#تدبری
#داستان
#سوره_حجرات
رنگ سیاه کلاه👒
#قسمت_اول
دختر کوچولو تازه یک کلاه چند رنگ🎨 خریده بود که همه رنگها را در خودش داشت او کلاهش را خیلی دوست داشت اما رنگهای کلاهش از اینکه در کنار رنگ سیاه 🏴بنشینند ناراحت بودند.
همه آنها خودشان را عقب می کشیدند که کنار رنگ سیاه نباشند.
آنها به رنگ سیاه می گفتند تو باید از اینجا بروی تو کلاه دختر کوچولو رو زشت کردی.
رنگ سیاه خیلی ناراحت شد و یک تصمیم گرفت یک روز صبح دختر کوچولو وقتی از خواب بیدار شد و به کلاهش نگاه کرد احساس کرد کلاهش تغییر کرده و آن زیبایی اولیه را ندارد او هر چه فکر کرد نفهمید چه اتفاقی افتاده است.
بله رنگ سیاه از کلاه رفته بود.
رنگ سیاه رفت و رفت تا به یک سرسره بزرگ آبی رسید و روی آن نشست تا مدتی استراحت کند.
ادامه دارد....
@qurankoodak1