eitaa logo
آشنایی با قرآن و سبک زندگی قرآنی
573 دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
10.6هزار ویدیو
1.3هزار فایل
راه سعادت و خوشبختی و دستیابی به آرامش . مطالب کاملا #کاربردی و #مستند جهت زندگی ایده آل را در کانال مشاهده خواهید کرد . بیان نظرات شما و ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/mohammaditalab
مشاهده در ایتا
دانلود
کوتاه و آموزنده روزی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یک درهم به و یک درهم به داد. سلمان درهم خود را کرد و به بینوایی بخشید، ولی ابوذر با آن لوازمی . روز بعد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد آتشی افروختند. سنگی نیز روی آن گذاشتند. همین که سنگ گرم شد و حرارت و شعله‌های آتش در سنگ اثر کرد، سلمان و ابوذر را فراخواند و فرمود: «هر کدام باید بالای این سنگ بروید و حساب درهم دیروز را پس بدهید.» سلمان بدون درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: «در راه خدا انفاق کردم» و پایین آمد. وقتی که نوبت به ابوذر رسید، ترس او را فراگرفت. از اینکه پای برهنه روی سنگ داغ بگذارد و خرید خود را شرح دهد، وحشت داشت. فرمود: « از تو گذشتم؛ زیرا حسابت به طول می‌انجامد، ‌ولی بدان که صحرای محشر از این سنگ داغ‌تر است».  آشنایی با اسوه ها، سلمان فارسی، ص ۱۲۵؛ به نقل از پند تاریخ، ج ۱، ص ۱۹۰ https://eitaa.com/quran_lifestyle
"داستان پندآموز " داستانی از امام جواد (ع) پيدا كردن كار ، براي ساربان شترچراني بود ، بي كار مانده بود ، و در مدينه به دنبال كار مي گشت او تنها اميدي كه داشت به امام جواد ( ع ) بود و چنين فهميده بود كه اگر به در خانه او برود ، نااميد نمي شود ، در اين مورد با ابوهاشم جعفري ( ره ) كه يكي از آشنايان امام جواد ( ع ) بود ، صحبت كرد كه اگر به حضور امام جواد ( ع ) رفتي ، بگو سارباني بي كار مانده و دنبال كار مي گردد برايش كار پيدا كن . ابوهاشم ( ره ) مي گويد : به اين قصد به حضور امام جواد ( ع ) رفتم ديدم با جماعتي مشغول غذا خوردن است ، فرصتي بدست نيامد تا در مورد سفارش ساربان ، صحبت كنم . امام جواد ، ( ع ) رو به من كرد و فرمود : بيا جلو از اين غذا بخور ، كاسه غذا را جلو من گذاشت و فرمود : بخور ، در همين هنگام بي آنكه من در مورد ساربان سخني بگويم ، يكي از غلامان خود را صدا زد و به او فرمود : ( سارباني هست كه با ابوهاشم ( ره ) نزد ما مي آيد ، او را پيش خود نگهدار و براي او كاري معين كن ، تا مشغول گردد ) . ابوهاشم ( ره ) مي گويد : همراه آن حضرت به باغي رفتيم عرض كردم : ( من اشتياق زياد به خوردن گل دارم ، براي من دعا كن تا اين عادت زشت را ترك كنم ، آن حضرت سكوت كرد ، و بعد از چند روز با من ملاقات نمود و پرسيد : ( اي ابوهاشم خداوند آن عادت را از تو برداشت ) . عرض كردم : ( آري ، اكنون به قدري از گل نفرت دارم ، كه آن را از همه چيز بدتر مي دانم ). 📚اقتباس ازاعلام الوری، ص ۳۳۴ https://eitaa.com/quran_lifestyle