☂️فرزند شهید نقل میکند: ماه رمضانها وقتی بابامرتضی برای افطار نان تازه میخرید، گاهی بیشتر از مقدار نیازمان نان تهیه میکرد و از پایین پلهها زنگِ دربِ هر یک از همسایههای ساختمان را میزد و بهشان نان میداد تا همسایهها هم برای افطارشان نان تازه داشته باشند.
💚هرگاه در خیابان یا جاده ماشینهایی را میدیدیم که بنزین میخواستند، پدرم سریعا با شلنگ و چهارلیتریای که داخل ماشین داشتیم، برایشان بنزین میکشید تا کارشان راه بیفتد و در جاده نمانند.
☂️هر زمان که در خیابان ماشین عروس میدیدیم، برای عروس و داماد دست تکان میدادیم و بابا برایشان بوق میزد و شادی میکرد. او همیشه با شادی مردم، شاد بود.
💚هروقت هم در جاده، خردهشیشه ریخته بود، پدرم ماشین را کنار جاده نگه میداشت تا شیشهها را از وسط جاده بردارد و مادرم هم جلوتر از او وایمیستاد و برای ماشینهایی که میآمدند، دست تکان میداد تا حواسشان به پدرم باشد.
#شهید_مرتضی_عطایی
#رزق_شهدایی
@rafigheshahidm