eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.3هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
7.9هزار ویدیو
87 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باز هم پنج شب است نگاه سفر کرده های آسمان به لب و دستِ پر مهر شماست . هدیه به روح مطهرشان بفرستید فاتحه و صلواتی 🤲آمین گوی دعاهایتان شهدا 🌹🌹🌹🌹
「‌📬|」 بایدیادمان‌بماند... سختےسنگرهای‌کمین‌را هـوررا،نیزارهارا،و‌اخـلاصِ رزمنده‌هـارا،تا‌مبـادا زمـان‌از یادمــان‌ببــردڪه‌مـدیـونِ‌ چه‌کسانے‌هستیم...🌱 🕊
•[﷽]• 「‌💌|」 وَاذکُراسمَ‌ربّك‌وتبَتَّل‌إلیهِ‌تَبتیلاٰ نام‌خد‌ار‌ایا‌دکن‌و‌تنها‌به‌او‌دل‌ببند. 📚|سـوره‌انســان،آیـه۵۲ اگرمواظب‌دلتان‌باشید وغیرخدارا درآن‌راه‌ندهید آن‌چـه را دیگـران‌نمی‌بیننـد شما می‌بینید‌و آن‌چه دیگران نمی‌شنوند شما می‌شنوید... 💬|شیخ‌رجبعلی‌خیاط🌱 |
با اینڪه شغلش نظامی بود و جایگاهی برای خودش داشت؛ اوقات فراغتش را برای مردم بےبضاعت بنایۍ مۍ‌ڪرد. هرمقدارڪه میتوانست خانه شان را تعمیر میکرد.بدون اینڪه اجرتی برای ڪارش طلب ڪند. تمام این ڪارها را طوری انجام می دادکه کمتر کسی متوجه شود واخلاص و گمنامے برایش باقۍ بماند✨ شاید به همین خاطر بود ڪه به همسرش سفارش ڪرده بود: "بعداز شهــادت نبینم جایۍ بری و از من تعریف کنے‌" 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چیزی که کمیت‌ها را تبدیل به کیفیت ها می‌کند، صفت صابر بودن است . . . [ شهید‌‌ دیالمه ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دائم الوضو بود موقع اذان خیلی ها می رفتند وضو بگیرند ولی حسن اذان و اقامه را میگفت و نمازش را شروع میکرد میگفت: زمین جای جمع کردن ثوابه حیف زمین خدا نیست که آدم بدون وضو روش راه بره..؟! شهید حسن طهرانی مقدم 🌷 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | معجزه امام رضا علیه السلام در ماجرای فرار پرستار ايرانی از زندانِ داعش علیه‌السلام
』 هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. -
「‌📚| 」 چشم‌شان‌که‌به‌مهدی‌افتاد ازخـوشحـالی‌بال‌درآوردنـد. دوره‌اش‌کردند‌و شروع‌کردن بـه‌شعـاردادن:فـرمـانـده‌آزاده آماده ایم‌آماده...✌🏻🇮🇷 هــرڪسی‌هــم‌ڪه‌دستـش‌ به‌مهدی‌مےرسید،‌امان‌نمی‌داد؛ شــروع می ڪرد به بوسیدن… مخمصه‌ای‌بود‌برای‌خودش... خلاصه‌به‌هر‌سختیی‌که‌بودازچنگ بچـه‌هـای‌بسیجـی‌خـلاص‌شـد،‌امـا به‌جای‌اینڪه‌ازاین‌همـه‌ابـرازمحبت‌ خوشحال‌باشد...❗️ باچشمـانی‌پــرازاشڪ‌بـه‌خـودش نهیـب‌مـی‌زد: «مهـدی‌خیال‌نڪنـی ڪسی‌شدی‌که‌‌ایـن‌قـدر‌بهـت‌اهمیت میـدن،‌تـوهیچـی‌نیستـی‌،تــو‌خـاڪ پای این بسیجی هایی…
💢 یک آلمانی روی شیشه عقب ماشینش نوشته بود : نه فیس بوک داره، نه واتساپ داره ، نه توییتر داره ، نه اینستاگرام داره ✌️اما یک میلیارد و هشتصد میلیون دنبال کننده داره ...😊😍 او پیامبر خداست ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️رتبه ۴ کنکور شد، پزشکی شیراز. از دانشگاه‌های فرانسه و کانادا هم دعوت نامه داشت. می‌تونست بره دنبال تحصیل و بعدش هم درآمد بالا و یک زندگی راحت. حتی می‌تونست یه رنگ و لعاب مذهبی هم به کارش بده و توجیه کنه که میرم پزشک میشم و بعدش خدمت به مردم! اما چون چون امام بهش گفته بود امروز اولویت با نهضت هست، به همه اینا پشت پا زد و موندن تو خط اول مبارزه با شاه رو به فرانسه و پزشکی ترجیح داد... 🗓 ۲۷ آبان، سالروز شهادت
پیج شهید ابراهیم هادی دلها: عباس علی که علم دار حسین بود، چون احوال برادران بر آن منوال مشاهده نمود، @abalfazleeaam سیل خون از دیده محنت بگشود: آیا برادران و عزیزان کجا شدند در دشت کربلا همه از هم جدا شدند پس علم برداشته، پیش حسین آورد و بالای سر مبارکش بر پای کرد و گفت: ای برادر،علم داری ما با قیامت افتاد، عنایتی نما و اجازتی فرمای. حسین ع بگریست💔 و گفت: ای برادر ، نشانه لشکر من تو بودی همین که تو بروی همه جمعیت ها به تفرقه مبدل گردد. عباس گفت: ای پسر رسول خدای، جان من فدای تو باد. دلم از دنیا به تنگ آمده و آیینه سینه ، از غبار آزار اغیار، زنگ گرفته، می خواهم که داد خویشان از ستمکاران بستانم و به تیغ انتقام بعضی از مدبران کوفه و منکران شام بی جان گردانم. موسوعه،ص۲۲۵_۲۲۶، به نقل از المناقب_ ابن شهر آشوب،ج ۴، ص ۱۰۸ با اندکی تسامح 1400/8/27 @abalfazleeaam @rafiq_shahidam96 @asheghe__karbala https://www.instagram.com/p/CWbKr2ZoinS/?utm_medium=share_sheet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژا
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 🌻 با تلفن خونه شماره مژده رو گرفتم ، بعد از چند تا بوق تماس برقرار شد . + الو ، بله . - سلام عروس خانم ، حال شما ؟! + اِ مروا تویی ؟! خداروشکر خوبم توخوبی ؟! مامان ، بابا خوبن ؟! - الحمد الله اون ها هم خوبن . خنده ای کردم . - آقا کاوه هم خوبه . + ‌آی مروا باز شروع کردی ! با خنده گفتم : - شوخیدم خوشگله ، آماده کردی ؟! + آره یه ربع ساعت دیگه راه می افتیم . - کاوه و بابا که یه ساعتی میشه رفتن . خب من مزاحمت نمیشم عروس ، خواستم حالت رو بپرسم . + نه گلم مراحمی ، فدات یاعلی . تلفن رو قطع کردم و به مامان زل زدم که حدودا یک ساعتی میشد در حال صحبت کردن با خاله زهره بود . هر چقدر حرف بزدن تمومی نداشت . کلافه گفتم : - مامان قطعش کن دیگه ! میخوام راجب آقا علیرضا باهات صحبت کنم . با شنیدن اسم علیرضا به خیال اینکه جوابم مثبته لبخندی زد و با گفتن بعدا تماس میگیرم تلفن رو قطع کرد . + خب میشنوم . کمی جا به جا شدم و درست روبروش نشستم . - ببین مامان جان ، راستش من اصلا ... نمی دونم از کجا شروع کنم . واقعیتش من علیرضا رو مثل برادر بزرگتر از خودم دیدم و میبینم و خواهم دید. نه تنها علیرضا بلکه حامد و علی رو هم مثل برادرم میبینم . همون جور که کاوه حامی منه و روم غیرت داره اون ها همیشه مثل یه برادر حامی من بودن و هم روم غیرت دارن ، خب هر چی باشه هم خونیم دیگه . از این گذشته من اصلا به علیرضا حسی ندارم و نمی تونم به عنوان همسر آیندم انتخابش کنم . شاید اصلا الان شرایط ازدواج رو ندارم ، هرچی با خودم فکر کردم و بالا پایین کردم این مسائل رو ، تهش به این نتیجه رسیدم که ما بدرد هم نمی خوریم . ببین مامان من اصلا قصد ازدواج رو ندارم ، اگرم داشته باشم ، علیرضا رو به عنوان همسرم نمی تونم انتخاب کنم . با شنیدن صدای آیفون ادامه ندادم و بلند شدم. &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 🌻 با دیدن کاوه و بابا چشمام برقی از خوشحالی زد . در رو باز کردم و پریدم توی حیاط و با داد گفتم : - کاوه چی شد ؟! جوابش مثبت شد ؟! خنده ای کرد و لپم رو کشید . + احتمالا تا آخر شب مشخص میشه . بهمون گفتن یه چند ساعت دیگه آماده میشه ولی خیلی شلوغ بود ، هوا رو هم که گرم کرده دیگه اومدیم خونه ، عصر ان شاءالله میریم دنبالش . لبخند دندون نمایی به کاوه زدم و به سمت بابا رفتم و پلاستیک های میوه رو از دستش گرفتم . پلاستیک ها رو ، روی اپن گذاشتم و به بهونه خوندن کتاب به سمت اتاقم پا تند کردم . موبایلم رو برداشتم و شماره آنالی رو گرفتم . + جانم . - سلام خوبی ؟! + سلام ، قربانت ممنون ، تو خوبی ؟! مامان اینا خوبن ؟! چه کردی ماجرای آقا علیرضا رو ؟ - فدات همه خوبن ، سلام دارن خدمتت . هیچی به مامانم گفتم جوابم منفیه اونم به عمه میگه . + زندگی خودته ، خودت باید تصمیم بگیری ولی یکم بیشتر باید فکر بکردی . نمی دونم ، پیش مشاوری چیزی می رفتید ! کلافه گفتم : - آنالی من زنگ زدم یکم حرف بزنیم بلکه حالم بهتر بشه نه اینکه دوباره این حرفا رو بزنی ! + باز تو گفتی آنالی ! - وای ! بابا هشت سال برام آنالی بودی . &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c