهبی جذاب 💕عاشقانه ای برای تو:📝 قسمت_نهم 👈این قسمت ((حلقه))
☀️💛☀️💛 •ღ•⇨ ↬  ↫•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° 📝 داستان دنباله دار 📝 عاشقانه اے برای تو: ✍این قسمت((معناے تعهد)) 🌷گل خریدن تقریبا ڪار هر روزش بود … گاهی شڪلات هم ڪنارش می‌گرفت … بدون بهانه و مناسبت، هر چند ڪوچیڪ، برام چیزے می‌خرید … زیاد دور و ورم نمیومد … اما ڪم‌ڪم چشم‌هام توے محوطه دانشگاه دنبالش می‌دوید … . 💥رفتارها و توجه ڪردن‌هاش به من، توجه همه رو به ما جلب ڪرده بود … من تنها ڪسی بودم ڪه بهم نگاه می‌ڪرد … پسرے ڪه به خنثی بودن مشهور شده بود حالا همه به شوخی رومئو صداش می‌ڪردن … . ❄️اون روز ڪلاس نداشتیم … بچه ها پیشنهاد دادن بریم استخر، سالن زیبایی و … . 💎همه رفتن توے رختڪن اما پاهاے من خشڪ شده بود .. براے اولین بار حس می‌ڪردم در برابر یه نفر تعهد دارم … ڪیفم رو برداشتم و اومدم بیرون … هر چقدر هم بچه ها صدام ڪردن، انگار ڪر شده بودم … . 🕰چند ساعت توے خیابون‌ها بی‌هدف پرسه زدم … رفتم براے خودم چند دست بلوز و شلوار نو خریدم … عین همیشه، فقط مارڪدار … یڪیش رو همون جا پوشیدم و رفتم دانشگاه … . 🎀همون جاے همیشگی نشسته بود … تنها … بی‌هوا رفتم سمتش و بلند گفتم: هنوز ڪه نهار نخوردے؟ … 🎁امتحانات تموم شده بود … قرار بود بعد از تموم شدن امتحاناتم برگرده … حلقه توے جعبه جلوے چشمم بود … . 🍁دو ماه پیش قصد داشتم توے چنین روزے رهاش ڪنم و زیر قولم بزنم … اما الان، داشتم به امیرحسین فڪر می‌ڪردم … اصلا شبیه معیارهاے من نبود … . 👝وسایلم رو جمع ڪردم … بی خبر رفتم در خونه‌اش و زنگ زدم … در رو ڪه باز ڪرد حسابی جا خورد … بدون سلام و معطلی، چمدونم رو هل دادم تو و گفتم: من میگم ماه عسل ڪجا میریم … . 💞آغاز زندگی ما، با آغاز حسادت ها همراه شد … اونهایی ڪه حسرت رومئوے من رو داشتند … و اونهایی ڪه واقعا چشم شون دنبالش افتاده بود … . 🍂مسخره ڪردن ها … تیڪه انداختن‌ها … ڪم‌ڪم بین من و دوست‌هام فاصله می‌افتاد … هر چقدر به امیرحسین نزدیڪ‌تر می شدم فاصله‌ام از بقیه بیشتر می‌شد … . ✍ادامـــه دارد.... •ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅ لحظه‌هاتـــون ‌‌زیباو سرشار از عاشقانه‌هاے ‌الهی 💙