eitaa logo
دکتر عطاء الله رفیعی آتانی
328 دنبال‌کننده
100 عکس
36 ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
30.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نماهنگ شهدای مظلوم، غواصان خط شکن استان قزوین در عملیات کربلای 4 🔹همزمان با سالروز ایام عملیات کربلای ۴، نماهنگ شهدای مظلوم، غواصان خط شکن استان قزوین در عملیات کربلای ۴ تدوین و منتشر شده است که از شما دعوت می‌کنیم نظاره‌گر این نماهنگ باشید. 🔹در این نماهنگ، تعدادی از عکس‌های شهدای استان قزوین در عملیات کربلای ۴ به نمایش گذاشته شده است.
هدایت شده از خبرگزاری رسا
دکتر رفیعی آتانی در گفت وگوی اختصاصی با گروه اقتصاد خبرگزاری رسا: خلق پول بانک‌های خصوصی بزرگترین مشکل کشور است 🔹عضو هیأت علمی گروه اقتصاد دانشگاه علم و صنعت خلق پول به وسیله بانک‌های خصوصی را بزرگترین مشکل اقتصادی کشور عنوان کرد و گفت: اگر این خلق پول به صنایع مولد هدایت شود، آثار تخریبی کمتری خواهد داشت. 🔹بزرگترین اختلال بازار سرمایه، نظام بانکی است؛ قرار نبود نظام بانکی کار خلاقانه اقتصادی انجام دهد؛ بانک واسطه پس‌انداز کننده و سرمایه‌گذار است، یعنی بانک تنها باید پول من و شما را بگیرد و به سرمایه‌گذار تحویل دهد؛ بانک تنها باید همین واسطه‌گری را انجام دهد. مشروح گفت وگوی گروه اقتصاد رسا با دکتر رفیعی آتانی ،،،_____________________،،، 》ما صدای رسای حوزه‌ایم 》 ✔️👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1150418947C7628f364a3 👈
‌منتخب رسانه‌ها‌ در فارس : "عضو هیأت علمی گروه اقتصاد دانشگاه علم و صنعت خلق پول به وسیله بانک‌های خصوصی را بزرگترین مشکل اقتصادی کشور عنوان کرد و گفت: اگر این خلق پول به صنایع مولد هدایت شود، آثار تخریبی کمتری خواهد داشت." | فارس https://farsnews.ir/Wire_Plus/1747720191057522358
ماهیت غرب.docx
حجم: 74.9K
این نوشتار، تحلیلی از مبانی مدل حکمرانی غرب مدرن ارائه می‌دهد؛ مدلی که ریشه در انسان‌شناسی اومانیستی، نگرش دئیستی به خدا، تلقی ناتورالیستی از جهان، و فردگرایی لیبرال و لذت طلبی در اخلاق دارد. نویسنده با بررسی نسبت این مبانی با نهادهای کلیدی زندگی اجتماعی—اقتصاد، سیاست، خانواده، علم، اخلاق، و رسانه—نشان می‌دهد که چگونه انسانِ مدرن به موجودی مادی، لذت‌جو، و مصرف‌محور تقلیل یافته است و چگونه نظام حکمرانی در غرب در جهت تثبیت و بازتولید این تصویر از انسان عمل می‌کند. این متن، در این شرائط جنگی فرصتی است برای بازخوانی تمدن مدرن از منظر مبانی انسان‌شناختی آن، و دعوتی به تأمل در باب پیامدهای جهانی‌شدن این مدل در جوامع دیگر. متن حاضر در شماره آینده مجله گفتمان پیشرفت منتشر خواهد شد
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به صد دام آرمیدم، دامن از چندین قفس چیدم ندیدم جز به بالِ نیستی پرواز آزادی -- کیم من‌؟ شخص نومیدی‌سرشتی‌، عبرت‌ایجادی‌ به صحرا، گَرد مجنونی‌، به کوه آواز فرهادی‌ به سر دارم هوای تُرک شوخی‌، فتنه‌بنیادی‌ که تیغش شاخ گلریز است و تیرش سرو آزادی‌ زمینگیر سجود حیرتم؛ ای چرخ‌! نپسندی‌ که گیرد بعد مردن هم غبارم دامن بادی‌ دل صید آب شد در حسرت شوق گرفتاری‌ رسد یارب به گوش حلقۀ دام تو فریادی‌ حریفان‌! جام افسون تغافل چند پیمودن‌؟ بهار است‌، از فراموشان رنگ رفته هم یادی‌ گرفتاری به قدر رنگ بر ما دام می‌چیند ندارد غیر نقش بال و پر، طاووس‌، صیادی‌ به صد دام آرمیدم‌، دامن از چندین قفس چیدم‌ ندیدم جز به بال نیستی پروازِ آزادی‌ دماغ شعله از خار و خس افسرده می‌بالد غرور سرکشان را بی ضعیفان نیست امدادی به یک طرز تغافل هر دو عالم را محرّف زن‌ ندارد قطع الفت احتیاج تیغ جلّادی بنای اعتبار ما به حرفی می‌خورد بر هم‌ به چندین رنگ‌، می‌گردد بهار از سیلی بادی‌ ز سعی جانکنی‌هایم مباش ای همنشین‌! غافل‌ که در هر نالۀ من تیشه دزدیده است فرهادی‌ جدا زان بزم‌، نتوان کرد منع ناله‌ام بیدل‌ چو موج افتد به ساحل‌، می‌کند ناچار فریادی‌
‏ جنگ ترامپ با ملت امام حسین ایران، سرزمین عقل و عشق، قصه‌ای است که از هزاران سال پیش، بر صفحه‌ی روزگار با جوهر دین و دانش نگاشته شده است. مردمانی که از همان سپیده‌دم تاریخ، رو به سوی آسمان داشتند و دل به توحید و وحدت سپردند، هیچ‌گاه بت‌پرست نبودند و هیچ‌گاه در آستانه‌ی کفر سر فرود نیاوردند. هرگاه آیین الهی را جست‌وجو کردند، نشانه‌های توحید را در دل فرهنگ و تمدن خود بازتاب دادند. کورش، شاهی که جهان را با منشور اخلاق و عدالت درنوردید، بیش از آنکه شباهت به پادشاهان داشته باشد، رنگ پیامبران به خود گرفته بود؛ مردی که با فتح، خاک می‌گرفت اما دل‌ها را با آزادی می‌گشود. پیش از اسلام، این مردم در پرتو نور عقل و مدنیت، تمدنی شگفت‌انگیز آفریده بودند. دانشگاه‌ها، نظام‌های اداری و اخلاقی، همه نشان از جامعه‌ای داشتند که نه بربر که بنیان‌گذار اخلاق و تدبیر بودند. اما چون نسیم محمدی از حجاز برخاست و پیام وحی به گوش جان رسید، ایرانی که حقیقت را با عقل می‌سنجید و با عشق در آغوش می‌کشید، بی‌درنگ اسلام را پذیرفت؛ نه از سر اجبار شمشیر، بلکه از شور فهم و شوق معنا.و هنگامی که اختیار از میانِ فرق گوناگون پیش آمد، گل عقل و عشق را برگزید: مکتب اهل بیت علیهم‌السلام. آنان نیز پیش از آن‌که ایرانیان به دامن‌شان درآیند، مهر این ملت را در دل داشتند؛ ملتی که پس از آن، هویت خویش را در محبت علی و فرزندانش بازتعریف کرد. اما ایران، هرچند مسلمان شد، هرگز عرب نشد. نپذیرفت که عظمتش در حاشیه‌ی تمدن دیگران رنگ ببازد. برعکس مصر که با اسلام، گذشته‌اش را از یاد برد، ایران گذشته‌اش را ستون آینده ساخت. زبان فارسی، نه‌تنها از میان نرفت، بلکه به زبان دوم اسلام بدل شد؛ زبانی که قرآن را تفسیر داد، حدیث را پروراند، فلسفه را تعالی داد، و عرفان را در شعر افشانید. ایرانی مسلمان، دست در دست دین و دل در دل حکمت نهاد و تمدنی آفرید که در آن، عقل و عشق هم‌نفس بودند. او فلسفه‌ی یونان را در آتش عقل اسلامی خویش گداخت و آن را به فلسفه‌ی اسلامی بدل کرد. او در عرفان، علم‌دار شد؛ عطار، مولوی، حافظ، سهروردی، … هر کدام قله‌ای شدند که جهان اسلام بی‌آن‌ها معنویت را نمی‌شناسد.مگر می‌توان اسلام را فهمید و از ایران چشم پوشید؟ مگر می‌توان طعم شیرین عرفان اسلامی را چشید و از دریای شعر فارسی ننوشید؟و..... قرن‌ها گذشت و ایران در تلاطم تاریخ، یک‌تنه ایستاد. مغول آمد، اما به جای خاکستر، شعر زاده شد. مهاجم، شاعر فارسی‌سرای و مسلمان شد. ایران، چونان کوره‌ای بود که هر چیزی را در خود گداخت و به گوهر بدل کرد. آنگاه که پای به دوران جدید گذاشت، کوشید تا دستاوردهای عقل غربی را با گوهر ایمان خود عجین کند. دلش می‌خواست دوباره با اندیشه‌ای اسلامی، جهانی نو بنا کند. و چنین شد که اندیشه‌ای زاده شد: اندیشه‌ی امام خمینی.او از دل همین خاک برخواست؛ آمیزه‌ای از حکمت صدرایی، عرفان ابن‌عربی، و غیرت عاشورایی. اندیشه‌ای که غرب را به چالش کشید، اسلام را جهانی کرد، و انقلابی آفرید که نه تقلید شرقی بود و نه دنباله‌روی غربی. جمهوری اسلامی، زاده‌ی همین اندیشه بود. غرب که نمی‌توانست بپذیرد ملتی از خاک برخیزد و تمدنی نو بنا نهد، از همان آغاز در پی نابودی‌اش بود. جنگ را بر او تحمیل کرد؛ صدام را به جانش انداخت. اما نمی‌دانست این ملت، با هر شهید بالاتر می‌رود. آن جنگ، فقط جنگ خاک نبود، چون این خاک خود افلاک بود، به دانشگاه انسان‌سازی تبدیل شد. با هر موشک، مردی بزرگ می‌شد. شکست خوردند. اما باز آمدند. اسرائیل را تقویت کردند، تحریم کردند، تهدید کردند. اما ایران، این‌بار نه‌فقط در ایمان که در علم نیز درخشید. به فناوری دست یافت، به خودباوری رسید. دوباره به قلب ایران شلیک کردند؛ گمان بردند که خم و خورد خواهد شد. نمی‌دانستند که این شلیک، به قلب یک تمدن چند هزارساله است. و تمدن، نه می‌میرد و نه می‌ترسد. یکباره شورشی از دل مردم برخاست؛ قیامی نرم، اما سخت‌جان. ایران اسلامی، گل کرد. گل زد.امروز، ایران نه‌تنها میراث‌دار کورش ، که شیعه‌ی علی و فاطمه و پرچم‌دار تمدنی است که عقل و عشق را آشتی داده، شرق و غرب را خوانده و راهی نو آفریده است. راهی که از گذشته‌ای پرشکوه آمده، در اکنونی پرشور ایستاده، و به آینده‌ای جهانی می‌اندیشد. غرب در مواجهه با ایران، نه با یک کشور، بلکه با یک تمدن روبرو شد؛ تمدنی ریشه‌دار در عقل و عشق، در توحید و حکمت، در ایمان و استقلال. اشتباه بزرگ غرب آن بود که ایران را صرفاً به‌مثابه یک دولت سیاسی دید، نه یک امتداد تاریخی و فرهنگیِ چند‌هزار‌ساله. از همان ابتدا، دچار سوءفهمی راهبردی شد. نمی‌دانست که ملتی که قرن‌ها دین را نه تحمیل‌شده، که در آغوش کشیده، ملتی که اسلام را نه از ترس شمشیر، که با شوق اندیشه و زیبایی‌طلبی پذیرفته، با هر هجمه‌ای بیدارتر می‌شود، نه شکست‌خورده‌تر. غرب، انقلاب اسلامی را ندید یا نخواست ببیند.
آن را جنبشی سیاسی پنداشت، نه نهضتی تمدنی. گمان برد ایران از مدرنیته بریده، بی‌آنکه بفهمد ایرانی در پی آن بود که عقلانیت را با معنویت اصیل پیوند دهد و الگویی نو بیافریند. امام خمینی را یک رهبر شورشی دانست، نه فیلسوفی متفکر و فقیهی تاریخ‌ساز. تصور کرد با براندازی یک نظام می‌تواند یک ملت را خاموش کند، در حالی‌که نمی‌دانست پشت این نظام، ریشه‌هایی نهفته است که از کورش تا کربلا امتداد یافته است.تحمیل جنگ به دست صدام، یکی از بزرگ‌ترین خطاهای راهبردی غرب بود. آنان می‌خواستند در آتش جنگ، ایران را خاکستر کنند، اما از دل همان آتش، ایمان رویید و ملتی تازه زاده شد. جنگ، برای غرب ابزاری برای شکست بود، اما برای ایران، مدرسه‌ی انسان‌سازی شد. از دل سنگرها، مدیران، دانشمندان و رهبران فردا برخاستند. تحریم کردند، تا ایران زانو بزند؛ اما نفهمیدند که ایرانی هرگاه از بیرون بسته شود، از درون می‌جوشد. تحریم، به جای خالی کردن انبارها، انبارهای اندیشه و همت را پُر کرد. دانشگاه‌ها شکوفا شدند، شرکت‌های دانش‌بنیان زاده شدند، و ایران در فناوری، پزشکی، صنایع نظامی و...، گام‌هایی برداشت که برای دشمنانش باورناپذیر بود. غرب کوشید با جنگ شناختی و روانی، ایمان ملت را بلرزاند. رسانه‌ها را به میدان آورد، ناامیدی را تزریق کرد، و واقعیت را تحریف. اما هرچه بیشتر حمله کرد، ایران بیشتر به خویش بازگشت. هویت ایرانی – اسلامی، به‌جای محو شدن، نیرومندتر از پیش بر دل‌ها نشست. محبت به اهل بیت، باز معنا یافت. شعر فارسی دوباره جان گرفت. فلسفه اسلامی، باز به زبان جوانان آمد. عرفان، از خلوت کتابخانه‌ها، به میدان‌های عمل بازگشت. و این بازگشت، نه یک حرکت سیاسی، که رجعتی تمدنی بود.شلیک اخیر به قلب ایران، تنها شلیک به یک مقر نظامی نبود، شلیک به قلب تمدنی بود که با حسین زنده است. آنان گمان بردند که فشارهایشان ملت را از خویش جدا می‌کند، اما غافل بودند که این ملت، از کربلا آموخته که با شهادت بالنده‌تر می‌شود. این شلیک، جرقه‌ای شد برای شورشی خاموش علیه نظم غربی؛ ملتی که قرار بود خسته و سرخورده باشد، یکباره برخاست، گل کرد و گل زد. دشمن، نیروی خود را در آمار و فناوری می‌دید، اما نیروی واقعی ایران، در باطن او بود؛ در فرهنگی که قرن‌ها آموخته چگونه در میان آتش، گل بسازد.غرب بارها باخت، نه به سلاح ایران، بلکه به درک نکردن ایران. چون ایران را در قالب مفاهیم خود دید؛ او را یک کشور خاورمیانه‌ای، سنتی و فقط یک تهدید سیاسی پنداشت، نه آنچه واقعاً بود: ملتی زاده‌شده از حکمت و معنویت، برآمده از دل تاریخ، و درآمیخته با فرهنگ اهل بیت. و همین ناآگاهی، شکست پیاپی‌شان را رقم زد.ایران، امروز تنها یک کشور نیست. معادله‌ای است از عقل و عشق، از حکمت و حماسه، از تمدن و شهادت. هر شلیک به او، ضربه‌ای است به جهانی از معنا. و هر فشار بر او، زایش نسلی تازه است از ایمان‌آوران به عدالت. این ایران، نه در پی سلطه است، نه راضی به عقب‌ماندگی. او آمده تا سخنی نو بگوید؛ تا معادله تمدن را از نو بنویسد. نه شرق‌زده، نه غرب‌زده، بلکه حقیقت‌محور. اشتباه غرب، ندانستن این حقیقت بود. و این ندانستن، به بهای بزرگی برای او تمام خواهد شد.شلیک‌ها آغاز شدند؛ نه فقط شلیک موشک و پهپاد بر قلب سرزمین ایران، که شلیک بر قلبِ ایمان، بر وجدانِ تاریخی یک ملت. آنان که گمان می‌بردند مردم ایران درگیر اختلافات جزئی‌اند؛ دل‌چرکین از مسئله‌ای چون پوشش، دل‌آزرده از گرانی بنزین، محاسبه‌گر سود و زیان روزمره، نمی‌دانستند که ایرانی اگر به خواب رفته باشد، با شلیک بیدار می‌شود. اما نه بیداری از جنس انتقام کور، نه بیداری هیجانی، که بازگشت به عمق، رجعت به خویشتن، آگاهی به آن حقیقتی که قرن‌هاست چراغ راه او بوده: یعنی حسین.
شلیک‌ها، مردم ایران را تکان داد؛ همان مردمی که گاه در دل زندگی روزمره، در گرداب مشکلات اقتصادی، در هیاهوی رسانه‌ها و تفاوت سلیقه‌ها، گمان می‌رفت که انسجام‌شان در حال گسستن است. اما این شلیک‌ها به آنان نشان داد که اختلاف بر سر پوشش، جدال بر سر سبک زندگی، منازعه بر سر هیچ‌چیزهاست، همه جزئی و قابل گفت‌وگو است؛ اما آن‌چه غیرقابل گفت‌وگوست، حقیقت ایران است، تمامیت آن، روح حسینی آن، شرف دیرپای آن. ایرانی دریافت که اگر قرار است بجنگد، نه با هم‌وطن خویش، که با آنانی است که ایران را تکه‌تکه می‌خواهند؛ آنان که با نقشه‌ی سیاسی آغاز می‌کنند و با بی‌هویتی فرهنگی پایان می‌دهند؛ آنان که نه «زن» را، بلکه «زن ایرانی» را هدف گرفته‌اند؛ نه «آزادی» را، که «آزادگی» را؛ نه «زندگی» را، که «معنای زندگی» را.مردم فهمیدند که دعوای اصلی نه بین چپ و راست، نه بین حجاب و بی‌حجابی، نه بین دین‌دار و بی‌دین، که میان حسینی بودن و غیرحسینی بودن است. هرکس که در دل، ظلم‌ستیز است، اهل غیرت است، دل در گرو عدالت دارد، در این جبهه جای دارد؛ و هرکس که چشم بر مظلوم ببندد، زبان بر حق فروبندد، دل به اشغالگر دهد، از این جبهه بیرون است، ولو هر ظاهری داشته باشد.امروز دیگر روشن است که حسین و ایران، دو امر جدا نیستند؛ حتی دو روی یک سکه هم نیستند؛ بلکه «عینِ یکدیگرند». حسین، تفسیر حقیقی ایران است؛ و ایران، تجلی تاریخی حسین. همان‌گونه که عاشورا در کربلا اتفاق افتاد، اما در تاریخ جاری شد، ایران نیز در جغرافیای خاصی ریشه دارد، اما اکنون به «پناه‌گاه جهانی عاشوراییان» بدل شده است.مردم دریافتند که امروز، نه فقط ایران به حسین نیاز دارد، بلکه حسین نیز به ایران نیاز دارد؛ نه از آن رو که حسین محتاج یاری است – که او کشتی نجات است – بلکه از آن رو که زمانه، به زبان نو برای حسین نیاز دارد؛ به تریبونی که بتواند پیام عاشورا را در تراز انقلاب جهانی بگوید؛ به سرزمینی که بتواند علم را، عرفان را، حکمت را و مقاومت را، و حماسه را و پیشرفت و عدالت را، همه را با هم، از نام حسین آغاز کند و تا ساخت تمدن ادامه دهد. این موشکها، که با انگشتان ترامپ و نتانیاهو شلیک شد، بیش از آن‌که سپاه را هدف گرفته باشد، ایمان مردم و ایران مردم را نشانه رفته بود. اما اثر عکس داد. مردم یک‌باره دریافتند که آنچه باید از آن بترسند، نه همدیگر، که غیریتِ تمدنیِ دشمنانی است که از هر روزنه‌ای برای نفوذ به حقیقت ایران استفاده می‌کنند. آنان که روزی تحریم می‌کردند و امروز شلیک می‌کنند، در اصل می‌خواهند ستون عاشورایی هویت ایران را ویران کنند. اما غافلند از آنکه این ستون، نه در آجر و ملات که در دل‌های مردمان است.و امروز، شورشی نرم اما عمیق، بیداری‌ای آرام اما قاطع، در جان ملت ایران دمیده است. این بیداری، شعار نیست. قهرمان‌سازی نیست. بلکه بازگشت به اصل است. مردمی که روزی در برابر ظلم سکوت کرده بودند، امروز می‌دانند که سکوت در برابر دشمن، خیانت به هم‌وطن است؛ و دشمن واقعی را نه در فضای مجازی، بلکه در اتاق‌های فکر تل‌آویو، در محاسبات پنتاگون، در قراردادهای نفتی و فرهنگیِ استعمار می‌توان یافت.ایران امروز، به میدان بازگشته است؛ نه فقط با عصبانیت، بلکه با بصیرت. نه برای جدال‌های درون‌مرزی، بلکه برای دفاع از آن حقیقتی که هزار و چهارصد سال پیش در صحرای کربلا نوشته شد: که «اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید». و آزاده‌ترین ملت امروز، آن‌کس است که شلیک دشمن، او را برای دفاع از مظلومین جهان بیدار کند، نه نابود. و این، اتفاقی است که فقط در ایران افتاده است. غرب شلیک کرد، اما تیر به خود زد. چون مردم بیدار شدند، اما نه علیه یکدیگر؛ بلکه با فهم اینکه اگر قرار است قیام کنند، که البته قرار هست، باید علیه ظلم باشد، نه علیه هم.
اما اربعین امسال، ایران را طور دیگری در آغوش خواهد گرفت. نه چون تنها داغ حسین را دارد، که داغ بیش از هزار پاره تنش را هم بر دل دارد. اینجا، خانه‌هایی هست که از دیوارشان، هنوز صدای گریه مادر،پدر، همسر، خواهر،برادر و پسر و دختری بلند است که عزیزش در حمله یزیدیان زمان تکه تکه شد. در این کوچه‌ها، یک ایران نشسته که پیکر عزیز سردار و دانشمندش را بی‌سر و بی‌دست، و گاه یک تکه کوچک و ناشناس تنش تحویل گرفت. آری، اینجا ایران است. شبیه‌ترین خاک زمین به کربلا. هیچ‌چیز اینجا نمادین نیست. همه‌چیز واقعی است.خون ریخته شده.فرزندان، تکه‌تکه شده‌اندسرداران و دانشمندان، بی سر و تن شده‌اند. خانه‌ها، بی‌صدا آوار شده‌اند. و در میان این همه، مردی الهی و حکیم، کم نظیر در رهبری و فرماندهی،سرداری بزرگ، دانشمندی بی نظیر، مظهر اسلام، یک ایرانی تمام و...، اما غم همه محرومان بر دل، رنج همه انسان بر دوش، برای نجات انسان از دست حیوانات انسان‌نما، چون کوه ایستاده و چون خورشید می‌درخشد. به یکباره همه ایران و البته به پیروی از ایران بسیاری در جهان دوباره او را دید که نه یافت و درک کرد که با او می توان دل به دریاها زد، همه کوههای سربه فلک کشیده و صخره‌های سخت را در نوردید و به فتح دست‌نیافتنیها نائل شد. ایران، امروز با رهبری حسین زمان فقط از عاشورا حرف نمی‌زند. عاشورا را زندگی می‌کند. این مردم، گریه نمی‌کنند تا آرام شوند. گریه می‌کنند تا زنده‌تر شوند. اربعین، برای این مردم، سوگ نیست. آغاز فهمی است که خون باید بجوشد و دیده شود، نه پنهان؛ شهید باید شناخته شود و..... که در این اربعین، ما فقط حسین را به یاد نمی‌آوریم. ما خود، ادامه‌ی حسین‌ایم. عطاالله رفیعی آتانی/دوازدهم مردادماه 1404