کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 نیم ساعتی خانه ما شب نشینی کرد.داخل حیاط موقع خداحافظی به حمی
فصل چهارم دوا بنما دوای بی دوا را شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 برای من روزهای آخر سال که همه جا پر از تُنگ های ماهی قرمز و سفره های هفت سین می شود،بیش از حال و هوای سال تحویل یادآور خاطره های قشنگ سفرهای راهیان نور است.از دوم دبیرستان که برای اولین بار پایم به مناطق جنوب باز شد،دوست داشتم هرسال شهدا من را دعوت کنند تا مهمانشان باسم.شهدا از همان اولین سفر راهیان نور بدجور نمک گیرم کرده بودند. با اینکه در آن سفر من و دوستانم خیلی شلوغ کردیم،اکثر برنامه های کاروان را می پیچاندیم و بیشتر در حال و هوای شوخی ها و شیطنت های خودمان بودیم،ولی جاذبه ای که خاک شهید و این سفر داشت باعث می شد اواخر اسفند هرسال،بیشتر از سال تحویل ذوق سفر راهیان نور را داشته باشم. به خاطر کنکور دو سال اردوی جنوب نرفته بودم.خیلی دوست داشتم امسال هرطور شده بروم.همان لحظه ای که تاریخ اعزام کاروان دانشگاه به اردوی جنوب قطعی شد،به حمید پیام دادم .دوست داشتم با هم به عنوان خادم به این اردو بریم.جواب داد:اجازه بده کارامو بررسی کنم.آخر سال سخته مرخصی بگیرم.بعدازظهر با مامان میایم خونتون هم ننه رو ببینیم،هم خبر میدم اومدنم جوره یا نه. نماز مغرب را که خواندم متوجه شدم ننه مثل همیشه دست هایش را بلند کرده و سر سجاده برای همه دعا می کندجلو رفتم و گفتم:(ننه ! دو ساله که جور نمیشه برم اردو.دعا کن امسال قسمتم بشه.)ننه اخمی کرد و گفت:می بینی حمید این قدر تو رو دوست داره،کجا می خوای بری؟گفتم :خودمم سخته بدون حمید بخوام برم.برای همین بهش گفتم مرخصی بگیره با هم بریم. تازه سفره ی شام را جمع کرده بودیم که حمید زنگ خانه را زد.همراه عمه آمده بود.از در که وارد شد،چهره اش خبر می داد که جور نشده مرخصی بگیرد.به تنها رفتن من هم زیاد راضی نبود. از بس به من وابسته شده بود.تحمل این چند روز سفر را نداشت.من و مادرم و عمه رفتیم داخل اتاق که کنار ننه باشیم.وسایل اتاق را مرتب می کردم .لباس ها را از چمدان ها پایین ریخته بودم.یک روسری سبز چشمم را گرفت.به عمه گفتم:عمه جان!این روسری رو سرکن.فکر کنم خیلی به شما بیاد.روسری را سر کرد.حدسم درست بود.گفتم:عالی شد .ساخته شده برای شما.عمه قبول نمی کرد.گفت:وقتی رفتید زیارت،به عنوان سوغات بدین به بقیه.من روسری زیاد دارم.حمید را صدا کردم تا عمه را با این روسری ببیند.مادرم آن قدر اصرار کرد تا عمه پذیرفت. بعد از چند دقیقه با چشم به حمید اشاره کردم که به آشپزخانه برویم.دوست داشتم بدانم مرخصی را جور کرده یا نه.روی صندلی که نشستیم بابت روسری تشکر کرد و گفت:اگه مادرم این هدیه رو قبول نمی کرد ،شده کل قزوین رو می گشتم تا یه روسری هم رنگ این پیدا کنم و برایش بخرم .خیلی بهش می اومد.این احترام به مادر برای من خوشایند بود ،هیچ وقت من از همه توجهی که حمید به مادرش داشت ناراحت نمی شدم.اتفاقا تشویق می کردم و خوشحال هم می شدم .اعتقاد داشتم که احترام مادرش را دارد،به مراتب بیشتر از آن احترام همسرش را خواهد داشت.#کتاب_یادت_باشد #قسمت_چهل_یکم #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها کانال فرهنگی انقلابی پرستوےگمنام کمیل ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾ @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
کوچکترین لبخند تو
مرا از همه بدبختیها نجات میدهد!
#امام_زمان ♥️
#سلامتمامزندگیم..🕊
#کانال_پرستوی_گمنام
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
💠امیرالمومنین میفرمایند:
🔹پس انديشه كن در آفتاب و ماه، و درخت و گياه، و آب و سنگ، و اختلاف شب و روز، و جوشش درياها، و فراوانى كوهها، و بلنداى قلّهها، و گوناگونى لغتها، و تفاوت زبانها، كه نشانههاى روشن پروردگارند
📙نهج البلاغه #خطبه_150
#ما_ملت_شهادتیم
#کانال_پرستوی_گمنام
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
1اگر انقلاب نمی شد شماره 01.pdf
2.2M
📔جزوه اگه انقلاب نمی شد...
➕ ویژه ی شبکه روشنگری ...
#ایران_قوی
#حضور_حداکثری
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸در قیامت سؤال میکنند از ما ...🔸
هر کسی بتواند رأی بدهد و ندهد، به خودش ضرر زده است. این حقی است که نظام جمهوری اسلامی فراهم کرده است و باید این حق را استیفا کرد. عاقل آن است که نگذارد این حق از او فوت شود.
کسی که در انتخابات شرکت نکند، معنایش این است که بار امانتی بر دوشش بود، اما این بار را ضایع کرد. این امانت را به منزل نرساند. وقتی نرساند، باید فردا جواب بدهد که این همه خون شهداء برای این بود که شما اختیاردار خودتان باشید، خودتان تصمیم بگیرید. [چرا قدر این نعمت را ندانستید؟]. در قیامت سؤال میکنند از ما که رأی دادی یا ندادی؟
#انتخابات
#کانال_پرستوی_گمنام
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حلما، دختر خردسال شهید پوریا احمدی خطاب به رهبر انقلاب: حالا که به سن تکلیف نرسیدم، میشه شمارو یه کم بغل کنم؟
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#ما_ملت_شهادتیم
#کانال_پرستوی_گمنام
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢ویدئویی عجیب از کودکی که در حالت بیهوشی با امام زمان عجل الله گفتگو میکند.
مهدي شوكت تظهر؟
چه زمانی ظهور میکنی ای مهدی؟
#اختصاصی
#انتخابات
#کانال_پرستوی_گمنام
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
🔻️توی اسقاطیل زن زندگی آزادی ممنوعه، زن باید هم سربازی بره هم جنگ، دست خودش هم نیست بگه میرم یانمیرم، اجباره
🔹بله دوستان این دقیقا همون چیزیه که از زن میخوان، که به برده تبدیل بشه وازش یه ابزار بسازن ولی تفکر اسلامی مخالفه وعقیده داره زن عزیز وگرامی باید باشه برای همینه که مخالف اسلام هستن چون به ضررشون حرف میزنه
🍃🌷ـ﷽ـ🌷🍃
داستااااان بسیااار زیبا و عبرت انگیز 👇👇👇👇
✅ خداوند راه هدایت را در زندگیات قرار داده است
🔹پیرزن مؤمنهای بود که سرکه میگرفت و از آن کسب درآمد میکرد. روزی خاطره عجیبی تعریف کرد.
🔸گفت:
در فصل پاییز انگور و سیب ضایعات را میخریدم و در خمره میریختم تا سرکه شوند و شکر خدا بعد از فوت همسرم، روزیِ مرا خدا از این راه میرساند و به راحتی زندگی میکردیم. حتی سرکه با اینکه زکات واجب ندارد ولی من سهم فقرا را همیشه کنار میگذاشتم.
🔹دخترم ازدواج کرد و برای تهیه جهیزیه او مجبور شدم یک بار زکات سرکه را ندهم و سرکه را گران بفروشم چون سرکههای من در شهر بیهمتا بود و همیشه مشتریها و تقاضاهای زیادی داشتم.
🔸با اینکه سود زیادی کرده بودم ولی همه چیز برخلاف پیشبینی من اتفاق افتاد و برعکس دورههای قبل آنچه کسب کردم هیچ برکتی نداشت.
🔹نوبت بعد که سرکه گذاشتم، تمام سرکههای من تبدیل به شراب شد. بسیار تأسف خوردم و برای من این اتفاق نادر و عجیب بود.
🔸با یکی از مشتریان سرکه که برای تحویل سرکه آمده بود، موضوع را در میان گذاشتم و گفتم:
این بار برای فروش چیزی ندارم.
🔹او کنجکاو شد و برای تأمین ضرر من حاضر بود شراب را به بالاترین قیمت بخرد و بین طالبان مسکر بفروشد. دیدم شیطان مرا در ظلمت دیگر و آزمون دیگری برای نفسم قرار داده است.
🔸بدهکاری جهیزیه دخترم آزارم میداد طوری که اگر تمام شرابها را میفروختم به راحتی بدهیهای خود را میپرداختم.
🔹شیطان دنبال گشودن ظلمت دیگری بر من بر روی ظلمت قبلیام با اغوای خود بود که زکات نداده و گرانفروشی کرده بودم. شیطان قصد داشت روزی مرا از خدا به تمتع از دنیا محدود و دنیا و آخرت مرا ویران سازد.
🔸سحرگاهان که برای نماز بیدار شدم با استعاذه و لعن شیطان به زور توانستم حریف نفس خود شوم.
🔹به مدد الهی همه خمره را در چاه فاضلاب خانه خالی کردم و گفتم:
خدایا! من غلط کنم با فروختن شراب، نافرمانی و معصیت تو بنمایم.
🔸بعد از ریختن شراب به اتاق خود برگشتم و کلی گریه کردم.
🔹نزدیک ظهر مرد جوانی درب خانه مرا زد و گفت:
از تهران آمده است و دنبال سرکهای خوب برای درستکردن سکنجبین برای فشارخون پدرش میگردد.
🔸در خانه شیشهای سرکه برای خودم داشتم که برای رضای خدا به او بخشیدم و هرچه پول خواست بدهد، نگرفتم. چون عادت داشتم سرکه را اگر برای دوا و درمان میخواستند هدیه میکردم.
🔹یک هفته از این داستان گذشت. روزی در خانه بودم که مردی با مبلغ زیادی پول درب منزل را زد و گفت که پدر آن مرد جوان فشار خونش تنظیم شده، طوری که اطبا از طبابت آن عاجز شده بودند و این هدیه از طرف پدر آن مرد است.
🔸با همان مبلغ، بدهی جهیزیه دخترم را دادم و با مدد الهی دوباره از راه حلال به درستکردن سرکه در منزل و کسب معاش پرداختم. و این اغوای شیطان را به توفیق الهی با نوری که از بخشش خود کسب کردم، دفع نمودم.
🌱 وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ (طلاق، ۳)
🌱 و كسی كه از خدا بترسد، خدا برايش راه نجاتی از گرفتاريها قرار میدهد. و از مسيری كه خود او هم احتمالش را ندهد رزقش میدهد و كسی كه بر خدا توكل كند، خدا همه كارهاش میشود كه خدا دستور خود را به انجام میرساند و خدا برای هر چيزی اندازهای قرار داده است.
🔴 خدا رحمت کند آقای مشکینی را؛
یکبار قبل از انتخاباتی در خطبه هایش انتخابات را تشبیه می کرد به #کربلا و می فرمود:
🔻صحنه انتخابات #صحنه_کربلا است.
▪️کسی که در انتخابات شرکت نمی کند گویا دارد یزید را #یاری می کند.
▫️کسی که در انتخابات شرکت می کند ولی رای سفید می دهد انگار در کربلا است ولی تیر به سوی هدف خاصی نمی اندازد.
🔸کسی که به غیر صالح رأی می دهد گویا دارد علیه امام حسین شمشیر می زند.
🔹کسی که می گردد و اصلح را انتخاب می کند گویا دارد از امام حسین دفاع می کند.
🔺رأی مسئولیت آور است. با دقت و بصیرت رأی دهیم.🙏
قرائت دعای فرج ب نیابت از
شهید ابراهیم هادی........
التماس دعای فرج
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیق_شهیدم
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
ب کانال شهید ابراهیم هادی بپیوندید👆
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
فصل چهارم دوا بنما دوای بی دوا را شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 برای من روزهای آخر سال که ه
شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 پرسیدم:حمید!مرخصی چی شد؟می تونی بیای جنوب یا نه؟گفت:دوست داشتم بیام،ولی انگار قسمت نیست.ماموریت کاری دارم.نمیشه مرخصی بگیرم.گفتم :این دو سال که همش درگیر کنکور و درس بودم.دوست داشتم امسال با هم بریم،اون هم که این طوری شد.گفت:اشکال نداره،تو اگه دوست داری برو،ولی بدون دلم برات تنگ میشه.گفتم :اگه آقامون راضی نباشه که نمیرم.لبخندی زد و گفت:نه عزیزم،این چه حرفیه؟سفر زیارت شهداست .برو برای جفتمون دعا کن.با اینکه خیلی برایش سخت بود ،ولی خودش من را پای اتوبوس رساند و راهی کرد. هنوز از قزوین بیرون نرفته بودم که پیامک های حمید شروع شد.از دل تنگی گلایه کرد.پیام داد:راسته که میگن زن بلاست،خدا این بلا رو از ما نگیره.سفر جنوب تازه فهمیدم چقدر به بودن کنار هم احتیاج داریم.کل سفر پنج روز بود،ولی انگار پنجاه روز گذشت. اصلا فکرش را نمی کردم این شکلی بشویم.با اینکه شب ها کلی به هم پیام می دادیم یا تماس می گرفتیم،ولی کارمان حسابی زار شده بود! شب آخر که تماس گرفتم،صدایش گرفته بود.پرسیدم :حمید خوبی؟گفت:دوست دارم زودتر برگردی. تیک تاک ساعت برام عذاب آور شده.به هیچ غذایی میل ندارم.گفتم:من هم مثل تو خیلی دل تنگم.کاش حرفتو گوش داده بودم،می ذاشتم سر فرصت با هم می اومدیم.گفت:روز آخر،منطقه که رفتی،یاد من بودی؟گفتم :آره،توی مناطق که ویژه یادت می کنم.اینجا توی اردوگاه هم یه عکس قدی شهید همت هست.هربار رد میشم فکر می کنم تویی که اونجا وایستادی. خندید و گفت:شهید همت کجا،من کجا.من بیشتر دوست دارم مثل بیسیم چی شهید همت باشم.حال من هم چندان تعریفی نداشت،ولی نمی خواستم پشت تلفن از این حال غریب بگویم،چون می دانستم حمید دل تنگ تر می شود.با اینکه مهمان شهدا بودم،ولی روزهای سختی بود.هم می خواستم پیش شهدا بمانم،هم می خواستم خیلی زود پیش حمید برگردم؛شاید چون حس می کردم هر دوی این ها از یک جنس هستند.در مسیر برگشت که بودم ،بارها با من تماس گرفت.می خواست بداند چه ساعتی به قزوین می رسم.وقتی از اتوبوس پیاده شدم،آن طرف خیابان کنار موتورش ایستاده بود.به گرمی از من استقبال کرد.ترک موتور که سوار شدم،با یک دستش رانندگی می کرد و با دست دیگرش محکم دستم را گرفته بود،حرفی نمیزد.دوست داشتم یک حرفی بزنم و این قُرق را بشکنم،ولی همین محکم گرفتن دستم خودش یک دنیا حرف داشت. #کتاب_یادت_باشد #قسمت_چهل_دوم #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها کانال فرهنگی انقلابی پرستوےگمنام کمیل ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾ @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#قرارِعاشقۍ❤️
قࢪائت دعاے فرج ...
بهنیّٺ برادࢪشهیدمانمےخوانیم 🌱
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج 💐💚
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
سلام و احترام خدمت همراهان همیشگی
سلام به روی ماه تک تک شما خوبان 🌺
امیدوارم حال دل تک تک شما دوستداران داداش ابراهیم عالی و متعالی باشه ان شاءالله
بهترینها رو برای تک تک شما سروران از خداوند تبارک و تعالی خواستارم 🌟🌻
انشالله به شرط لیاقت و توفیق و بنا به عادت سالهای گذشته ،،،🌺 قصد داریم ۲۲ بهمن 🌺سالگرد شهادت داداش ابراهیم نوکری و خادمی رو داشته باشیم و مراسم سالگردی برگزار کنیم .
طبق روال قبل برای تهیه بسته های فرهنگی و پذیرایی به مشارکت و همکاری شما خوبان نیازمندیم 💐تا انشالله مراسم داداش ابراهیم به خوبی برگزار بشه 🙏
فرصت خوبیه اگر عزیزی حاجتی داره نیت کنه یا اگر حاجت روا شده نذری ادا کنه تا انشاالله بتونیم سر مزار داداش ابراهیم بتونیم به زائرین هدایا بدیم به نیابت از داداش ابراهیم 🌻تا انشالله بقیه هم حاجت روا بشن و با داداش ابراهیم بیشتر آشنا بشن
برای مشارکت تو این امر خیر و اینکه انشالله مورد عنایت خاص داداش ابراهیم هادی قرار بگیرید ،،میتونید کمک های خودتون رو به شماره کارت زیر واریز کنید
👇
6104337952363552
بنام محمدرضا مدادیان
تلفن جهت گزارش کار مجموعه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
ایتا و روبیکا
09335848771
محمدرضا مدادیان
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@rafiq_shahidam96
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾