#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_یوسف
گفتند: رؤياى تو چند رشته خواب درهم پيچيده است و ما تعبير اينگونه خوابها را نمىدانيم. (44)
و آن كس از آن دو زندانى كه نجات يافته بود و پس از مدّتى يوسف را به خاطر آورد، گفت: من شما را از تعبير رؤياى پادشاه خبر مىدهم، پس مرا به زندان نزد يوسف بفرستيد. (45)
او نزد يوسف آمد و گفت: يوسف، اى مرد بسيار راستگوى، درباره ديدن هفت گاو فربه در خواب كه هفت گاو لاغر آنها را مىخورند و هفت خوشه سبز و خوشههاى ديگرى كه خشك بودند به ما نظر ده، اميدوارم با دانستن تعبير اين خواب به سوى مردم بازگردم، باشد كه آنان از حقيقت آن آگاه شوند. (46)
يوسف گفت: خواب پادشاه پيامى است بدين مضمون: هفت سال پىدرپى كشت مىكنيد، و آنچه درو خواهيد كرد- جز اندكى را كه در اين سالها مىخوريد- در خوشهاش واگذاريد تا فاسد نشود. (47)
آنگاه پس از آن، هفت سال سخت مىآيد كه آنچه را براى آن هفت سال ذخيره كردهايد- جز اندكى را كه براى بذر نگاه مىداريد- خواهند خورد. (48)
آنگاه پس از آن، سالى فرا مىرسد كه در آن سال مردم از باران برخوردار مىشوند و گياهان مىرويند و مردم در آن سال از دامهاى خود شير فراوان مىدوشند. (49)
فرستاده دربار بازگشت و تعبير خواب پادشاه را گزارش كرد. پادشاه فرمان آزادى يوسف را صادر نمود و گفت: او را نزد من آوريد. هنگامى كه فرستاده پادشاه نزد يوسف آمد، يوسف همراه او نرفت و گفت: نزد سرورت بازگرد و از او بپرس وضع آن زنانى كه دست خود را بريدند چگونه بود؟ البتّه پروردگار من به نيرنگشان آگاه است. (50)
پادشاه، زنان را احضار كرد و گفت: داستان شما آنگاه كه به اصرار از يوسف خواستيد خودش را در اختيار شما نهد چه بود؟ گفتند: منزّه است خدا! ما هيچ گناهى از او سراغ نداريم. همسر عزيز گفت: اكنون حقيقت آشكار شد. من به اصرار از او خواستم كه خودش را در اختيار من بگذارد و او چنين نكرد، و بىترديد او از راستگويان است. (51)
يوسف در پى اين ماجرا گفت: من از آنروى فرستاده پادشاه را بازگرداندم و بازجويى از زنان را درخواست كردم كه عزيز مصر بداند من در نهان به او خيانت نكردم و بداند كه خدا نيرنگ خيانتكاران را به نتيجه نمىرساند. (52)
📚تلاوت روزانه ۱صفحه+فایل صوتی
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#پروازتاخدا🕊♥️👇
@quranekarim1398
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_یوسف
و افزود: من نفس خود را از گرايش به بدىها تبرئه نمىكنم، چرا كه نفس آدمى بسيار به بدى فرمان مىدهد، مگر كسى را كه پروردگار من بر او رحم كند، به راستى پروردگار من آمرزنده و مهربان است. (53)
پس از آنكه پاكدامنى يوسف ثابت شد، پادشاه گفت: يوسف را نزد من آوريد كه او را از خواص خود قرار خواهم داد. هنگامى كه يوسف را نزد پادشاه آوردند و پادشاه با او سخن گفت و عظمت وى نزد پادشاه بيشتر آشكار شد، او را به صدارت منصوب كرد و گفت: تو امروز نزد ما مقامى بلند دارى و در همه كارهاى ما امين هستى. (54)
يوسف گفت: مرا بر خزانههاى اين سرزمين بگمار تا آذوقه مردم را تأمين كنم و در دوران قحطى ميانشان توزيع نمايم، كه من نگهبان امور و به اداره كارها دانايم. (55)
و اينگونه به يوسف در آن سرزمين قدرت داديم كه هر جاى آن مىخواست منزل مىگزيد. هر كه را بخواهيم از رحمت خود برخوردار مىسازيم و پاداش نيكوكاران را تباه نمىكنيم. (56)
و قطعا پاداش آخرت براى كسانى كه ايمان آورده و به درجات بالاى ايمان رسيده و پيش از آن تقوا پيشه بودهاند، بهتر است. (57)
سالهاى قحطى فرارسيد و برادران يوسف براى تهيّه آذوقه به مصر آمدند و بر يوسف وارد شدند. يوسف آنان را شناخت ولى آنان او را نشناختند. (58)
و چون برادرانش را به خوار و بارشان مجهّز كرد، گفت: آن برادر پدرى خود را كه از او سخن گفتيد، در نوبت بعدى نزد من آوريد. آيا نمىبينيد كه من پيمانه را بهطور كامل مىدهم و به كسى ستم روا نمىدارم و بهترين ميزبانانم؟ (59)
اگر او را نزد من نياوريد، هيچ سهميّهاى نزد من نخواهيد داشت و نبايد براى خريد آذوقه به اين سرزمين وارد شويد و نزد من بياييد. (60)
گفتند: از پدرش به اصرار خواهيم خواست كه او را به ما بسپرد تا همراه ما نزد تو آيد و قطعا اين كار را خواهيم كرد. (61)
يوسف به خدمتگزاران خود گفت: سرمايه آنان را كه در برابر آذوقه پرداختهاند در اثاثيهشان بگذاريد، شايد وقتى به سوى كسانشان بازگشتند به آن پى ببرند، اميد كه آنان با برادرشان به سوى ما بازآيند. (62)
پس هنگامى كه نزد پدرشان بازگشتند، گفتند: اى پدر، بدون همراهى برادرمان (بنيامين) آذوقه از ما منع شده است، پس برادرمان را با ما بفرست كه اگر او بيايد آذوقه خواهيم گرفت و قطعا ما نگهبان او خواهيم بود. (63)
📚تلاوت روزانه ۱صفحه+فایل صوتی
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#پروازتاخدا🕊♥️👇
@quranekarim1398
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_یوسف
يعقوب به فرزندانش گفت: آيا جز همانگونه كه شما را پيشتر درباره برادرش يوسف امين شمردم و به شما اطمينان كردم و آن حوادث روى داد، درباره او نيز شما را امين بشمارم و به شما اطمينان كنم؟ پس بايد به خدا و نگهبانى او دل بست كه خدا بهترين نگهبان و مهربانترين مهربانان است. (64)
در اين هنگام فرزندان يعقوب به سراغ كالاهاى خود رفتند و وقتى آنها را گشودند، ديدند كه سرمايهشان به آنان بازگردانده شده است. نزد پدر آمدند و گفتند: اى پدر، ما چه مىخواهيم؟ اين سرمايه ماست كه به ما بازگردانده شده است. ما در سفر به مصر نه تنها از گزند عزيز در امانيم بلكه از كرم او نيز بهرهمند خواهيم بود و براى خاندان خود آذوقه مىآوريم و از برادرمان مراقبت مىكنيم و بار شترى بر سهم خود مىافزاييم كه دستيابى به اين سهميه آسان است. (65)
يعقوب گفت: هرگز بنيامين را با شما نمىفرستم تا اينكه وثيقهاى الهى به من بسپاريد كه او را حتما به من بازگردانيد، مگر اينكه از هر سو محاصره شويد و ناتوان گرديد. پس هنگامى كه وثيقه خود را به يعقوب سپردند، او گفت: خدا بر آنچه گفتيم ناظر و نگهبان باشد. (66)
هنگامى كه فرزندان يعقوب عازم سفر شدند پدرشان به آنان گفت: اى پسران من، همه با هم از يك دروازه وارد نشويد، بلكه از دروازههاى گوناگون وارد شويد. و بدانيد كه اگر گزندى براى شما مقدّر شده باشد، من با اين سفارش خود نمىتوانم اندكى از آنچه را كه خدا مقدّر كرده است از شما باز دارم، زيرا فرمانروايى فقط از آن خداست و من بر او توكّل كردهام، و توكّلكنندگان فقط بايد بر او توكّل كنند. (67)
و چون از همان جايى كه پدرشان به آنان فرمان داده بود وارد مصر شدند تدبير يعقوب، بلايى را كه از جانب خدا مقدّر شده بود برطرف نساخت، ليكن خدا حاجتى را كه در دل يعقوب بود برآورد، و قطعا او بدانسبب كه ما به وى آموزش داده بوديم، از دانشى خاص بهرهمند بود، ولى بيشتر مردم آن را نمىدانند و از آن بهرهاى ندارند. (68)
و هنگامى كه بر يوسف وارد شدند، يوسف برادرش بنيامين را نزد خود جاى داد و به او گفت: بىگمان من برادر توام و چارهاى انديشيدهام تا تو را نزد خود نگه دارم، لذا بر آنچه مأموران انجام مىدهند اندوهگين مباش. (69)
📚تلاوت روزانه ۱صفحه+فایل صوتی
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#پروازتاخدا🕊♥️👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@quranekarim1398
┗━━━♥️═🍃━━━┛
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_یوسف
پس هنگامى كه يوسف برادرانش را به خواروبارشان مجهّز كرد، جام پادشاه را در بار برادرش نهاد. پس از حركت آنان، ندا كنندهاى از كارگزاران يوسف بانگ برآورد: اى كاروانيان، قطعا شما دزد هستيد. (70)
برادران يوسف روى به آنان كردند و گفتند: چه گم كردهايد؟ (71)
گفتند: جام پادشاه را گم كردهايم، و يوسف گفت: هر كه آن را بيابد و نزد ما بياورد، مزدش يك بار شتر آذوقه است و من خود ضامن آنم. (72)
گفتند: به خدا سوگند، شما قبلا از كار ما جويا شديد و دانستيد كه ما به اين سرزمين نيامدهايم براى اينكه تباهى كنيم و ما هرگز دزد نبودهايم. (73)
گفتند: اگر شما دروغ گفته باشيد و دزد در ميان شما باشد، كيفر او چيست؟ (74)
گفتند: كيفر سرقت اين است كه هركس جام پادشاه در بار او پيدا شود، خودش كيفر آن است كه به بردگى صاحب كالا درمىآيد. ما بدينسان ستمكاران (سارقان) را كيفر مىدهيم. (75)
پس از تعيين كيفر سرقت، [يوسف] بازرسى بارهاى آنان را پيش از بازرسى بار برادرش آغاز كرد، آنگاه جام را از ظرف برادرش بنيامين درآورد. اينگونه براى يوسف تدبير كرديم كه برادرش را نزد خود نگه دارد، زيرا در آيين پادشاه، يوسف حق نداشت برادرش را، هر چند دزدى كرده باشد، بگيرد و نگه دارد، مگر اينكه مجرم بخواهد بر اساس آيين خودش كيفر داده شود، و خدا چنين خواست كه برادران يوسف خود كيفر سارق را تعيين كنند. ما هر كه را بخواهيم به درجاتى بالا مىبريم؛ همانگونه كه يوسف را به درجاتى بر برادرانش برترى داديم، و برتر از هر صاحب دانشى دانشمندى هست. (76)
برادران يوسف گفتند: اگر او دزدى مىكند دور از انتظار نيست، زيرا او برادرى داشت كه پيشتر دزدى كرده بود. يوسف اين اتّهام را در دل خود نهان داشت و آن را برايشان آشكار نكرد، فقط گفت: شما جايگاهى بدتر داريد و خداوند به آنچه وصف مىكنيد داناتر است. (77)
گفتند: اى عزيز، او پدرى پير و كهنسال دارد؛ يكى از ما را به جاى او بگير و او را آزاد كن، كه ما تو را از نيكوكاران مىبينيم. (78)
📚تلاوت روزانه ۱صفحه+فایل صوتی
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#پروازتاخدا🕊♥️👇
┏━━━🍃═♥️━@quranekarim1398━┓
┗━━━♥️═🍃━━━┛
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_یوسف
يوسف گفت: پناه به خدا از اين كه جز آن كسى را كه كالاى خود را نزد او يافتهايم بگيريم، زيرا در آن صورت قطعا ستمكار خواهيم بود. (79)
پس هنگامى كه از او در مورد بنيامين نا اميد شدند، به كنارى رفتند و محرمانه درباره تصميمات خود به گفت و گو پرداختند. بزرگشان گفت: آيا ندانستهايد و فراموش كردهايد كه پدرتان از شما پيمانى الهى گرفت كه فرزندش را به او بازگردانيد؟ و پيشتر هم درباره يوسف كوتاهى كرديد و گفتيد از او مراقبت مىكنيم، ولى او را در چاه انداختيد. من هرگز از اين سرزمين دور نمىشوم مگر اين كه پدرم از آن پيمانى كه بستيم صرفنظر كند و به من اجازه بازگشت دهد، يا خدا در حقّ من حكم كند و راه نجاتى برايم قرار دهد كه او بهترين حكمكنندگان است. (80)
نزد پدرتان بازگرديد و به او بگوييد: اى پدر، پسرت بنيامين دزدى كرد، و ما درباره كيفر سرقت جز آنچه مىدانستيم گواهى نداديم و از غيب هم آگاه نبوديم و نمىدانستيم كه او سرقت كرده است، و گر نه كيفر سرقت را به آنان نمىگفتيم و به آن رضايت نمىداديم. (81)
و براى اينكه در سخن شما ترديد نكند به او بگوييد: از آن سرزمينى كه ما در آن بوديم و از كاروانى كه با آن بدينجا روى آورديم و شاهد ماجرا بودند بپرس، و قطعا ما راست مىگوييم. (82)
يعقوب پس از شنيدن اين سخنان گفت: نه، چنين نيست، بلكه نفس شما كارى را براى شما آراسته و شما را به آن وسوسه كرده است. من صبر مىكنم كه در دشوارىها شكيبايى نيكوست؛ اميد است خدا هر سه نفرشان را به من بازگرداند. قطعا او به بندگانش داناست و كارهايش براساس حكمت است. (83)
سپس از آنان روى برتافت و گفت: افسوس بر يوسف! و هر دو چشمش از اندوه سفيد گشت، چرا كه خشمش را در خود نگاه مىداشت و اندوهش را فرو مىخورد. (84)
فرزندانش به او گفتند: به خدا سوگند تو پيوسته يوسف را به خاطر مىآورى و بر او اندوه مىخورى تا سرانجام در آستانه تباهى قرار گيرى يا هلاك شوى. (85)
يعقوب گفت: من درد و اندوه خود را با شما نمىگويم و آن را فقط با خدا در ميان مىگذارم و از او چاره مىجويم، و از صفات خدا چيزهايى مىدانم كه شما نمىدانيد و به همين سبب به رحمت او دل بستهام. (86)
📚تلاوت روزانه ۱صفحه+فایل صوتی
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#پروازتاخدا🕊♥️👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@quranekarim1398
┗━━━♥️═🍃━━━┛
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_یوسف
سپس گفت: اى پسران من، برويد و از يوسف و برادرش جست و جو كنيد و از رحمت خدا و آسايشى كه پس از سختىها عطا مىكند نا اميد نشويد، زيرا حقيقت اين است كه جز كسانى كه باور ندارند خدا بر زدودن رنجها تواناست، كسى از رحمت خدا مأيوس نمىشود. (87)
پسران يعقوب رهسپار مصر شدند. هنگامى كه بر يوسف درآمدند، گفتند: اى عزيز، به ما و خانواده ما آسيب رسيده و در تنگنا قرار گرفتهايم. اين سرمايهاى كه براى خريد آوردهايم ناچيز و كمتر از بهاى آذوقهاى است كه بدان نيازمنديم؛ تو پيمانه را بهطور كامل به ما عطا كن و برادرمان را به ما ببخش كه خداوند بخشندگان را پاداش مىدهد. (88)
يوسف گفت: آيا دانستيد آنگاه كه نادان بوديد با يوسف و برادرش چه كرديد؟ (89)
گفتند: بىترديد، تو خود، يوسفى. چنين نيست؟ گفت: چرا، من يوسفم و اين برادر من است. قطعا خداوند نعمتى بزرگ به ما ارزانى داشت. زيرا حقيقت اين است كه هر كس تقوا پيشه كند و شكيبايى ورزد نيكوكار است و خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمىكند. (90)
برادران يوسف گفتند: به خدا سوگند كه خدا تو را برگزيده و بر ما برترى داده است و قطعا ما در اشتباه بودهايم. (91)
يوسف گفت: امروز بر شما هيچ سرزنشى نيست. خدا شما را مىآمرزد و او مهربانترين مهربانان است. (92)
سپس به برادرانش فرمود: اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر چهره پدرم بيفكنيد، او بدينسبب بينا مىشود، و همه كسان خود را نزد من آوريد. (93)
و هنگامى كه كاروان به راه افتاد و از مصر فاصله گرفت، پدرشان به تنى چند از پسرانش كه نزد او بودند گفت: اگر مرا كمخرد نشماريد، بىشك من بوى يوسف را مىشنوم. (94)
گفتند: به خدا سوگند تو در همان اشتباه گذشته خود هستى كه يوسف را اينگونه دوست مىدارى. (95)📚تلاوت روزانه ۱صفحه+فایل صوتی
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#پروازتاخدا🕊♥️👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@quranekarim1398
┗━━━♥️═🍃━━━┛
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_یوسف
و هنگامى كه مژدهرسان آمد، پيراهن را بر چهره يعقوب افكند و او بينا شد. او به فرزندانش گفت: مگر به شما نگفتم كه من از صفات خدا چيزهايى مىدانم كه شما نمىدانيد؟ (96)
گفتند: اى پدر، از خدا براى ما آمرزش گناهانمان را بخواه كه ما در اشتباه بودهايم. (97)
يعقوب گفت: به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مىطلبم. قطعا اوست كه بسيار آمرزنده و مهربان است. (98)
يعقوب با كسان خود رهسپار مصر شد و يوسف در بيرون شهر به استقبال آنان رفت. هنگامى كه بر يوسف وارد شدند، يوسف پدر و مادرش را در آغوش گرفت و گفت: همه وارد مصر شويد كه به خواست خدا آنجا در امن و امان خواهيد بود. (99)
و پدر و مادرش را بر تخت نشانيد، و همه در برابر يوسف بر زمين افتادند و سجده كردند، و يوسف گفت: اى پدر، اين است تعبير آن خوابى كه پيشتر ديدم، پروردگارم اكنون به آن تحقّق بخشيده است، به راستى خدا به من نيكى كرد آنگاه كه مرا از زندان خارج ساخت و شما را از صحرا به اينجا آورد، پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم فتنه ايجاد كرد. به راستى پروردگارم آنچه بخواهد به لطف و كرمش انجام مىدهد، چرا كه او به بندگانش داناست و كارهايش از روى حكمت است. (100)
آنگاه با تمام وجود به خدا روى آورد و گفت: پروردگارا، تو از سلطنت بهرهاى به من دادى و از تعبير خوابها و تحليل رويدادها به من آموختى. اى پديدآورنده آسمانها و زمين، تنها تويى كه در دنيا و آخرت سرپرست منى، مرا تا پايان عمر تسليم خود گردان و مرا به شايستگان ملحق كن. (101)
اى پيامبر، اين سرگذشت از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مىكنيم، و تو آنگاه كه برادران يوسف همگى بر كار خود مصمم شدند و درباره يوسف بدانديشى مىكردند نزد آنان نبودى كه از اخبارشان آگاه شوى. (102)
و بيشتر مردم ايمان نمىآورند، هر چند تو خواستار ايمان آنان باشى و در اين راه سخت بكوشى. (103)
📚تلاوت روزانه ۱صفحه+فایل صوتی
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#پروازتاخدا🕊♥️👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@quranekarim1398
┗━━━♥️═🍃━━━┛
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_یوسف
اين در حالى است كه تو از آنان براى ابلاغ قرآن هيچ مزدى نمىطلبى تا به بهانه غرامت ايمان نياورند. قرآن براى جهانيان يادآور آيات خدا و زداينده غفلتهاست، نه كالايى كه به وسيله آن مقام و ثروت فراهم گردد. (104)
و چه بسيار نشانههايى بر يكتايى خدا در آسمانها و زمين است كه مردم بر آن مىگذرند ولى از آنها روى مىگردانند و آنها را درك نمىكنند. (105)
و بيشتر كسانى كه به خدا ايمان دارند، در همان حال مشركند و ايمانشان به شرك آلوده است. (106)
آيا كسانى كه ايمان نمىآورند ايمنند از اينكه عذابى فراگير از جانب خدا آنان را احاطه كند، يا قيامت- در حالىكه بىخبرند- ناگهان بر آنان در رسد؟ (107)
اى پيامبر، بگو: اين است راه من كه از روى بصيرت، مردم را به خداى يكتا فرا مىخوانم. اين است راه من و كسانى كه مرا پيروى كردهاند. آرى، منزّه است خدا از اينكه شريك داشته باشد، و من از مشركان نيستم. (108)
اى پيامبر، تو نخستين بشر نيستى كه از ميان مردم به سوى آنان مبعوث شدهاى؛ پيش از تو نيز به رسالت نفرستاديم مگر مردانى را كه به آنان وحى مىكرديم؛ مردانى از اهالى شهرهايى كه به سويشان فرستاده شدند. آيا قوم تو در زمين سير نكردهاند تا بنگرند فرجام كسانى كه پيش از آنان مىزيستند و پيامبران و آيات خدا را انكار كردند، چگونه بوده است؟ حقّا سراى آخرت براى كسانى كه تقوا پيشه نمودهاند بهتر است، آيا درنمىيابيد؟ (109)
پيامبران مردم را به يكتاپرستى فراخواندند و آنان را به عذاب الهى هشدار دادند، تا آنگاه كه از ايمان مردم نا اميد شدند و مردم پنداشتند كه به پيامبران در مورد عذاب كافران دروغ گفته شده است يارى ما به آنان رسيد؛ پس هر كه را خواستيم نجات داده شد، و عذاب ما از مردم گنهكار بازگردانده نمىشود. (110)
به يقين در سرگذشت يوسف و برادرانش، براى خردمندان درس عبرتى است. اين داستان داستانى بافته شده نيست، بلكه تصديقكننده تورات است كه پيش از قرآن بوده، و روشنگر همه امور دينى مردم است و رهنمود و رحمتى است براى مردمى كه ايمان مىآورند. (111)
📚تلاوت روزانه ۱صفحه+فایل صوتی
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#پروازتاخدا🕊♥️👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@quranekarim1398
┗━━━♥️═🍃━━━┛