eitaa logo
روابط عمومی انتظامی سلطانیه
107 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
21 فایل
یا رب الحسین(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
رئیس قوه قضائیه گفت: دستگاه قضایی در مبارزه با مفسدینی که در شرایط فعلی اقتصادی و معیشتی مردم درصدد ماهی‌گرفتن از آب گل‌آلود هستند مصمم می‌باشد. رئیس عدلیه اظهار کرد: ما نباید از جنود ابلیس و شیطان‌صفتان و توطئه‌های آنها غفلت کنیم؛ آنها با تمام قوا برای قلب واقعیت به میدان آمده‌اند؛ لذا همه ما نیز می‌توانیم برای تبیین حقایق و نقش‌آفرینی در جهاد تبیین یک رسانه باشیم. رئیس دستگاه قضا در ادامه به توطئه‌های خزنده و پنهان دشمن برای تخریب و تخطئه نهاد مقدس خانواده اشاره کرد و تصریح داشت: باید در برنامه‌ریزی‌ها، تقنین، سیاست‌گذاری‌ها و امور اجرایی خود، حقوق بانوان جامعه را به نحو تمام و کمال رعایت کنیم‌. محسنی اژه‌ای تصریح کرد: چندی پیش معاون زنان و خانواده رئیس‌جمهور از قوه قضاییه برای سرکشی از زندان‌ها و ندامتگاه‌های زنان مجوز خواست که این مجوز‌ به او داده شد و وقتی وی برای رفع مسائل و مشکلات زنان زندانی، طلب مساعدت داشت، من ضمن موافقت کامل با این موضوع، خطاب به معاون زنان رئیس جمهور تاکید کردم که باید نسبت به رفع مسائل و مشکلات آحاد بانوان جامعه اهتمام و توجه داشت‌ یعنی با نگاه پیشگیرانه و در بیرون زندان. رئیس عدلیه با اشاره به اقتدار روزافزون جمهوری اسلامی ایران در عرصه‌های گوناگون از جمله استقلال سیاسی و فرهنگی و قدرت بازدارندگی گفت: ما باید در عین توجه به داشته‌ها و اندوخته‌های خود به ضعف‌های مدیریتی در داخل و مشکلات و نواقصی که وجود دارد نیز توجه داشته باشیم و از آنها غافل نشویم و اینگونه نباشد که چون دشمنی دشمنان وجود دارد پس به ضعف‌ها بی‌اعتنا باشیم؛ ما نیز در دستگاه قضایی در برخی رویه‌ها و روندها ضعف داریم که درصدد می‌باشیم این نقاط ضعف را مرتفع سازیم. محسنی اژه‌ای گفت: امروز رفع مسائل و مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم، وظیفه همه قوا و دستگاه‌ها می‌باشد؛ مسائل اقتصادی و معیشتی، یک زخم است که دشمن از آن سوءاستفاده می‌کند؛ ما برای رفع مسائل اقتصادی مصمم هستیم به دولت کمک کنیم و در این راه به حمایت از سرمایه‌گذاری صحیح در کشور و بهبود اشتغال و رفع موانع کسب و کار بپردازیم. رئیس قوه قضائیه بیان داشت: دستگاه قضایی در مبارزه با مفسدینی که در شرایط فعلی اقتصادی و معیشتی مردم درصدد ماهی‌گرفتن از آب گل‌آلود هستند مصمم می‌باشد و دشمن نیز این مهم را می‌داند، لذا با اقدامات ایذایی خود می‌خواهد تمرکزها را مختل و معطوف به مقابله با ناامنی و اغتشاشات سازد. ای
اژه ای: دشمن تصور می کرد می تواند شرایط ضدامنیتی در کشور ایجاد کند محسنی اژه‌ای طی سخنانی در جمع قضات و کارکنان قضایی استان زنجان گفت: دشمن بر مبنای محاسبات اشتباهی که از مردم ما داشت، یک جنگ ترکیبی همه‌جانبه و اقدامات تبلیغاتی و روانی بسیار سنگینی را بر کشور ما تحمیل کرد و تصور داشت می‌تواند یک شرایط ضدامنیتی را ایجاد کند و حتی پس از آشوب و اغتشاش با اعمال یکسری فشارهای بیشتر در برخی استان‌ها مسائلی را به وجود آورد؛ اما به واسطه بصیرت مردم، بخش اعظم توطئه‌های دشمن خنثی شد. رییس عدلیه بیان داشت: اما کماکان دشمن در حال تلاش است با عملیات روانی و اجماع‌سازی در مجامع بین‌المللی، علیه مردم و کشور ما اقدامات ایذایی انجام دهد لذا باید همچنان هوشیار و فعال در میدان حضور داشته باشیم. رییس دستگاه قضا گفت: در کنار توجه و هوشیاری نسبت به توطئه‌های دشمن باید به رفع ضعف‌ها و نواقص مدیریتی خود نیز اهتمام داشته باشیم و‌ ‌بدانیم که اگر ضعف‌ها روی هم انباشته شود و یک جایی سر باز کند، ممکن است علاجش سخت شود؛ ما باید توجه کنیم که اگر به اعتماد مردم خدشه وارد شده، این امر از کجا نشأت گرفته و در صدد رفع این مشکل برآییم تا اعتماد مردم‌ را افزایش دهیم. محسنی اژه‌ای با اشاره به تلاش‌های دشمنان برای تحت فشار قرار دادن و هجمه علیه نهادهای موثر نظام جمهوری اسلامی از جمله قوه قضاییه، سپاه و بسیج اظهار داشت: امروز، هر نهاد و دستگاهی که در ساختار جمهوری اسلامی موثرتر و نافذتر است، بیشتر از سوی نظام سلطه مورد هجمه و تحریم قرار می‌گیرد. ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مولودی زیبای مهدی رسولی برای سپاه پاسداران •┈┈•••••✾•🌿🌺🌿•✾•••••┈┈• 🕌بسیج مساجد و محلات شهرستان خدابنده https://rubika.ir/masjedmehvarikhodabandeh https://eitaa.com/masjedmehvarikhodabandeh
♦️ایران اگر سپاه نبود...
✍️ رمان 💠 پس از صبح دوباره در چادر درمانی مستقر شدیم و دست خودم نبود که با معاینه هر بیمار ، کاسه دلم از غم ترک می‌خورد و تلاش می‌کردم با خوش‌زبانی و مهربانی، لکه گناه نکرده را از دامنم بشویم مبادا گمان کنند به نیت شومی به آمده‌ایم. هر چه آفتاب بلندتر می‌شد، هوای زیر چادر بیشتر می‌گرفت و باز کارمان راحت‌تر از مردانی بود که به هجوم آب رفته و با کیسه‌های شن و گِل و لودر تلاش می‌کردند مانع پیشروی آب شوند. 💠 نورالهدی به هر بهانه‌ای شده، مرتب به دیدن ابوزینب می‌رفت و هر بار با شور و هیجان گزارش می‌داد که جوانان در کنار جوانان ، مردانه مقابل آب ایستاده و راه سیل را سد کرده‌اند. نزدیک ظهر شده بود، دیگر آفتاب درست در مغز چادر می‌خورد و نفسم را گرفته بود که صدای مردی از پشت چادر بلند شد. 💠 نورالهدی برای گرفتن از چادر بیرون رفته و باید خودم پاسخ می‌دادم که روسری‌ام را مرتب کردم، دکمه پایین روپوش سفیدم را که باز شده بود، بستم و از چادر بیرون رفتم. مرد جوانی از نیروهای ایران کودکی دو ساله را در آغوشش گرفته و تا چشمش به من افتاد، سراسیمه خواهش کرد :«میشه یه نگاه به این بچه بکنید؟ تب داره! مادرش مریضه، نتونست بیاد، من اوردمش!» 💠 به نظرم از عرب‌های خوزستان بود که به خوبی حرف می‌زد و دلواپس حال کودک مدام سوال پیچم می‌کرد :«مادرش می‌ترسه عفونت کرده باشه، عفونت کرده؟ شما ببینید تب داره؟ می‌تونید معاینه‌اش کنید؟» صورت گندمگونش زیر تیغ آفتاب خط افتاده بود، پیشانی‌اش خیس عرق شده و به‌قدری نگران بود که امان نمی‌داد حرفی بزنم. 💠 دست به پیشانی کودک گرفتم تا دمای بدنش را بسنجم، صورت کوچکش از تب سرخ شده بود و بین دستان جوان سپاهی با بی‌تابی گریه می‌کرد. باید هر چه سریع‌تر سِرم می‌زدم که چادر را بالا گرفتم و گفتم :«بیاید تو!» پشت سرم وارد چادر شد، کودک را روی تخت قرار داد و مقابلم کمر راست کرد که مستقیم نگاهش کردم و پرسیدم :«آب آلوده خورده؟» و پیش از آنکه پاسخم را بدهد، حسی در نگاهم شکست. 💠 بی‌اراده محو چشمانش شده و او پریشانی چشمانم را نمی‌دید که فکری کرد و مردد پاسخ نمی‌داد :«نمی‌دونم، الان از جلو چادرشون رد می‌شدم، مادرش گفت بیارمش اینجا.» دستانم به سوزن سِرم می‌لرزید و او برابر دیدگانم بی‌خبر از حال خرابم با همین لحن کلامش می‌کرد :«حالا شما هر کاری صلاح می‌دونید انجام بدید، من میرم از مادرش می‌پرسم.» 💠 و نمی‌دانست سه سال رؤیای دیدارش را حتی به خواب هم نمی‌دیدم که دیگر منتظر پاسخم نماند و به سرعت از چادر بیرون رفت. گریه کودک همه جا را گرفته و من توانی برای پرستاری‌اش نداشتم که بالای سرش زانو زده بودم و دیگر نه فقط دستانم که همه بدنم می‌لرزید. 💠 دو روز پیش در بیمارستان دلتنگ دیدارش شدم، دیروز به پاس محبت بی‌منتش راهی شدم و امروز پس از سه سال دوباره در آینه چشمانم جان گرفته و حالا نمی‌دانستم کجا رفته که میان چادر نفسم بند آمده بود. با بی‌قراری به سر و صورت کودک دست می‌کشیدم تا آرامَش کنم و می‌ترسیدم با این انگشتان لرزان به دستش سوزن بزنم که مثل چشمان بیمار او به گریه افتادم. 💠 دیدن نگاه آرام و صورت مهربانش، همه حجم ترس و آن شب را به دلم کشانده و تنها کار خودش بود تا آرامم کند، مثل همان شب! در خلوت این چادر و در گرمایی که بیش از آتش‌بازی آفتاب از آتش او به دلم افتاده بود، همه اضطراب آن روزها به خاطرم آمده و فقط حس حضور و حمایتش را می‌خواستم که دوباره برگشت...
برگزاری نشست خبری دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه استان با حضور خبرنگار و مدیر روابط عمومی انتظامی استان زنجان به مناسبت گرامیداشت هفته عقیدتی سیاسی به گزارش پایگاه خبری ساعس/استان زنجان / حجت‌الاسلام حسن بیگدلی ظهر چهارشنبه در نشست خبری در سپاه انصارالمهدی (عج) زنجان با بیان اینکه ۲۰۰ برنامه مختلف فرهنگی، بصیرتی و عقیدتی در هفته عقیدتی - سیاسی توسط سپاه انصارالمهدی (عج) برگزار خواهد شد، گفت: هفته معلم (عقیدتی - سیاسی) از روز ۹ اردیبهشت‌ماه آغاز شده و تا ۱۴ این ماه ادامه دارد. بیگدلی ضمن تشکر از اقدامات به موقع و برخورد با بی حجابی فراجا گفت : ورود سپاه در مساله حجاب و عفاف سلبی نیست بلکه به صورت ایجابی و صرفاً تذکر لسانی خواهد بود و سپاه یک مجموعه انقلابی است و از جمله نهادهایی است که برای ماندگاری انقلاب نقش به سزایی داشته و دارد. مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه درسپاه انصارالمهدی (عج) استان زنجان با تاکید بر اینکه آگاهی بخشی، دشمن‌شناسی، دوست شناسی و جریان شناسی از وظایف سپاه است، گفت: سپاه مجموعه صرفاً نظامی نیست بلکه یک مجموعه انقلابی است و رهبری در راستای احکام ارائه شده به سپاه سه محور اساسی ارتقای بصیرت دینی، تقویت روحیه جهادی و انقلابی و بهره گیری از حوزه‌های علمیه را مطالبه کرده‌اند.
✍️ رمان 💠 که به سمت در رفت و در را باز کرد ، یکدفعه با خوشحالی فریاد زد خدایا ببین چه کسی اینجاست . وقتی صدا و لحن صحبت کردن نورالهدی را شنیدم و از این همه خوشحالی که در او رخ داده بود کنجکاو شدم و به سمت در رفتم ، و دیدم ! مردی مسن در حال صحبت کردن با نورالهدی هستش . در همین حین نورالهدی وقتی که من را دید در حال تماشای آن دو هستم با خوشحالی رو به من کرد و گفت : ببین چه کسی اینجاست ! همان که الان صحبتش را می کردیم « قاسم» . 💠 وقتی من این صحنه را دیدم و چهره نورانی سپاه قدس یعنی قاسم را دیدم از درون دل حس عجیبی پیدا کردم و با تمام وجودم ایمانم و اعتمادم به این مرد بیشتر شد و در درون قلبم یقین پیدا کردم که دروغ نمیگفته:این مرد میدان است . در این میان قاسم که به تعدادی از همراهان خود در منزل نورالهدی آمده بود درباره عملیات صحبت کرد و این که این را مهمترین عملیات عنوان کرد و گفت با این عملیات دیگر کار داعش ساخته است . 💠 بالاخره زمان شروع رسید و با حضور فرمانده قدس ایران قاسم داعش به سزای عملش رسید .
✍️ 💠 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با به مصطفی التماس می‌کردم :«تورو خدا پیداش کنید!» بی‌قراری‌هایم را تمام کرده و تماس‌هایش به جایی نمی‌رسید که به سمت در رفت و من دنبالش دویدم :«کجا میرید؟» 💠 دستش به طرف دستگیره رفت و با لحنی گرفته حال خرابش را نشانم داد :«اینجا موندنم فایده نداره.» مات رفتنش مانده و من دو بار قامت غرق خونش را دیده بودم و دیگر نمی‌خواستم پیکر پَرپَرش را ببینم که قلبم به تپش افتاد. دل مادرش بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود، اشکش را با چند بار پلک زدن مهار کرد و دل کوچک من بال بال می‌زد :«اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟» 💠 از صدایم تنهایی می‌بارید و خبر رگ غیرتش را بریده بود که از من هم دل برید :«من ، اما یه عمر همسایه سیده زینب بودم، نمی‌تونم اینجا بشینم تا بیفته دست اون کافرا!» در را گشود و دلش پیش اشک‌هایم جا مانده بود که دوباره به سمتم چرخید و نشد حرف دلش را بزند. نگاهش از کنار صورتم تا چشمان صبور مادرش رفت و با همان نگاه نگران سفارش این دختر را کرد :«مامان هر اتفاقی افتاد نذارید کسی بفهمه شیعه‌اس یا !» و می‌ترسید این اشک‌ها پای رفتنش را بلرزاند که دیگر نگاهم نکرد و از خانه خارج شد. 💠 او رفت و دل مادرش متلاشی شده بود که پشت سرش به گریه افتاد و من می‌ترسیدم دیگر نه ابوالفضل نه او را ببینم که از همین فاصله دخیل ضریح (علیهاالسلام) شدم. تلوزیون فقط از نبرد حمص و حلب می‌گفت، ولی از و زینبیه حرفی نمی‌زد و از همین سکوت مطلق حس می‌کردم پایتخت سوریه از آتش ارتش آزاد گُر گرفته که از ترس سقوط داریا تب کردم. 💠 اگر پای به داریا می‌رسید، من با این زن سالخورده در این تنهایی چه می‌کردم و انگار قسمت نبود این ترس تمام شود که صدای تیراندازی هم به تنهایی‌مان اضافه شد. باورمان نمی‌شد به این سرعت به رسیده باشند و مادرش می‌دانست این خانه با تمام خانه‌های شهر تفاوت دارد که در و پنجره‌ها را از داخل قفل کرد. 💠 در این خانه دختری شیعه پنهان شده و امانت پسرش بودم که مرتب دور سرم می‌خواند و یک نفس نجوا می‌کرد :«فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين.» و من هنوز نمی‌دانستم از ترس چه تهدیدی ابوالفضل حاضر نشد تنها راهی ایرانم کند که دوباره در این خانه پنهانم کرد. حالا نه ابوالفضل بود و نه مصطفی که از ترس اسارت به دست تروریست‌های جانم به لبم رسیده و با اشکم به دامن همه ائمه (علیهم‌السلام) چنگ می‌زدم تا معجزه‌ای شود که درِ خانه به رویمان گشوده شد. 💠 مصطفی برگشته بود، با صورتی که دیگر آرامشی برایش نمانده و چشمانی که از غصه به خون نشسته بود. خیره به من و مادرش از دری که به روی خودمان قفل کرده بودیم، حس کرد تا چه اندازه کردیم که نگاهش در هم شکست و من نفهمیدم خبری ندارد که با پرسش بی‌پاسخم آتشش زدم :«پیداش کردید؟» همچنان صدای تیراندازی شنیده می‌شد و او جوابی برای اینهمه چشم انتظاری‌ام نداشت که با شرمندگی همین تیرها را بهانه کرد :«خروجی شهر درگیری شده بود، برا همین برگشتم.» 💠 این بی‌خبری دیگر داشت جانم را می‌گرفت و ابوالفضل پای رفتنش را سُست کرده بود که لحنش هم مثل نگاهش به زیر افتاد :«اگه براتون اتفاقی می‌افتاد نمی‌تونستم جواب برادرتون رو بدم!» مادرش با دلواپسی پرسید :«وارد داریا شدن؟» پایش پیش نمی‌رفت جلوتر بیاید و دلش پیش مانده بود که همانجا روی زمین نشست و یک کلمه پاسخ داد :«نه هنوز!» 💠 و حکایت به همینجا ختم نمی‌شد که با ناامیدی به قفل در نگاه کرد و صدایش را به سختی شنیدم :«خونه اطراف دمشق رو آتیش می‌زنن تا مجبور شن فرار کنن!» سپس سرش به سمتم چرخید و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده که خودم دست دلش را گرفتم :«نمی‌ذارم کسی بفهمه من شیعه‌ام!» و او حرف دیگری روی دلش سنگینی می‌کرد و همین حرف حالش را زیر و رو کرده بود که کلماتش به هم پیچید :«شما ژنرال رو می‌شناسید؟» 💠 نام او را چند بار از ابوالفضل شنیده و می‌دانستم برای آموزش نیروهای سوری به دمشق آمده که تنها نگاهش کردم و او خبر تلخش را خلاصه کرد :«میگن تو انفجار دمشق شده!» قلبم طوری به قفسه سینه کوبیده شد که دلم از حال رفت. می‌دانستم از فرماندهان است و می‌ترسیدم شهادتش کار نیروهای ایرانی را یکسره کند که به نفس‌نفس افتادم :«بقیه ایرانی‌ها چی؟» و خبر مصطفی فقط همین بود که با ناامیدی سری تکان داد و ساکت شد... 🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷 کانال روابط عمومی فا. زنجان https://eitaa.com/ravabetomomizanjan Splus.ir/ravabetomomi.zanjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ" 🔸ماشاء‌الله لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم. ▫️قابی تاریخی و از پرواز موشک‌های جمهوری اسلامی ایران بر فراز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻موشن گرافی من از اولش هم اشتباهی بودم ... 🔻جناب قاضی من اشتباه کردم ... 🔻من ساده بودم ، من همه چیز رو باور میکردم کانال روابط عمومی فا. زنجان eitaa.com/ravabetomomizanjan