🌷همرزم← شهید مهدی زینالدین فرماندهے ما بود نصف شب از شناسایی برگشته بود وقتی دید بچه ها تو چادر خوابن خودش بیرون چادر خوابید بسیجی اومده بود نگهبان بعدی رو صدا بزنه شروع کرد با قنداق اسلحه به پهلوی مهدی زدن
و میگفت پاشو نوبت پستته
مهدی اسلحه رو ازش میگیره میره سر پست و تا صبح نگهبانی میده
صبح که بلند میشوند میبینند فرمانده مهدی زین الدین بوده
از خجالت همه بچه ها آب شدند.
همرزم←رفتم دستشویی،دیدم آفتابه ها خالیه تا رودخونهی هور فاصلهی زیادی بود نزدیک تر هم آب پیدا نمیشد،یه بسیجی رو دیدم،بهش گفتم: دستت درد نکنه،میری این آفتابه رو آب کنی؟بدون هیچ حرفی قبول کرد و رفت آب بیاره،وقتی برگشت دیدم آب کثیف آورده
گفتم:برادر جون! اگه صد متر بالاتر آب میکردی،تمیزتر بودا (: دوباره آفتابه رو برداشت و رفت آب تمیز آورد،
بعدها اون بسیجی رو دیدم وقتی شناختمش شرمنده شدم
آخه اون بسیجی مهدی زین الدین بود فرمانده ی لشکرمون.»
لباسهای ساده بسیجی، و تواضع بسیار،از ویژگیهای بارز اخلاقی او بود
مهدی و برادرش مجید در یک زمان شهید شدند
#شهید_مهدی_زینالدین
#رزق_شهدایی
یڪیازذڪرهایۍڪه مُدآم زیر لب
زمزمہ میڪرد این بود:
[اَللّهُمَّولاتَکِلنیإلینَفسیطَرفَةَعَینٍأبداً]
خدایآحتےبہاندازهۍچشمبرهم
زدنےمرابہ حآلخودم وامگذار !
#شهید_مهدی_زینالدین🍃
#شهیدانه
@rafigheshahidm
یڪیازذڪرهایۍڪه مُدآم زیر لب
زمزمہ میڪرد این بود:
[اَللّهُمَّولاتَکِلنیإلینَفسیطَرفَةَعَینٍأبداً]
خدایآحتےبہاندازهۍچشمبرهم
زدنےمرابہ حآلخودم وامگذار !
#شهید_مهدی_زینالدین🍃
#شهیدانه
@rafigheshahidm