eitaa logo
راه؛ رشدآگاهانه_هوشمندانه🌱
1.3هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
150 فایل
🪐 راه مسیری که با تیم متخصص در حوزه خانواده و سبک زندگی 💪 و با راهبری دکتر حانیـه مازارچی میتونی آگاهانه رشد کنی 🌱 و هوشمندانه از زندگی لذت ببری با ما هـــــــم راه شو 🦋 ♥️ راه ارتباطی @Nasibeh24 🏡 رویشکده مادر و کودک راه @raah_mom_kids
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰نشست پژوهشی رابطه حجاب و عفاف در تربیت جنسی در خانواده 🔸مدرس: دکتر حانیه مازارچی 🔹تاریخ: چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۱ 🔸ساعت: ۱۰ الی ۱۱ صبح 🔹مکان: یزد حوزه علمیه ریحانه الرسول
⭐️🌺⊱🌼 ﷽ 🌼⊰🌺⭐️ امام کاظم (علیه السلام) ملایمت و مهربانی، نیمی از زندگی است. 📚 میزان الحکمه، جلد ۴، صفحه ۴۹۴ «جِهاد الْمَرَةَ حُسْنُ التَّبَعُل»، «جهاد زن شوهردارى نیکو است». 📚فروع کافى، ج ۵، ص ۹ . ┄┄┅┅┅❅💞❅┅┅┅┄┄ با چون خورشید بدرخشید. ☀️ @khrshidkhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┈┈••✾•🍃🦋☕🦋🍃•✾••┈┈ ┈┈••✾•🦋🍃☕🍃🦋•✾••┈┈ با چون خورشید بدرخشید. ☀️ @khrshidkhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دست ادب بر روی سینه می گذاریم ═✨✧๑✿❤️✿๑✧✨┅ مرگ چشیدنی است... آن را مثل شربتی می‌چشیم. شربتی که از میوه‌ی درخت زندگی ماست. اگر خوبی کاشتیم، گواراست، و اگر بدی، تلخ. کسی از شربت گوارا بدش می‌آید؟ 📖برگرفته از آیه ۵۷ سوره عنکبوت پنجشنبه برا شادی اموات الفاتحه مع الصلوات   ┅═✧๑✿❤️✿๑✧═┅ پروردگارا ما را بر پرورش درختی که میوه‌هایش گوارا و شیرین باشد موفق بدار و شجره‌ حیات ما را در زمینه مهر و ولای مولایمان بپروران 💖🤲🏻 ‌‌‌‌‌🌿🕊 ✅ ذکر روز پنجشنبه: لااله‌الاالله‌الملک‌الحق‌المبین ✅ سی‌ام تیر ۱۴۰۱ ✅ بیست و یکم ذی‌الحجه ۱۴۴۳ ✅ بیست و یکم ژوئیه ۲۰۲۲ لحظه شماری تا ظهور👌 🌸أللَّھُمَ‌صَلِّ‌؏َلی‌مُحَمَّد‌وَآلِ‌مُحَمَّدوَ؏َـجِّلْ‌فَرَجھُمَ🌸 با چون خورشید بدرخشید. ☀️ @khrshidkhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 پیوند پایدار (معیار‌ها و مهارت‌های انتخاب همسر) ‌✍🏼 فرج‌الله هدایت‌نیا 💠 انتخاب نادرست همسر، مشکلات زیادی می ‌آفریند که جبران آن­ها دشوار است و به همین دلیل معیارها و مهارت ‌های انتخاب همسر، یکی از مهم ‌ترین دغدغه‌ های جوانان است. مطالب این کتاب، راهنمای کاربردی است و به پرسش‌ های جویندگان همسر پاسخ می‌دهد. مطالب این کتاب، راهنمای کاربردی است و به پرسش‌های جویندگان همسر پاسخ می‌دهد. مباحث کتاب پیش رو دربردارنده گفتگو‌های زنده نویسنده در برنامه تلویزیونی «آفتاب شرقی» است که از شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش و با استقبال فراوان مخاطبان همراه شد. 📦 سفارش کتاب با چون خورشید بدرخشید 🔅@khrshidkhane
راه؛ رشدآگاهانه_هوشمندانه🌱
📖 پیوند پایدار (معیار‌ها و مهارت‌های انتخاب همسر) ‌✍🏼 فرج‌الله هدایت‌نیا 💠 انتخاب نادرست همسر، مشک
💠 ضرورت برخورداری پسران از مهارت تأمین درآمد و روحیه مسئولیت پذیری پیش از ازدواج ⭕️ پسران جوان موقع ازدواج باید بتوانند به لحاظ مالی خود و همسرشان را تأمین نمایند. در غیر این صورت، آنان بلحاظ اقتصادی دچار مضیقه خواهند شد. ⬅️ ذکر این نکته ضروری است که مقصود از آمادگی و تمکّن مالی شوهر لزوماً به این معنی نیست که پسران به صورت بالفعل همه نیازهای مالی یک زندگی مشترک را تدارک ببینند و سپس اقدام به ازدواج نمایند. زیرا اگر چنین باشد، ازدواج آنان بسیار به تأخیر می افتد و بسیاری از آنان از ازدواج باز می مانند. ❇️ آنچه ضرورت دارد، برخورداری پسران از مهارت تأمین درآمد و روحیه مسئولیت پذیری است. جوانی با این قابلیت ها از عهده زندگی خود به شایستگی بر خواهد آمد. ❌ اگر جوانی با کمک و پشتیبانی والدین، همه نیازهای اقتصادی یک زندگی مشترک را فعلاً داشته، ولی فاقد مهارت تأمین درآمد و روحیه مسئولیت پذیری باشد، برای ازدواج مناسب نیست. زیرا وی فقط با تکیه بر پدر و مادر می تواند زندگی کند و بدون آنان از پا در می آید. جوانی که با تکیه بر پدر و مادر می تواند زندگی کند، نمی تواند تکیه گاه مطمئنّی برای دیگری باشد. ✍️ فرج الله هدایت نیا 📖 برشی از کتاب "پیوند پایدار(معیارها و مهارت های انتخاب همسر)" با چون خورشید بدرخشید 🔅@khrshidkhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی بچه بودیم، مادرم یک عادت قشنگ داشت: وقتی توی آشپزخانه غذا می پخت برای خودش یواشکی یک پرتقال چهارقاچ می کرد و می خورد. من و خواهرم هم بعضی وقت ها مچش را می گرفتیم و می گفتیم: ها! ببین! باز داره تنهایی پرتقال می خوره. و می خندیدیم. مادرم هم می خندید. خنده هایش واقعی بود اما یک حس گناه همراهش بود. مثل بچه هایی که درست وسط شلوغی هایشان گیر می افتند، چاره ای جز خندیدن نداشت. مادرم خانه بود . زن خانواده بود. زن شوهرش بود. تقریبا همیشه توی آشپزخانه بود. وقت هایی هم که می آمد پیش ما یک ظرف میوه دستش بود. حتی گاهگاهی هم که برای کنترل مادرانه بچه هایش سری به ما می زد. دست خالی نمی آمد: یک مغز کاهوی دو نیم شده توی دست هایش بود. یک تکه برای من، یک تکه برای خواهرم. وقتی پدرم از سر کار می آمد، می دوید جلوی در. دست هایش را که لابد از شستن ظرف ها خیس بودند، با دستمالی پاک می کرد و لبخندهای قشنگش را نثار شوهر خسته می کرد. در اوقات فراغتش هم برایمان شال و کلاه و پلیور می بافت و من خواهرم مثل دو تا بچه گربه کنارش می نشستیم و با گلوله های کاموا بازی می کردیم. مادرم نور آفتاب پهن شده توی خانه را دوست داشت. همیشه جایی می نشست که آفتابگیر باشد. موهای خرمایی اش و پنجه پاهای بیرون زده از دامنش زیر آفتاب می درخشیدند و دستهایش میل های بافتنی را تند و تند با ریتمی ثابت تکان می داد. مادرم نمونه کامل یک بود مادرم زن نبود، دختر نبود، دوست نبود. او فقط در یک کلمه می گنجید: مادر. یادم می آید همین اواخر وقتی پدرش مرد، تهران بودم. زود خودم را رساندم. رفته بود پیش مادربزرگم. وقتی وارد خانه پدربزرگم شدم محکم بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن. من در تمام مراسم پدربزرگم فقط همان یک لحظه گریه کردم. نه به خاطر پدربزرگ. به خاطر مادرم که مرگ پدرش برای اولین بار بعد از تمام این سال ها، از نقش مادری بیرونش آورده بود و پناه گرفته بود توی بغل پسرش و داشت گریه می کرد. و من به جز همین در آغوش گرفتن کوتاه چیزی به مادرم نداده بودم. چیزی برای خود خودش. مادرم، هیچ وقت هیچ چیز را برای خودش نمی خواست. تا مجبور نمی شد لباس نمی خرید. اهل مهمانی رفتن و رفیق بازی نبود. حتی کادوهایی که به عناوین مختلف می گرفت همه وسایل خانه بودند. در تمام این سال ها تنها لحظه هایی که مال خود خودش بودند، همان وقت هایی بود که یواشکی توی آشپزخانه برای خودش پرتقال چهارقاچ می کرد. سهم مادرم از تمام زندگی همین پرتقال های نارنجی چهارقاچ شده ی خوش عطر یواشکی  مادرم عادت داشت کارهای روزانه‌ش را کند و من از سر شیطنت، سعی می‌کردم دستی در لیست ببرم و یا چیزی را به آن اضافه کنم فقط برای اینکه در تنهایی‌اش او را بخندانم. مثلا اگر در لیست تلفن‌هایش نوشته بود زنگ به دایی جان، جلویش می‌نوشتم: ناپلئون می‌شد زنگ به دایی جان ناپلئون..! هر بار بعد از خواندنش که همدیگر را می‌دیدیم می‌گفت: اینا چی بود نوشته بودی؟ و کلی با هم میخندیدیم یک روز شدیدا مریض بودم به رسم مادر، کاغذی روی در یخچال چسباندم: مُسكّن برای دردم. کنارش مادر نوشته بود: دردت به جانم! عجب دردی بود جان مادر را گرفت و دیگر نخندیدم... به همین سادگی😔 قدر مادرهایی که در قید حیات هستند بدانیم. با چون خورشید بدرخشید 🔅@khrshidkhane