🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت ۲۱)
#قسمت_بیست_یک
مقداري که جلوتر رفتيم چندين نور ضعيف و متوسط توجه مرا به خوب جلب کرد.
حدس زدم گروهي همانند ما در پرتو نور ايمانشان در حرکتند. چيزي نگذشت که به شخصي رسيديم که در پرتو نوري از نورهاي ضعيف، آهسته، قدم برمي داشت. .
.
سلام کردم و جوياي حال او شدم. گفت: خسته شدم، با اينکه مدتهاست در اين غار راه ميپيمايم، ولي هنوز در ابتداي راهم.
گفتم: اينها به سبب ضعف ايمان توست! او نيز حرفم را تاييد کرد و در حاليکه همچنان آهسته ره ميپيمود، آهي از سينه برکشيد و گفت: افسوس، افسوس..
.
هنوز چند قدم از آن شخص دور نشده بوديم که فريادش بلند شد، خواستم برگردم اما نيک بلافاصله گفت: عجله کرد و چون نور ايمانش بسيار ضعيف بود در يکي از چالهها فرو غلطيد.
.
گفتم: آخر چه ميشود؟ نيک ايستاد و گفت: هيچ نيکش او را نجات خواهد داد اما بسيار دير به مقصد خواهد رسيد.
.
وقتي حرف نيک به اينجا رسيد در يک لحظه چنان نوري بدرخشيد که چشمانمان را به خود خيره کرد.
وقتي آن نور 💫تابنده ناپديد شد با تعجب بسيار از نيک پرسيدم: چه بود؟ چه اتفاقي افتاد؟
.
نيک آهي کشيد و گفت: يکي از علماي دين بود که در پرتو نور ايمانش با سرعت زياد اين مسير تاريک را پيمود.
.
من نيز از حسرت آهي برکشيدم و گفتم: خوشا به حال او، عجب نور و سرعتي داشت. در دلم غمي غريب ريشه دوانيد.
.
از درون خويش فرياد برکشيدم: خدايا اي آگاه به احوال زندگان و مردگان، مرا درياب و نورم را قوي ترگردان تا از اين مسير دشوار بسي آسانتر عبور کنم.
.
مدتي در اين حال گريستم تا اينکه احساس کردم غار روشنتر شده است، وقتي سر از زانو برداشتم نيک را نوراني تو از قبل ديدم. از جا برخاستم و با تعجب به طرفش رفتم و پرسيدم: چقدر نوراني شدي؟ .
گفت: خداوند از منبع رحمت رحماني خويش مقداري نور ايمان به تو افزود که بي شک اجابت دعاهاي دنيايي توست که بارها رحمت الهي را براي سفر آخرت درخواست کرده بودي. .
.
آنگاه ادامه داد:
براي عبور از اين برهوت پر خطر، هيچ کس نميتواند تنها به عمل نيک خود اتکا کند، چرا که در کنار عمل، رحمت خدا هم لازم است که شامل حالش گردد...
.
با آن که خسته بودم اما به عشق وادي السلام سر از پا نميشناختم به نيک گفتم: چقدر گذرگاه اين غار طولاني است؟! نيک همانطور که با سرعت گام برمي داشت جواب داد: اگر در مقابل گردباد شهوات مقاومت ميکردي مسير کوتاهتري نصيبت ميشد...
سرانجام از آن تاریکی وحشتناک عبور کردیم و وارد بیابانی بی انتها شدیم..
ادامه دارد...
✅قرآن ودعا
#حدیث_محرم
امام صادق (ع) فرمودند:
هر كس دوست دارد روز قیامت، بر سر سفرههاى نور بنشیند باید از زائران امام حسین علیه السلام باشد.
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
✅قرآن ودعا
قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله:
إنَّ طالِبَ العِلمِ لَيَستَغفِرُ لَهُ كُلُّ شَيءٍ ؛حَتّى حِيتانُ البَحرِ ، وهَوامُّ الأرضِ ، وسِباعُ البَرِّ وأنعامُهُ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرمایند:
هر آينه همه اشياء، حتى ماهيان دريا و حشرات و خزندگان روى زمين و درندگان و چرندگان صحرا، براى جوينده دانش آمرزش مى طلبند.
الأمالي للمفيد
💕💕💕
✅قرآن ودعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 اگر میدانستند؛ اموالشان را میفروختند!
👈 روایتی کمتر شنیده شده از امام صادق(ع) درباره زیارت کربلا
➕چند نمونه از گزارشات مردمی+عکس
#اربعین
✅قرآن ودعا
🌸 #سرگذشت ارواح درعالم برزخ
(قسمت ۲۳)
#قسمت_بیست_سوم
پس از شنیدن حرفهای نیک مقداری دلم آرام گرفت و سپس با نیک از آنجا دور شدیم.
رفتیم تا به شخصی رسیدیم که دستانش را جلو گرفته و با احتیاط قدمهای کوتاه برمیداشت.. .
نیک به او اشاره کرد و گفت : این شخص از وقتی از غار بیرون آمده کور شده. آنگاه به یک جاده انحرافی اشاره کرد و گفت:این جاده دنیا پرستان است که او به زودی وارد آن میشود. .
پرسیدم چرا؟ گفت چون دنیا را به آخرت و دنیا پرستان را به مومنین ترجیح میداده است.. این افراد بزرگترین ضرر و زیان را برای خود خریده اند ...
.
دوباره به راه افتادیم. راه مستقیم را به خوبی طی کردیم. گاهی از کسی جلو میزدیم و گاهی دیگران از ما سبقت میگرفتند.. در مسیر خود آدمهای گوناگونی میدیدیم.
.
آدمهایی که دو زبان داشتند که از دهانشان بیرون زده بود و اتش از آنها زبانه میکشید و میسوزاندشان که به گفته ی نیک اینها دورو و منافق صفت بودند.
.
همچنین افرادی که اعمال منافی عفت و لذتهای نامشروع را مرتکب شده بودند را در حالی مشاهده کردیم که لگامی از آتش بر دهان🔥 آنها زده شده بود و میسوختند.
.
اما از همه زجرآورتر جاده انحرافی زنان بود. این مسیر به بیابانی ختم میشد که زنان بسیاری در آن عذاب میشدند.
.
عده ای به موهایشان آویزان شده بودند که نتیجه نشان دادن موها به نامحرم بود. .
گروهی دیگر از زنان زیر فشار ماموران مشغول خوردن گوشت بدن خود بودند چون اینها در دنیا خود را برای نامحرمان زینت کرده بودند و باعث از هم پاشیدن زندگی های بسیاری شده بودند.
.
برخی نیز سرشان به شکل خوک و بدنشان به شکل الاغ بود چرا که در دنیا به سخن چینی عادت داشتند.
.
آنچه شگفتی مرا در تمام این صحنه ها بر انگیخته بود این بود که نیک های آنان همگی صدها متر دورتر بودند و از هدایت و کمک به صاحب خود عاجز بودند...
.
براحتی مسافت زیادی را پیمودیم تا به یک گردنه رسیدیم. در پشت تپه سرو صداهای زیادی می آمد . وقتی به بالای تپه رسیدیم از آنچه دیدم بسیار متعجب شدم و ترس و اضطراب وجودم را فرا گرفت.
✅جاده و بیابانهای اطراف آن پر بود از ماموران الهی و اشخاصی که گیر افتاده بودند.
هرکس قصد عبور از جاده را داشت شدیدا کنترل میشد.
.
آهسته به نیک گفتم : اینجا چه خبر است؟
نیک گفت: اینجا گذرگاه مرصاد است.
گفتم: گذرگاه مرصاد چیست؟
گفت: محل رسیدگی به حق الناس...
.
اینجا اگر کوچکترین حقی از مردم بر گردنت باشد ازکشتن انسان گرفته تا سیلی و بدهکاری،همه ی اینها باعث گرفتاری تو می شود...
ادامه دارد...
✅قرآن ودعا
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت ۲۲)
#قسمت_بیست_دو
بخاطر دلخراش بودن صحنه رویم را به سمت چپ برگرداندم اما از دیدن شخصی که با شکم بسیار بزرگش قادر به راه رفتن نبود و مرتب زمین میخورد تعجب کردم.
.
چیزی نگذشت که بخاطر نداشتن تعادل به سمت جاده ی چپ کشیده شد و در آن مسیر افتان و خیزان به راه خود ادامه داد.
.
از نیک پرسیدم چه شد؟ گفت این جاده ی مخصوص رباخواران است که به سخت ترین عذاب الهی گرفتارند...
.
به تپه ای رسیدیم. تعدادی از ماموران را دیدم که روی جاده ایستادند و چند نفر را متوقف کرده اند.در کنار ماموران شعله های آتش🔥 زبانه می کشید.
از ترس و وحشت خودم را به نیک رساندم و مانع از حرکت او شدم.
.
نیک لبخندی زد و با مهربانی دستی به روی سرم کشید و گفت:نترس با تو کاری ندارند. اینها در کمین افراد خاصی هستند.در همین لحظه صدای جیغ و فریادی بلند شد .
.
وقتی نگاه کردم دیدم یک نفر ایستاده و از پیشانی اش دود🌫🔥 و آتش بلند است. سکه ی🕳 گداخته شده ای به پیشانیش چسبانده بودند. در همین حال ماموران سکه ی دیگری برداشتند و اینبار به پهلوی او چسباندند.
صدای ناله و فریادهای دلخراشش تمام دشت را پرکرده بود..
.
با حیرت به نیک نگاه کردم و او گفت:سزای او همین است. اینها سکه هایی است که در دنیا ذخیره و انبار کرده بود و با وجود محرومان و فقیران بسیاری که بودند هیچی به آنها نمیداد و حقشان را ادا نمیکرد.
.
نیک این را گفت و به سمت پایین تپه حرکت کرد. من هم با ترس و وحشت پشت سرش به راه افتادم .
هنگامی که به ماموران قدرتمند رسیدیم و انها کاری به ما نداشتند و راه را برای عبور ما باز کردند نفس راحتی کشیدم..
.
چند قدمی که از ماموران دور شدیم،به پشت سرم نگاهی کردم و در کمال حیرت ماموران را دیدم که چهار دست و پای شخصی را گرفته بودند و به زور قطعه ای از آتش🔥 به او میخوراندند.
.
با دیدن این صحنه از ناراحتی بر جای ایستادم،صحنه بسیار زجر دهنده و ناله های او جانسوز بود...سپس رهایش کردن و او در حالیکه از درون میسوخت مسیر جاده را افتان و خیزان ادامه داد.
.
در یک لحظه دست نیک را روی شانه ام احساس کردم،نگاهی به او انداختم و گفتم :چه شده بود؟
.
نیک جواب داد:
افرادی که مال مردم را به ناحق تصاحب میکنند گرفتار این ماموران میشوند و اینها موظفند قطعه ی گداخته شده آهن را به آنها بخورانند.
.
نیک سپس ادامه داد: البته اینها در گذرگاه حق الناس متوقف خواهند شد....
ادامه دارد...
✅قرآن ودعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی حاج آقا قرائتی
🎬 رضایت امام زمان (عج)، رضایت خداست!!!
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
✅قرآن ودعا
🌸 #سرگذشت ارواح درعالم برزخ
(قسمت۲۴)
#قسمت_بیست_چهار
بار دیگر بیابان را زیر نظر گرفتم.گروهی در حالیکه زانوی غم بغل گرفته بودند روی زمین نشسته بودند و به واسطه ی سنگینی زنجیری که بر گردن آنها بود قدرت حرکت نداشتند.
عده ای هم پایشان زنجیر شده بود و قدرت حرکت نداشتند.عده ای نیز بلاتکلیف در بیابان میچرخیدند و حق عبور از جاده را نداشتند.
.
هراز گاهی صدای ماموران بلند میشد: فلان کس آزاد شد، میتواند برود. آن شخص از شنیدن نامش بسیار خوشحال میشد و بعد از مدتها گرفتاری عبور میکرد.
.
نیک صورتش را سمت من چرخاند و گفت برویم.
با ترس و دلهره گفتم نمیشود از راه دیگری برویم؟
نیک گفت : هیچ راه فراری نیست همه جا توسط ماموران به دقت کنترل میشود زیرا حق مردم قابل بخشش نیست و خداوند از حق مردم نمیگذرد...
.
از نیک پرسیدم: افراد در اینجا چگونه شناسایی میشوند؟
گفت: اسامی افرادیکه حق مردم را بر گردن دارند در دست مامورین است و پس از شناسایی مجرم از عبور او جلوگیری میکنند.
.
گفتم: تا کی باید اینجا بمانند؟ گفت : مدت توقف و گرفتاری آنها متفاوت است. برخی ماهها و برخی سالهای سال..
.
با تعجب گفتم: مگر رسیدگی به پرونده ی حق الناس چقدر طول میکشد؟ نیک گفت: در اینجا عدل خدا حاکم است و از مظلوم حق ظالم را میگیرد مگر اینکه خود مظلوم از گناه ظالم بگذرد.
.
اگر از گناه ظالم نگذرند از نیکیهای ظالم به مظلوم میدهند تا راضی شود و اگر ظالم کار نیکی نداشت از گناههای مظلوم به ظالم میدهند تا مظلوم راضی شود.
.
با شنیدن این سخنان ترس و اضطرابم بیش از پیش شد.ولی چون چاره ای نبود به نیک گفتم: بیا برویم.
.
سراشیبی را پیمودیم و به گذرگاه مرصاد قدم گذاشتیم.چیزی نگذشت که خود را در مقابل مامورین الهی دیدم. .
در یک آن با اشاره ی یکی از انها زنجیر ضخیمی به گردنم انداخته شد و بدون اینکه کوچکترین مهلتی بدهند تا از آنها سوال کنم کشان کشان مرا از جاده بیرون بردند...
.
بی جهت دست و پا میزدم تا شاید از دست آنها خلاصی پیدا کنم. اما تلاشهایم بی فایده بود. از نیک خواستم از آنها بپرسد علت کارشان را.
ولی نیک بدون اینکه سوالی از آنها بپرسد نزد من آمد و گفت:خوب فکر کن چه کرده ای. این مامورین بی جهت کسی را گرفتار نمیکنند.
.
کمی فکر کردم و یادم آمد که پولی از همسایه ام قرض گرفته بودم که به علت مسافرتی که پیش آمد و بعد از آن مریضی که منجر به مرگم شد ،نتوانستم آن را برگردانم. این را به نیک گفتم و پرسیدم: حالا چه کار کنیم؟
.
نیک اندکی فکر کرد و گفت: اگر بتوانی به خواب بستگانت بروی و از آنها بخواهی تا قرضت را ادا کنند امیدی به نجاتت هست وگرنه همینطور اسیر خواهی ماند..
ادامه دارد...
✅قرآن ودعا
✨﷽✨
💠ثواب عجیب کمکهزینه به دیگران برای سفر کربلای معلی!
وارث: هشام بن سالم: از امام صادق(ع) پرسیدم:
کسی که خودش به واسطۀ بیماری یا مشکلی نتواند به زیارت امام حسین(ع) برود و در عوض شخصی دیگر را روانه کند(هزینههایش را بدهد)، چه اجری دارد؟
❤️✨ امام صادق(ع) فرمودند:
به ازای هر درهمى که خرج کند، خداوند همانند کوه اُحد برایش حسنه مینویسدچندین برابر آنچه هزینه کرده را در همین دنیا به او برمیگرداند!بلاهایى را که فرود آمده تا به او برسد، از او میگردانَد و از وى دور میکند و مالش حفظ میشود
(توضیح: زیارت اربعین به جهت روایت حضرت عسکری(ع) و نکات دیگر، ارزشش از زیارات معمولی خیلی بیشتر است.)
📚کامل الزیارت، ص129
💠✅قرآن ودعا
💠﷽💠
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت ۲۵)
#قسمت_بیست_پنج
با کمک نیک به خواب پسر بزرگم رفتم و از او خواستم تا قرضم را ادا کند. .
همانطور که منتظر جواب بستگانم بودم شخصی را دیدم که زنجیر آتشینی🔥 بر کمر داشت و پیوسته به این سو و آن سو میگریخت و فریاد میزد :
وای بر من ! اموالی که با گناه به دست آوردم اینگونه مرا گرفتار کرد در حالیکه وارثانم آن را در راه خدا انفاق کردند و به سعادت رسیدند...
.
کمی آن طرفتر هم عده ای به شخصی حمله ور شده بودند و از او مطالبه ی حقشان را میکردند.
.
با دیدن این صحنه های وحشتناک به فکر فرو رفتم و با خود گفتم:
اگر میدانستم حقوق مردم تا این حد مهم و نابخشودنی است تا زنده بودم در برخورد با مردم و معامله و حتی شهادت دادن و صحبت کردن با آنها نهایت دقت را به عمل می آوردم...
.
آنگاه از شدت ناراحتی فریاد زدم: وای از این راه که براستی گذرگاه بدبختی و فلاکت است... در این هنگام ماموران به سراغم آمدند و زنجیرها را از گردنم باز کردند. .
اول فکر کردم بخاطر فریادم بوده ولی بعد نیک مرا با خوشحالی در آغوش گرفت و گفت: بیا برویم . قرضت ادا شد...
.
بعد از گذر از گذرگاه سخت و طاقت فرسای مرصاد کمی که جلو رفتیم چشمم به هیکل سیاه و عجیبی در وسط جاده افتاد.
.
وقتی جلوتر آمدیم او را شناختم.گناه بود با هیکلی کوچکتر و لاغرتر و لباسی عجیب!
.
همدوش نیک تا چند قدمی او رفتیم. او با چهره ای خشن و بوی متعفن و چشمانی خون گرفته در حالیکه شمشیری مانند اره بر دوش گرفته بود با غضب به من مینگریست.
.
نیک ایستاد و من هم پشت سر او ایستادم.. نیک مهربانانه به من نگاه کرد و گفت خودت را برای نبرد با گناه آماده کن!
.
با وحشت و ترس و تعجب گفتم: جنگ؟ برای چه؟
.
نیک که متوجه ترس من شده بود گفت: در این سفر و در اینجا،اولیای خدا،مومنین و انساهای خوب و پاک و ..نباید بترسند.
از سخنان نیک قوت قلب گرفتم ،از او پرسیدم: جنگ با دست خالی در برابر کسی که مسلح هست غیر ممکن است!
.
نیک گفت: نگران نباش فرشته ای الهی تو را تجهیز خواهد کرد. به نیک گفتم: تو چه میکنی؟ گفت: من تو را آماده و تشویق میکنم..
.
سپس دستم را فشرد و گفت: گناه پس از آنکه در گذرگاه ارتداد و و جاده های انحرافی و ... از تو ناامید شد این بار با تمام قوا جلوی تو ایستاده،او اینبار لباس دنیا را برتن کرده و شمشیر شهوات را در دست گرفته..
.
مواظب دندانه های شمشیرش که هرکدام نشانه ی یکی از شهوات است و بسیار برنده و تیز میباشد ،باش که اگر یکی از انها به تو اصابت کند در مسیر به مشکل میخوریم...
✍ادامه دارد...✅قرآن ودعا
✅یکی از جاهای استجابت دعا سر
قبر پدر و مادر است
✍امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند:
به زیارت قبر مردههایتان بروید، زیرا آنان با زیارت شما خوشحال میشوند و شما خواستههایتان را بر سر قبر پدر و مادرتان از خداوند بخواهید (که خدا به احترام آنها دعای شما را اجابت کند) زُورُوا مَوْتَاکُمْ فَإِنَّهُمْ یَفْرَحُونَ بِزِیَارَتِکُمْ وَ لْیَطْلُبْ أَحَدُکُمْ حَاجَتَهُ عِنْدَ قَبْرِ أَبِیهِ وَ عِنْدَ قَبْرِ أُمِّهِ بِمَا یَدْعُو لَهُمَا
📚اصول كافي، ج۳، ص۲۳۰
✅قرآن ودعا
💠﷽💠
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت ۲۶)
#قسمت_بیست_شش
گناه همچنان وسط راه ایستاده بود و رفتار ما را زیر نظر داشت.
در همین وقت فرشته ی فریاد رس پرواز کنان ظاهر گردید و سلامی کرد و یک شمشیر،یک لباس زره مانند،یک سپر و یک خنجر به نیک سپرد و رفت.
.
از دیدن این منظره گناه کمی جا خورد و ترس در چهره زشتش آشکار گردید،
با خوشحالی رو به نیک کردم و گفتم: وسایل من بیشتر از گناه است. .
راستی اینها نتیجه ی کدام اعمال من هستند؟
نیک در حالیکه شمشیر را در دستش تکان میداد گفت:
این شمشیر نتیجه ی راز و نیازها و دعاهای توست که در دنیا انجام دادی.
.
سپس در حالیکه لباس را بر تن من میپوشاند گفت: این هم هم نشانه ی تقوای توست در دنیا، که البته ضخامت آن بستگی به درجه ی تقوای تو دارد.
.
وقتی زره را پوشیدم شمشیر را به دست راستم داد و سپر را به دست دیگرم سپرد و گفت: این سپر هم نتیجه ی روزه گرفتن های تو در دنیا بوده..
.
و سپس در حالیکه با لبخند ملیحش به من قوت قلب میداد گفت: اصلا نهراس با یک ضربه او را از پای در خواهی آورد.
.
سرم را به نشانه ی تایید تکان دادم و به سمت گناه حرکت کردم. گناه شمشیر را بلند کرد و شروع کرد به رجز خواندن:
.
من به نمایندگی از شیطان و دنیا در برابر تو ایستاده ام تا تو را از پای در آورم.در همان لحظه سایه ی شمیر گناه را بالای سرم حس کردم و فورا سپر را روی سرم گرفتم.
.
ضربه ی شمشیر چنان محکم بود که از سپر عبور کرد و دو دندانه آن سرم را زخمی کرد...
.
در همین حال شمشیرم را بر پهلوی آن شیطان فرود آوردم و او در حالیکه فریاد زنان از من دور میشد، من مشغول رسیدگی به زخم سرم شدم که ناگهان فریاد نیک را شنیدم که فریاد زد:
مواظب باش از پشت سرت می اید....
.
بیدرنگ به عقب برگشتم و با یک ضربه ی شمشیر ضربه او را دفع و ضربه ی دیگری به پهلویش وارد کردم.
.
هر از گاهی صدای نیک را میشنیدم: بهای بهشت،نابودی گناه است و من روحیه میگرفتم.
.
لحظات میگذشت و گناه خسته و خسته تر میشد.تا اینکه وسط جاده افتاد.
رفتم تا ضربه ی آخر را بر فرقش بکوبم که نیک با خنجری که در دست داشت به من نزدیک شد و گفت: فقط با این میتوانی از شر او خلاص شوی وگرنه او نابود نمیشود.
.
تازه فهمیدم که در میدان بدون خنجر بوده ام!
نیک گفت: این خنجر نتیجه ی صلواتهایی است که در دنیا فرستاده ای. چون صلوات این قدرت گناه را به کلی نابود کند.
.
خود را به پیکر نیمه جان گناه رساندم و بلافاصله خنجر را در تنش فرو کردم و به سرعت فرار کردم.
بدنش بزرگ و بزرگتر شد تا با صدای مهیبی منفجر شد و به هزاران تیکه تقسیم شد..
ادامه دارد...
✅قرآن ودعا
💠﷽💠
🌸 #سرگذشت ارواح درعالم برزخ
(قسمت۲۷)
#قسمت_بیست_هشت
ناگهان سوالی به ذهنم رسید که مرا خیلی نگران کرد..
.
️با دلهره از نیک پرسیدم: و اگر برایم نیاورند چه؟ اگر شفاعتم نکنند؟؟
.
نیک سرش را به زیر انداخت و گفت: در این صورت بدبخت🔥 خواهی شد ولی نگران نباش ما اینهمه راه را آمده ایم و لطف آنها خیلی بیشتر از این حرفها است و ... .
️ناگهان صدای سلام اشنایی شنیدیم.همان فرشته ی رحمت بود که با داروی شفاعت به سراغ ما آمده بود.
✨فرشته دارو را به نیک داد و گفت:این دارویی است به عنوان مژده ی شفاعت از خاندان رسول الله و سپس بال زنان از آنجا رفت..
.
از خوشحالی به گریه افتادم . نیک با خوشحالی دارو را روی زخمهایم نهادو بلافاصله احساس کردم تمام دردها و رنجهایم از بین رفت. .
با خوشحالی فریاد کشیدم:
درود بر محمد و خاندان پاک او،همانها که در برابر محبت،شفاعت میکنند(و خداوند شفاعت آنها را در قیامت هرگز رد نخواهد کرد.)
☄صدایم چنان رسا بود که به صدای بعضی از اهالی برزخ رسید و با سرعت به سمت من دویدند و گفتند: چه شده؟ صدای شادی از تو شنیدیم.
.
با خوشحالی گفتم،بله من نیز مورد شفاعت قرار گرفته ام.
وقتی علت شفاعت خواهی ام را پرسیدند گفتم: بخاطر ضرباتی بود که گناه بر پیکرم وارد کرده بود و آن بزرگواران مرا شفا دادند.
🍁یکی از آنها با ناراحتی گفت: پس ما چه کنیم؟ کی ما را شفاعت خواهد کرد؟ گفتم : شما برای چه شفاعت میخواهید؟
گفت به ما اجازه عبور نمیدهند. میگویند تا اینجا توانستید بیایید ولی برای رد شدن از اینجا به شفاعت احتیاج دارید...
✍ادامه دارد..
.
⚠️نکته:
ذکر این نکته ضروری هست که شفاعت مخصوص قیامت کبری هست نه برزخ.اما بخاطر محتوای تربیتی و آموزنده بودنش،ناچار شدیم در این قسمت تحت عنوان مژده شفاعت به تحریر در بیاریم تا جلوه ی کوچکی از این مساله اعتقادی مهم را به نمایش در آورده باشیم.
ادامه دارد...
✅قرآن ودعا
انا لله و انا الیه راجعون
خانواده و بستگان ودوستان وهمرزمان گرامی دکتر جواد دانش نیا
باسلام.
ضایعه درگذشت نابهنگام دوست و برادر عزیزمان دکتر حاج جواد دانش نیا را به همه خانواده.فامیل و بستگان و دوستان آن عزیز فقید تسلیت عرض می نمایم. خوشا به سعادتش که پس از ادراک معنویت حج ابراهیمی و با قلبی پاک و صفحه ای مشحون از مغفرت الهی دنیای فانی را وداع گفت.
از خدای منان صبر و اجر برای همه بازماندگان مسالت می نمایم و خدا را قسم میدهم به عصمت زهرای اطهر بهشت برین را نصیب آن عزیز گرامی بگرداند.
تدابیر قبل از سفراربعین بخش۱.mp3
6.54M
👌تدابیر قبل از سفر اربعین
✅جهت جلوگیری از بیمار شدن زائران اربعین
#تدابیر_قبل_اربعین
#بخش_۱
#ادامه_دارد....
📝موسوی
💠درمانخانه اسلامی 💠
http://eitaa.com/joinchat/576782354Cfb02ee78f3
✅قرآن ودعا
🌴🌴
💚 حضرت رضا علیه السّلام فرمود:
🌺 کسی که یاد آور مصیبت ما شود و برای ستمهایی که در حق ما شده گریه کند، درجه وی فردای قیامت نظیر درجه ما خواهد بود. کسی که متذکر مصیبت ما گردد و گریان شود و دیگران را هم گریان کند، چشم وی در آن روزی که همه چشمها گریانند گریان نخواهد بود. اگر کسی در مجلسی بنشیند که امر دین ما خاندان در آن زنده و تقویت شود، قلب او در آن روزی که همه قلبها میمیرند نخواهد مرد. 🌺🍃
📕امالی صدوق، مجلس ۱۷، شماره ۴
📒بحارالانوار،ج۴۴،ص۴۳۴،ح۱
ماجرای کربلا، شرح بلای زینب است
عصر عاشورا، شروع کربلای زینب است
✅قرآن ودعا