eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.5هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
10.7هزار ویدیو
122 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 مثل لوتی‌ها باش! 🔻راز بازگشت خیلی از لوتی‌ها با یک توبه ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
سلام وعرض ادب ⚘ دوستان مصاحبه دختر بزرگوار سردار شهید مهدی زین‌الدین رو از دست ندهید خیلی زیبا از پدر شهیدش بیان کرده حتما در کانال برادران زین‌الدین بخونید 🌷 با ما همراه باشید 👇👇 ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ https://eitaa.com/joinchat/319357276Ceb68ec28c2 ┄┅┅❅❁❅┅┅┄ کانال رسمی سردار شهید مهدی زین‌الدین👆 ♥️
اونجا که مولوی میگه: دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ، ای هیچ؛ برای هیچ، بر هیچ، مپیچ! دو سه بار با دقت بخونید @shahidmedadian
4.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀لحظه به شهادت رسیدن خلبان علی اقبالی توسط بعثی‌ها 💔.شهدا شرمنده ایم... ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
هدایت شده از کانال برادران شهید مهدی و مجید زین الدین❤️
14.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹راهیان نور غرب و شمال غرب🌹 ⚘⚘⚘⚘🌺🌺🌺 🌹 در حال و هوای راهیان نور غرب و شمال غرب ⚘راهیان نور شروع شد... 💝 سفر به سرزمین مجاهدت های خاموش💝 ✅ بازدید از مناطق عملیاتی در استان های کردستان و آذربایجان غربی و شهرهای سنندج، بانه، سردشت، پیرانشهر و مهاباد 🔰حضور زایرین در یادمان های: 👈 مقتل سرداران شهید آقا مهدی و آقا مجید زین الدین (منطقه ی دارساوین) 👈 شهدای مظلوم و غریب سیران بند 👈تپه الله اکبر سنندج 👈 بلفت و دوپازا 👈 تمرچین 👈یادمان سردار شهید محمد بروجردی ووووو... ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ ❤جان فدا؛ ❤مکتب حاج قاسم عزیز؛ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈⚘کانال اطلاع رسانی برنامه ها، دیدارها، روایت گری ها، راهیان نور، مکتب و راهیان مکتب حاج قاسم، راهیان وطنی، راهیان پیشرفت، اردوها، دوره ها، کارگاه ها، یادواره ها، کنگره های شهدا و... ### محتوای جدید در خصوص شهدا، تبیین سیره ی عملی، رفتاری، سبک زندگی و معرفی شهدای عزیزمان👇👇👇 با ما همراه باشید ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ https://eitaa.com/joinchat/319357276Ceb68ec28c2 ┄┅┅❅❁❅┅┅┄ کانال رسمی سردار شهید مهدی زین‌الدین👆 ♥️
1.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻ضرب‌وشتم یک همسر شهید مدافع حرم به دلیل امربه‌معروف! 🔹درگیری دو زن بی‌حجاب با همسر و مادر همسر شهید باب‌الخانی شامگاه شنبه مقابل بیمارستان فیض اصفهان اتفاق افتاد، این درگیری در حالی رقم خورد که آن‌ها به دو زن بی‌حجاب تذکر زبانی داده بودند ولی آن دو نفر به سمت همسر و مادر همسر شهید حمله‌ور شدند! 🔹مادر همسر شهید باب‌الخانی در این رابطه گفت: همان‌طور که چادر دخترم را می‌کشیدند، فحش‌های رکیکی هم سر می‌دادند و زمانی هم که به آنها گفتم که ایشان همسر شهید است و او را رها کنید، با شنیدن این جمله، ضرب‌ و شتم را بیشتر کردند و داد می‌زدند ‏"همین شما هستید که پول این مملکت را می‌گیرید" دخترم که در حال خفه شدن بود، برای نجات خود، گوشی را به آن‌ها داد تا فیلم را پاک کنند اما آن‌ها از ترس پلیس صحنه را ترک کردند. ✍🏻ما خواستار برخورد قاطع و اشد مجازات با بی حجاب هتاک هستیم نشر حداکثری (🕊🕊‌‌‎‎‌‌‎‌کانال شهدایی ابراهیم هادی(پرستوی گمنام https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 👆👆
11.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دورت بگردم🥀 درمون دردم🥀 .... ❤️اینهمه زیبایی تقدیم نگاهتان کانال شهدایی شهید ابراهیم هادی (پرستوی گمنام کمیل )᯽ ⃟ ⃟👇 ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
✍ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ به خداوند ✅ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ : ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﯾﻮﻧﺲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺁﺏ، ﻧﻮﺡ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﺏ، ﻭ ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻌﺮ ﭼﺎﻩ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺏ ﺣﻔﻆ ﮐﺮﺩ. ✅ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ : ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺿﺮﺑﻪ ﻋﺼﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺩ ﻧﯿﻞ ﻧﻮﺍﺧﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺧﺸﮑﯽ ﻇﺎﻫﺮ ﮐﻨﺪ. ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﻋﺼﺎ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺳﻨﮓ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﻮﺩ. ✅ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ : ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺏ ﻭ ﻗﺎﺭﻭﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﻏﺮﻕ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﺳﺎﻟﻢ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ. ✅ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ : ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﺮﺳﯽ.
به یکی از دوستانِ شهید ابراهیم هادی گفتم: خاطره‌ای از ابراهیم به یاد دارید؟ گفت: یکبار که جلویِ دوستانم قیافه گرفته بودم، ابراهیم آمد کنارم و آرام گفت: نعمتی که خدا به تو داده را به رخِ دیگران نکش . . .
❤️قصّه دلبری ❤️۲۲ هیئت که میرفتیم ،اگر پذیرایی یا نذری میدادند،به عنوان تبرک برایم می‌آورد. خودم قسمت خانم ها میگرفتم،ولی باز دوست داشت برایم بگیرد.بعد از هیئت رایه(رعیت)العباس با لیوان چای،روی سکوی وسط خیابان منتظرم می ایستاد.وقتی چای و قند را به من تعارف میکرد،حتی بچه مذهبی ها هم نگاه می‌کردند. چند دفعه دیدم خانم های مسن تر تشویقش می‌کردند و بعضی هایشان به شوهرشان می‌گفتند:(حاج آقا یاد بگیر،از تو کوچک تره). خیلی بدش می‌آمد از زن ها و مردهای جوانی که در خیابان دست در دست هم راه می‌روند. می‌گفت:(مگه اینا خونه و زندگی ندارن؟)ولی ابراز محبت های این چنینی می‌کرد و نظر بقیه هم برایش مهم نبود.حتی میگفت:دیگران این کار رو یاد بگیرن.اعتقادش این بود که با خط کش اسلام کار کن.پدرم میگفت؛این دختر قبل از ازدواج خیلی چموش بود،ما می‌گفتیم شوهرش ادبش میکنه،ولی شما که بدتر اون رو لوس کردی! بدشانسی آورده بود.با همه بخوری اش،گیر زنی افتاده بود که اصلا آشپزی بلد نبود.خودش ماهر بود.کمی از خودش یاد گرفتم کمی هم از مادرم.آبگوشت،مرغ و ماکارانی اش حرف نداشت،اما عدسی را از بس زمان دانشجویی برای هیئت پخته بود ،از خانم ها هم خوشمزه تر می‌پخت. املتش که شبیه املت نبود.نمیدانم چطور همه موادش را این طور میکس می‌کرد، همه چیز داخلش پیدا می‌شد. یادم نمی‌رود اولین باری که عدس پلو پختم،نمی‌دانستم آب عدس را دیگر نباید بریزم داخل برنج.برنج آب داشت ،آب عدس هم اضافه کردم،شفته پلو شد.وقتی گذاشتم سر سفره خندید،گفت:فقط شمع کم داره که به چ کیک تولد بخوریم.اصلا قاشق فرو نمی‌رفت داخلش.آن را برد ریخت روی یک زمین که پرنده ها بخورند و رفت پیتزا خرید.دست به سوزنش هم خوب بود.اگر پارچه ای پاره میشد،دکمه ای کنده میشد یا نیازی به دوخت و دوز بود،سریع سوزن را نخ می‌کرد. میگفت:کوچیک که بودم،مادرم معلم بود و می‌رفت مدرسه،من بیشتر پیش مادربزرگم بودم.خیاطی را از آن دوران به یادگار داشت. یکی از تفریحات ثابتمان پیاده روی بود.در طول راه تنقلات میخوردیم.بهشت زهرا رفتنمان هم به نوعی پیاده روی محسوب می‌شد. پنجشنبه ها یا صبح جمعه غذایی آماده برمیداشتیم و میرفتیم بهشت زهرا تا بعدازظهر میچرخیدیم.یک جا بند نمیشد،از این شهید به آن شهید،از این قطعه به آن قطعه. اولین بار که رفتیم قطعه شهدای گمنام، گفت:برای اینکه این وصلت سر بگیره،نذر کردم سنگ مزار شهدایی رو که سنگ قبرشون شکسته،با هزینه خودم تعویض کنم.یک روز هشت تا از سنگ ها را عوض کرده بود،یک روز هم پنج تا. گفتم:مگه از سنگ قبر،ثوابی به شهید میرسه؟گفت:اگه سنگ قبر عزیز خودت بود،باز همین رو میگفتی؟. به شهید چمران انس و علاقه خاصی داشت،به خصوص به مناجات هایش.شهید محمد عبدی را هم خیلی دوست داشت.اسم جهادی اش را گذاشته بود:(عمار عبدی).عمار را از کلید واژه(اَینَ عمارِ)حضرت آقا و عبدی را از شهید عبدی گرفته بود.بعضی ها می‌گفتند:(از نظر صورت،شبیه محمد عبدی و منتظر قائم هستی).ذوق می‌کرد تا این را میشنید. الگویش در ریش گذاشتن،شهید محسن دین شعاری بود.زمانی که جهاد مغنیه شهید شد،واقعا به هم ریخت.داشتیم اسباب اثاثیه خانه مان را مرتب میکردیم. میخواستم چینش دکور را تغییر بدهم،کارمان تعطیل شد.از طرفی هم خیلی خوشحال شد و می‌گفت آقا زاده ای که روی همه را کم کرد.تا چند وقت عکس رسول خلیلی را روی ماشین و داخل اتاق داشت.همه شهدا را زنده فرض می‌کرد که (حیات دارن ولی ما نمی‌بینیم ).تمام سنگ قبرهای شهدا را دست می‌کشید و می‌بوسید.بعضی وقت ها در اصفهان و یزد اگر کسی نبود پا برهنه،میشد،ولی در بهشت زهرا هیچ وقت ندیدم کفشش را دربیاورد. تاریخ تولد و شهادت شهدا را که میخواند،میزد توی سرش :ببین اینا چه زندگی پر ثمری داشتن ولی من با این سن،هیچ خاصیتی ندارم.😔😔