eitaa logo
راه؛ رشدآگاهانه_هوشمندانه🌱
1.3هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
150 فایل
🪐 راه مسیری که با تیم متخصص در حوزه خانواده و سبک زندگی 💪 و با راهبری دکتر حانیـه مازارچی میتونی آگاهانه رشد کنی 🌱 و هوشمندانه از زندگی لذت ببری با ما هـــــــم راه شو 🦋 ♥️ راه ارتباطی @Nasibeh24 🏡 رویشکده مادر و کودک راه @raah_mom_kids
مشاهده در ایتا
دانلود
@motherlydays ‌ من خواب‌ها یادم نمی‌ماند. اما امروز ظهر، با دیدن اسم فائضه روی گوشی‌ام، ناگهان تمام خوابم یادم آمد. رفته بودم خانه‌ی حاج‌خانم، اما شبیه آن بار که با فائضه رفتیم نبود. آن روز که ما برای عرض تسلیت شهادت سردار رفته بودیم، خانه شلوغ و تاریک بود. حالا ولی من در آشپزخانه‌ای خلوت نشسته بودم که پنجره‌ای پرنور داشت. حاج‌خانوم لباس مشکی به تن داشتند و بشقاب‌ها را خشک می‌کردند. من نشسته بودم جلوی همان پنجره‌ی روشن. حاج‌خانوم گفتند: خب چه خبرا؟ چی کارها می‌کنین؟ گفتم: کلاس قرآن‌مون که فعلا تعطیل شده، نمی‌ریم. سر کار هم نمی‌رم. بچه‌ها هم مدرسه نمی‌رن... حاج‌خانوم گفتند: نگفتم چی کار نمی‌کنی! گفتم بگو چی کار می‌کنی! کلام در دهانم خشک شد. صفحه‌های مغزم را تند تند ورق زدم تا چیزی پیدا کنم. کاری که رویم بشود بگویم. یک کار خوب... فقط یک کار به درد بخور... حاج‌خانوم رو کردند به دختر دیگری که نزدیک من ایستاده بود و گفتند: خب، شما چه خبر؟... خیس عرق شدم. بیدار شدم. ‌* روزهای آخر سال برای من همیشه روزهای حساب و کتاب کردن با خودم است. به زودی یک روز می‌آید که باید به این سوال جواب بدهم. برای تمام عمرم آن را جواب بدهم: خب... بگو ببینم... در عمرت چه کارها کردی؟ آن روز می‌خواهم چه بگویم؟ چه دارم که رویم بشود به خدا بگویم؟؟ ‌ https://eitaa.com/joinchat/1784938510C3b3dc2c8ef