eitaa logo
قرآن ودعا
330 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
9.3هزار ویدیو
136 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴نحوه قضاوت کردن امام زمان بعد از ظهور! 🌺در مورد امام زمان علیه السّلام در روایت آمده است که با حکم حضرت داود علیه السّلام حکم می‎کند. 🌿 حضرت داود علیه السّلام حکم غیبی صادر می‎کرد و به شواهد و نظر دیگران وابسته نبود. 🔸در زمان حضرت داود علیه السّلام شخص فقیری مدّت‎ها از خداوند رزق حلالی می‎طلبید. روزی گاوی در خانه‎ی او را شکست و داخل شد. او هم گاو را سر برید و خوردند. ♦️صاحب گاو که به دنبال گاوش می‎گشت، فهمید و او را نزد حضرت داود علیه السّلام برد. 📘فقیر به حضرت گفت: من هفت سال بود دعا می‎کردم خدا رزق حلالی مرحمت کند، وقتی گاو در را شکست و داخل شد، گفتم دعایم مستجاب شده است؛ لذا آن را سر بریدم و با خانواده‎ام خوردم. 🌹حضرت داود علیه السّلام به صاحب گاو فرمود: از شکایتت صرف نظر کن. 💢صاحب گاو عصبانی شد و اعتراض کرد ،حضرت داود علیه السّلام به او فرمود: علاوه بر آن، نصف دارائی‌ات را هم به او بده. ⚡صاحب گاو به شدّت بر آشفت. حضرت داود علیه السّلام فرمود: تمام دارائی‌ات را به او بده. ☑️ در اثر این حکم در بین مردم سر و صدا بلند شد. 🔮حضرت داود علیه السّلام همراه با مردم بر سر قبر پدر کسی که گاو را کشته بود ، حاضر شد و او را زنده کرد و علّت مرگش را از او جویا شد. 🔰او گفت: پدر این صاحب گاو غلام من بود. او مرا کشت و تمام دارائی‌ام را هم تصاحب کرد... ⭕در نتیجه روشن شد علاوه بر اینکه تمام دارائی صاحب گاو متعلّق به آن شخص فقیر است، خود صاحب گاو و فرزندانش هم بچّه‎های غلام پدر او هستند و متعلّق به او می‎باشند. 💐 امام زمان علیه السّلام هم این‎گونه حکم می‎کند. 🎈🌺🌸✨🎈🌺🌸✨🎈🌺🌸✨ 📙به نقل از مرحوم دولابی،مصباح الهدی - مهدی طیب✅قرآن ودعا
ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺟﺪ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ؛ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﭽﻮن ﺭﻭﺩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺪﯾﻪﻣﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺒﺮﺩ... ﮔﺎﻫﯽ ﺟﺮﯾﺎﻧﺶ ﺗﻨﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﮔﺎﻩﮐﻨﺪ، ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻨﺎﻇﺮ ﺯﯾﺒﺎ ﻋﺒﻮﺭﻣﺎﻥ ﻣﯿﺪﻫﺪ، ﮔﺎﻩ ﺗﻠﺦ... ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ... ﺍﯾﻦ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﻨﺎﮔﺮﺍﻥ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﯾﻢ ﺷﻨﺎﻭﺭﺭﻭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺟﻠﻮ ﺑﺮﻭﯾﻢ، ﻧﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯼ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻘﺶﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﻏﺮﻕ ﺷﻮﯾﻢ... 💕💕💕
❇️امام صادق علیه السلام: 🍀إِنَّمَا شِيعَةُ جَعْفَرٍ مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ وَ اشْتَدَّ جِهَادُهُ وَ عَمِلَ لِخَالِقِهِ وَ رَجَا ثَوَابَهُ وَ خَافَ عِقَابَهُ فَإِذَا رَأَيْتَ أُولَئِكَ فَأُولَئِكَ شِيعَةُ جَعْفَرٍ. شیعه جعفری کسی است که: 1⃣ حلال خور 2⃣ پاکدامن 3⃣ جهادگر باشد 4⃣ برای رضای خدای خود کار کند 5⃣ به پاداش الهی امیدوار 6⃣ از مجازات او بترسد این چنین افرادی شیعیان جعفری هستند. 📕 خصال شیخ صدوق، ج۱، ص۲۹۶ 💕💕💕✅قرآن ودعا
🎯قیمتت چقدر است،باطنت چه شکلی است⁉️ ❤️این ذات انسان است که تا خلوت پیدا می‌کند، معشوقش را می‌خواهد. این اله هایش می تواند جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی باشد.(به تعداد خودهای وجودی هر فرد) 👤مثلا آدم تا وقتی می‌بیند در خانه هیچ کس نیست. ذهنش سریع سراغ اله خودش می‌رود. 👈 حالا اله این چیست⁉️ گاهی حساب پول ها، گاهی هم معشوق شکمی دارد. 🌀معشوق بعضیها هم وهمی است، مثل موضوعات سیاسی. او تا فرصت پیدا می کند، صد تا کانال را بررسی می‌کند ببیند چه کسی چه کسی را کُشت، کجا جنگ شد، کدام جناح چکار کرد، این صبح تا شب وقتش با باندبازیها و حزب‌بازیها و از اینطور چیزها است. 🏞یک کسی هم معشوقش هنری است. تا خلوت پیدا می کند، سراغ کارهای هنری می‌رود. مثلاً موسیقی گوش می‌کند یا نقاشی میکند. 🧐 یک کسی هم معشوقش عقلی است. به محض این که  خلوت پیدا می‌کند، شروع می‌کند به مطالعه کردن و کتاب خواندن. 😍بعضیها هم معشوقشان خدا و اهل بیت است. اینها تا یک ذره خلوت می‌کنند، شروع می کنند به عبادت و کارهای خیر. ✅پس قیمت هر کسی معشوق اوست. پیش خدا هم همین است.❤️ 💘شما هر کدام از اینها معشوق اصلی‌ات باشد، قیمت شما هم همان است و به همان شکل محشور می‌شوید... 💕💕💕✅قرآ ن ودعا
🌸سه دقیقه در قیامت!() 🔰البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کارخوبی می کنم که برای مردنم دعا می‌کنم. ♦️ نمی‌دانستم که اهل بیت ما هیچ گاه چنین ادعایی نکرده اند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می دانستند. خسته بودم و سریع خوابم برد.. 💠نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. 🔆بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده.. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم و با ادب سلام کردم. ✨ایشان فرمود: با من چه کار داری؟چرا انقدر طلب مرگ می کنی !هنوز نوبت شما نرسیده. فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است ترسیده بودم. ♦️ اما با خودم گفتم: اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است،پس چرا مردم از او می‌ترسند؟ 🍀می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم من را ببرند. التماسهای من بی فایده بود. ✔️با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جای و گویی محکم به زمین خوردم.. 🍂 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم،راس ساعت ۱۲ ظهر بود! هوا هم روشن بود، موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت.. 🔵در همان لحظات از خواب پریدم؛ نیمه شب بود.می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد! 🔺روز بعد روز بعد دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس‌ها بودند که متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتند. ☑️ سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. 🔶 در مسیر برگشت در یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد ... 🔷از سمت چپ با من برخورد کرد! آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و روی زمین افتادم. 🔴 راننده پیاده شد و می لرزید‌. 🌾 با خودم گفتم:پس جناب عزرائیل بالاخره به سراغم آمد! 🔵به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود و نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد...! ادامه دارد... ✅قرآن ودعا
🌸سه دقیقه در قیامت() ✅ یاد خواب دیشب افتادم..با خودم گفتم سالم میمانم،چون حضرت عزرائیل به من گفت که وقت رفتن من نرسیده است! ♻️فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار کنم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. 🔆اما همیشه دعا میکردم که مرگ ما با شهادت باشد. 💠در آن زمان بسیار تلاش کردم تا وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم. ♻️اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه همان لباس یاران آخرالزمانی امام غایب است. سالها گذشت. 🔆باید این را اضافه کنم که من یک شخصیت شوخ ولی پرکار دارم. حسابی اهل شوخی و بگو و بخند و سرکار گذاشتن هستم. 🔷مدتی بعد ازدواج کردم و مثل خیلی از مردم دچار روزمرگی شدم. 💥یک روز اعلام شد که برای یک ماموریت جنگی آماده شوید. ♦️حس خیلی خوبی داشتم و آرزوی شهادت مانند رفقایم داشتم. اما با خودم میگفتم ما کجا و شهادت کجا... 🔰آن روحیات جوانی و عشق و شهادت در وجود ما کمرنگ شده... 🛡در همان عملیات چشمانم به واسطه گردوخاک عفونت کرد. حدود ۳ سال با سختی روزگار گذراندم بارها به دکتر رفتم ولی فایده نداشت. 💥تا اینکه یک روز صبح احساس کردم انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده است! درست بود! چشم من از مکان خودش خارج شده بود و درد بسیار شدیدی داشتم. 🍃همان روز به بیمارستان مراجعه کردم و التماس کردم که مرا عمل کنید دیگر قابل تحمل نیست. ✔️تیم پزشکی اعلام کرد: غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم چپ ایجاد شده که فشار این غده باعث بیرون آمدن چشم گردیده. 🔷و به علت چسبیدگی این غده به مغز کار جداسازی آن بسیار سخت است... پزشکان خطر عمل را بالای ۶۰ درصد می‌دانستند اما با اصرار من قرار شد که که عمل انجام بگیرد. 🔺با همه دوستان و آشنایان و با همسرم که باردار بود و سختی های بسیار کشیده بود از همه حلالیت طلبیدم و راهی بیمارستان شدم. 🔘حس خاصی داشتم احساس می کردم که دیگر از اتاق عمل برنمیگردم. تیم پزشکی کارش را شروع کرد و من در همان اول کار بیهوش شدم. ⛔️عمل طولانی شد و برداشتن غده با مشکل مواجه شد.. پزشکان نهایت تلاش خود را می کردند و در آخرین مراحل عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد.... 🔅احساس کردم که کار را به خوبی انجام دادند. چون دیگر مشکلی نداشتم، آرام و سبک شدم.چقدر حس زیبایی بود، درد از تمام بدنم جدا شد. 💫احساس راحتی کردم و گفتم خدایا شکر عمل خوبی بود. ❄️با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم. 🌕برای یک لحظه زمانی که نوزاد و در آغوش مادر بودم را دیدم. از لحظه های کودکی تا لحظه‌ای که وارد بیمارستان شدم همه آن خاطرات برای لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت... ✨چقدر حس و حال شیرینی داشتم در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را می‌دیدم. 💥در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا با لباس سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم.بسیار زیبا بود. ☘او را دوست داشتم می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم. با خودم گفتم چقدر زیباست چقدر آشناست.او را کجا دیدم؟! 🍁سمت چپم را نگاه کردم.عمو و پسر عمه ام، آقاجان و پدربزرگم ایستاده بودند.. 🌾عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود. پسر عمه ام از شهدای دوران دفاع مقدس بود. 🌿از اینکه بعد از سال ها آن ها را می دیدم بسیار خوشحال شدم. 🌱نا گهان یادم آمد جوان سمت راست را... حدود ۲۰ الی ۲۵ سال پیش... شب قبل از از سفر مشهد...عالم خواب...حضرت عزراییل! 🌺با لبخندی به من گفت:برویم. با تعجب گفتم کجا؟ دوباره نگاهی به اطراف انداختم. دکتر ماسک روی صورتش را درآورد و گفت: مریض از دست رفت دیگر فایده ندارد. 🔰خیلی عجیب بود که دکتر جراح پشت به من قرار داشت اما من می توانستم صورتش را ببینم! 🔰می فهمیدم که در فکرش چه می‌گذرد و افکار افرادی که داخل اتاق بودند را هم می‌فهمیدم. ⚠️از پشت در بسته لحظه ای نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد. 💥برادرم با یک تسبیح در دست نشسته بود و ذکر می گفت.حتی ذهن او را می توانستم بخوانم او میگفت: خدا کند که برادرم برگردد.. دو فرزند کوچک دارد و سومی هم در راه است. اگر اتفاقی برایش بیفتد با بچه هایش چه کنیم... یعنی بیشتر ناراحت خودش بود که با بچه‌های من چه کند!! ⚡️ کمی آن طرف در یک نفر در مورد من با خدا حرف میزد. جانبازی بود که روی تخت خوابیده بود برایم دعا می کرد قبل از اینکه وارد اتاق عمل بشوم با او خداحافظی کرده و گفته بودم که شاید برنگردم. 🌺این جانباز خالصانه می گفت:خدایا من را ببر اما اورا شفا بده. زن و بچه دارد اما من نه.. 🍃ناگهان حضرت عزراییل بهم گفت:دیگر برویم.. ادامه دارد ... ✅قرآن ودعا
سلام من به مدینه، به آستان بقیع سلام من به بقیع و کبوتران بقیع سلام من به مزار مطهر صادق که مثل ماه درخشد به آسمان بقیع سلام من به تو ای ماه فاطمی بقیع سلام من به تو ای یاس هاشمی بقیع سالروز شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد
Ostad_Raefipour_ozae_siyasi_zaman.mp3
23.61M
🎙سخنرانی صوتی استاد 📝موضوع : اوضاع سیاسی زمان امام صادق(ع) 📆تاریخ :1392.6.11 🏴مکان : - مسجد المهدی✅قرآن ودعا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 💠از دست پدر و مادرهای مذهبی ناراحتیم‼️ 🎤 ┏━✨🌹✨🌸✨━✅قرآن ودعا
6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 بسیار زیبا 🕊لحظات سخت جان دادن و از زبان مرحوم کافی ‼️وقتی میخواهد جان عزرائیل را بگیرد عزارئیل به خدا میگوید خدایا به عزت و جلالت سوگند اگر میدانستم اینقدر لحظه جان دادن سخت است به بنده هایت در آن لحظه بیشتر کمک میکردم ......... ⚰ ┏━✨🌹✨🌸✨━┓ 🌸 ✅قرآن ودعا
➣ ۞ ۞ و در زمين پس از آن فساد مكنيد و با بيم و اميد او را بخوانيد كه رحـــمت‏ خدا به نيكوكاران نزديك است. 📒سوره مبارکه الأعراف آیه ۵۶ ┏━✨🌹✨🌸✨━┓ ✅قرآن ودعا
❣ 🤲السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْحُجَجِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ. 💟سلام بر تو ای مولایی که همه فرستادگان خدایی. سلام بر تو و بر روزی که خواهی آمد ✔️و با اعجاز موسایی ✔️و دَم عیسایی ✔️و خُلق محمّدی ات، ☑️دلها را خواهی کرد. 📚 بحار الأنوار، ج‏99، ص 117. ❣الّلهُــمَّـ؏جــِّل‌لِوَلیِّــڪَ الفــَرَج❣ -------------------------- ┏━✨🌹✨🌸✨━┓ 🌸✅قرآن ودعا