🔴 #مقام_معظم_رهبری:
💠 اگر مرد خانه، فعالیتی چه برای کسب روزی و چه برای کارهای عمومی دارد، #زن سعی کند #فضای_خانه را برای او مساعد کند که او بتواند با روحیهی خوب سرکار برود و با شوق به خانه برگردد.👌😍
۷۳/۹/۲
#موعظه_بزرگان
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #پنجاه_وسه
#وصیت_ایوب بود، میخواست نزدیک برادرش، حسن، در وادی رحمت دفن شود.
هدی به #قم زنگ زد و اجازه خواست. گفتند اگر به سختی می افتید میتوانید به وصیت عمل نکنید. اصرار هدی فایده نداشت.
این #اخرین_خواسته ایوب از من بود و می خواستم #هرطورهست انجامش دهم.
سومِ ایوب، #روزپدر بود.
دلم می خواست برایش #هدیه بخرم. جبران آخرین روز مادری که زنده بود.
نمی توانست از رخت خواب بلند شود. پول داده بود به محمد حسین و هدی
سفارش کرده بود برای من ظرف های کریستال بخرند.
صدای نوار قران را بلند تر کردم.
به خواب فامیل آمده بود و گفته بود:
_"به شهلا بگویید بیشتر برایم #قرآن بگذارد."
قاب عکس ایوب را از روی تاقچه برداشتم و به سینه ام فشار دادم.
آه کشیدم:
"آخر کی اسم تو را #ایوب گذاشت؟"
قاب را می گیرم جلوی صورتم به چشم هایش نگاه می کنم:
_"می دانی؟ تقصیر همان است که تو این قدر #سختی کشیدی، اگر هم اسم یک آدم #بی_درد و #پولدار بودی، من هم نمی شدم #زن یک آدم صبور سختی کش"
اگر ایوب بود، به این حرفهایم می خندید.
مثل توی عکس که چین افتاده زیر چشم هایش
روی صورتش دست می کشم:
_"یک عمر من به حرف هایت #گوش دادم...حالا تو باید ساکت بنشینی و گوش بدهی چه می گویم.
از همین چند روز آن قدر حرف دارم از خودم، از بچه ها.....
#محمدحسین داغان شده، ده روز از مدرسه اش #مرخصی گرفتم و حالا فرستادمش شمال
هر شب از خواب می پرد، صدایت می کند.خودش را می زند و لباسش را پاره می کند.
#محمدحسن خیلی کوچک است، اما خیلی خوب #می_فهمد که نیستی تا روی پاهایت بنشیند و با تو بازی کند.
#هدی هم که شروع کرده هرشب برایت نامه می نویسد...
مثل خودت حرف هایش را با نوشتن راحت تر می زند."
اشک هایم را پاک می کنم و به ایوب چشم غره می روم:
_"چند تا نامه جدید پیدا کرده ام. قایمشان کرده بودی؟ رویت نمی شد بدهی دستم؟"
ولی خواندمشان نوشتی:
"تا آخرین طلوع و غروب خورشید حیات، چشمانم جست و جو گر و دستانم #نیازمند دستان تو خواهد بود. برای این همه #عظمت، نمی دانم چه بگویم، فقط زبانم به یک #حقیقت می چرخد و آن این که همیشه #همسفر_من باشی خدا نگهدارت.....#همسفر تو ....ایوب"
قاب را می بوسم و می گذارم روی تاقچه
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
✅اگر شهیدان حاج قاسم سلیمانی، حاج حسین همدانی و دیگر مدافعان حرم نبودند
چندین بار تماشا کنید!؟
📚#کتاب_بازمانده_های_فیروزه»
❣سرگذشت تلخ دختران ایزدی در عراق
❣روایتی از روزهای ابتدایی اشغال موصل توسط داعش
✍در اولین #حراج دختران ایزدی 👈 ۱۷ #دختر و #زن ایزدی در سنین مختلف فروخته شدند. آنها را در یک ردیف به صف کرده و به گردانشان #پلاکهایی انداخته بودند که روی آنها شمارههایی نوشته شده بود. از شرم سرهایشان را به زیر انداخته بودند .. #پنجاه و دو مرد از نقاط مختلف مناطق تحت اشغال داعش مثل #گرگهای گرسنهای که در انتظار فرصت هستند تا شکار خود را #تکه و پاره کنند، از آنها دیدن کردند. درخواست تعدادی از خریداران برای خرید مستقیم دو# دختر ایزدی و عدم عرضه آنها و انجام تشریفات عرضه و فروش به دلیل #زیبایی خیره کنندهای که داشتند و بیم از افزایش تقاضا و بالا رفتن قیمت و عدم توان پرداخت قیمت آنها، اعتراض تعدادی دیگر به این درخواستها را به دنبال داشت و نزدیک بود به درگیری مسلحانه و نزاع خونین بین دو طرف منتهی شود و در حالی که دو طرف با صندلیها به جان هم افتاده بودند، صدایی آنها را به خود آورد... ادامه داستان را در آدرس زیر ملاحضه کنید: قسمت یک الی هشت
https://b2n.ir/t97107
https://b2n.ir/r69247
https://b2n.ir/u40969
https://b2n.ir/g65527
https://b2n.ir/g69654
https://b2n.ir/r32957
https://b2n.ir/m03383
https://b2n.ir/d74409
🍀🥀🍀
پنج شنبه ویادشهدا،امام شهیدان
ویژه سیدالشهداء مقاومت ویاران
شهیدش فاتحه مع صلوات
📝وصیت مهم⭕️
#شهید_بابک_نوری_هریس :
دردنیایی که همه برای برداشتن روسری #زن #مسلمان میجنگندشماهم بارعایت #حجابتان
مجاهددرراه خداهستید؛چراکه می دانم ایستادگی دربرابراین همه هجمه وفشار(شبیخون فرهنگی)کارآسانی نیست امیدوارم دربرابرکسانی که به جای انسانیت وشعورتان جسم شمارابرای مقاصدکثیف خودشان میخواهند، #مقاومت کنیدواجازه ندهیدپاکی شمارابه یغماببرند»
#شهید_ابراهیم_هادی
@rafiq_shahidam
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
🔸بین شستن ظرفها داشتم فکر میکردم
ماه رمضون، سختتر از روزه داشتن،
#زن بودنه!
🔹تصور کن؛
سحر زودتر از بقیه بیدار میشی،
سفره سحری رو آماده میکنی،
بعد سحر سفره رو جمع میکنی،
ظرفها رو میشوری،
آشپزخونه رو مرتب میکنی،
آخر از همه میخوابی؛
وقتی بیدار شدی،
یه نماز و شاید چند صفحه قرآن و
یکم مرتب کردن خونه؛
دوباره باید بدویی دنبال آماده کردن افطار!
دوباره افطار تموم میشه،
سفره رو جمع میکنی،
ظرفها رو میشوری،
نماز میخونی،
و حالا نوبت پختن سحریه!
پخت که تموم شد،
آخر از همه و گوش به زنگ، میخوابی؛
و یک ماه تمام تکرار و تکرار و تکرار...
🔸بعد از همه این فکر و خیال ها،
انگاری یه نفر، یه صدایی، تو ذهنم گفت:
اگه ماه رمضون ماه مهمونی خداست،
شما خانومها مهمانداران خدایید!
🔹با همین یه جمله،
عجیب حال دلم زیر و رو شد 🪴
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
♦️عصر وارونگی:
« مردِ خواستنی، زنِ خواهان »
در زمانهایی نهچندان دور، زن نیازی به تلاش برای جذب مرد نداشت.
مرد، خود بهدنبال او میدوید، چشمانتظار لحظهای که شاید سایهای از او را از پسِ پرده ببیند، یا دستی که برای برداشتن کوزهای از آب یا گلدانی از گل دراز شده است.
زن، کمیاب بود و دستنیافتنی؛👌
در خیابانها نمیگشت،بلکه در پشت درهای بسته، در حجابی از سکوت و وقار، چشمبهراه سرنوشتی بود که خود را تا آستانهی در خانهاش میرساند.
ازدواج، تقدیری ناگزیر بود، نه انتخابی پرزحمت... ❗️
▫️اما ورق برگشت...
زن، به نام #آزادی، از خانه بیرون آمد...
بیآنکه بداند این آزادی، هدیهای نیست، بلکه بهایی دارد؛
بهایی که خود او باید بپردازد❗️
مرد، بیهیچ هزینهای، از حضور زن بهرهمند شد.
دیگر نیازی نبود که برای دیدن او #ازدواج کند، دیگر انتظار و اشتیاقی در کار نبود.❗️
زن، که روزگاری چون الماسی کمیاب در پسِ پردهی حجاب پنهان بود، حالا در کوچه و خیابان، در محل کار، با لبخندهایی بیدریغ،
با آستینهایی کوتاهتر، با لباسهایی باز و با مرزهایی نامرئیتر، بیآنکه بداند، خود را به حراج گذاشته است❗️
مرد، که روزگاری برای رسیدن به زن، باید از هفتخوان ازدواج میگذشت،
حالا بیآنکه زحمتی بکشد، از وجود او بهرهمند میشود.
کافی است لبخندی بزند، حرفی از دوستی و عشق به میان آورد، و زن، که در این دنیای جدید، تنهاتر از همیشه است، دل به او بسپارد❗️
#مرد، دیگر نیازی به ازدواج ندارد؛ چرا که همهچیز را بدون تعهد، بدون هزینه، بدون مسئولیت به دست آورده است....
و اینگونه، مردی که روزی عاشقپیشه و خواهان بود، حالا بر تختِ دلالت تکیه زده است.
زن است که حالا میدود، زن است که منتظر پیام و نگاه است، زن است که خود را تحقیر میکند، خود را تقدیم میکند، امید دارد که شاید مرد، از خوابِ اشباعشدهاش برخیزد و بگوید: «میخواهمت»‼️
اما مرد دیگر نمیخواهد؛ زیرا
همیشه و همهجا، زن هست.
و
هرچه در دسترستر، بیارزشتر.
و #زن، که روزگاری رویایی بود که باید فتح میشد، حالا سایهای است که به دنبال مرد میدود...!
@rafiq_shahidam